«پلیس جوان» «سرنخ» و «شلیک نهایی» آثاری بودند که در ارائه چهرهای مقتدر و مردمی از پلیس موفق عمل کردند، اما آثاری هم بودند که پلیس را عنصری مقابل جامعه تصویر میکردند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، از ابتدای انقلاب تاکنون سیمای پلیس در سریالها و فیلمهای ایرانی فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است. به مناسبت هفته پلیس و نیروی انتظامی مروری داریم بر سیمای پلیس در آثار نمایشی ایران طی چند دهه اخیر.
شاید «بازجویی یک جنایت» که ابتدای دهه ۶۰ توسط محمدعلی سجادی ساخته شد، جزو اولین آثار در ژانر پلیسی معمایی باشد که پس از انقلاب ساخته شد. در این فیلم که قالبی معمایی دارد یک بازپرس جوان پس از پیدا شدن جسد کارخانهداری به نام هدایتنیا در زبالهدانی اطراف شهر سعی میکند تا راز قتل این شخص را کشف کند.
از نیش تا آواز قو
ساخت فیلمها و سریالهای پلیسی پس از پایان جنگ تحمیلی که ژانر سینمای دفاع مقدس و آثار ساختهشده در این زمینه در صدر آثار جذاب و پرفروش سینمایی بود، با تمرکز بر ساخت آثاری در زمینه درگیریهای مأموران انتظامی و امنیتی در عرصه مبارزه با مواد مخدر و سوداگران مرگ آثار جذابی مثل «تاراج»، «نیش» و چندین فیلم دیگر ساخته شد. در همین ایام سریال «آیینه عبرت» نیز یکهتاز مدیوم تلویزیون بود. با ورود به سالهای میانی و پایانی دهه ۷۰ روند جان گرفتن تولیدات در ژانر پرمخاطب و جذاب پلیسی و امنیتی به سرعت افول کرد تا جایی که فیلمهایی، چون «صحنه جرم، ورود ممنوع»، «مخمصه»، «چهره به چهره»، «مومیایی۳»، «آواز قو»، «کارناوال مرگ» و... جزو تکمضرابهایی بودند که در این قالب نواخته میشد. نکته قابل اعتنا در مورد این آثار این بود که فیلمساز سعی میکرد آن را به توبهنامهای برای مأموران و نیروهای انتظامی و امنیتی در مواجهه با قانونشکنان و کسانی که امنیت روانی و اخلاقی جامعه را به مخاطره انداخته بودند، تبدیل کند. فیلم «آواز قو» از همین نمونههاست که در آن مخاطب با پلیسی کتکخور و بیعرضه مواجه است که مسبب خلافکاریهای یک جوان قانونشکن نمایش داده میشود. حالت دیگری که در این آثار از پلیس ارائه میشد، نمایشی احمقانه از یک شخص کندذهن با اقداماتی ابلهانه بود که تحت عنوان کارآگاه پلیس طراحی شده بود.
ظلم سینمایی به پلیس
پرداخت غیرواقعی به پلیس و فشل نشان دادن این نیرو در برخی آثار سینمایی همچون «اسب حیوان نجیبی است» باعث شکسته شدن هیمنه و اقتدار پلیس در اذهان مخاطبان شد. این اتفاق در فیلمهای دیگری مانند «آینههای روبهرو» به کارگردانی نگار آذربایجانی و «پل چوبی» ساخته مهدی کرمپور ادامه پیدا کرد و در اغلب این آثار حضور پلیس، به جای امید و امنیتآفرینی مایه بر هم خوردن آرامش افراد جامعه بود. پلیسهایی عصبانی و پرخاشگر که ضمن تندخویی بلاوجه و بدون دلیل در مواجهه با مردم مثل آدمهای عقدهای رفتار میکردند از پلیس سیمایی ضدمردمی ارائه میکرد.
خطشکن مثل «همسر» فخیمزاده
در حالی که مخاطب با تولید آثار سینمایی ضعیف و سخیف مواجه بود آثار برخی کارگردانان از جمله مهدی فخیمزاده با رویکردی مسئولیتشناسانهتر درباره نقش پلیس خودنمایی کرد. «همسر» فیلمی بود که اتفاقاً عنوان پرفروشترین فیلم سال را نیز به دست آورد و در آن یک زن پلیس قهرمان فیلم بود. فیلمها و سریالهایی که مهدی فخیمزاده آنها را کارگردانی کرده به دلیل استفاده مناسب از عناصر دراماتیک در صدر بهترینهای این ژانر محسوب میشوند، ضمن اینکه در آثار ساخته شده توسط فخیمزاده، مخاطب با تصاویری از پلیس روبهرو میشود که ضمن داشتن مؤلفه مردمی بودن، نیرویی قوی، بازدارنده و مقتدر در مسیر اجرای قانون و پیگیر حفظ حقوق شهروندی عامه مردم است.
فیلم «همسر» به کارگردانی و نویسندگی فخیمزاده اولین اثر سینمایی است که سال ۷۲ با نمایش یک پلیس زن در ایفای نقش ضابط بودن این نیرو ضمن نمایش چهرهای مقتدر از پلیس، محسنات و الزامات حضور زنان در بدنه نیروهای انتظامی را به خوبی نشان داد. در این فیلم نسرین مقانلو ایفاگر نقش اولین پلیس زن سینمای کشورمان به دنبال دستگیری قاچاقچیان دارو و کسانی بود که به جای توزیع اقلام دارویی در بین داروخانهها آنها را با چند برابر قیمت به فروش میرساندند.
در ابتدای دهه ۷۰ سریال «شلیک نهایی» به کارگردانی محسن شاهمحمدی نیز به دلیل داشتن مؤلفههای مهم و شاخص یک اثر پلیسی- معمایی در کنار بهره بردن از عناصر دراماتیک توانست ارتباط خوبی با مخاطبان برقرار کند و جزو موفقترین سریالهای تلویزیونی در ژانر پلیسی گردد. «شلیک نهایی» به موضوع رسیدگی به پروندههای قتل و جنایت میپرداخت که از جمله سریالهای پلیسی برجسته و به یادماندنی دهه۷۰ به حساب میآید. داستان این مجموعه تلویزیونی که در سال ۱۳۷۴ از شبکه اول ایران پخش شد در مورد یک مأمور پلیس به اسم «سرگرد کلانی» (با بازی داریوش فرهنگ) است که مأمور پیگیری و دستگیری باندی حرفهای میشود که همه نوع خلافی از قتل و آدمربایی تا قاچاق را انجام میدهد. سرگرد کلانی به ناچار از طریق عواملی، وارد باند شده و با جعل اسناد، اطلاعاتی به دست میآورد. رئیس باند، از هویت واقعی سرگرد کلانی مطلع شده و محل تحت مراقب پلیس را به موقع، ترک میکند، اما در انتها، اعضای باند قاچاق دستگیر میشوند.
از «سرنخ» و «پلیس جوان» تا «هوش سیاه»
از جمله سریالهای موفق و جذاب دیگری که در ژانر پلیسی معمایی ساخته شد میتوان به آثاری از جمله سریال «سرنخ» و سه گانه «کلانتر» نام برد. سریال «پلیس جوان» نیز در اواخر دهه ۷۰ توانست مخاطبان زیادی را پای تلویزیون بنشاند. مخاطب در سریال کلانتر با یکسری پرونده مواجه بود که برخی از آنها برای اولین بار در تلویزیون مطرح میشد؛ مسائلی مانند فرار دختران به دلیل سختگیریهای غیرمنطقی والدین و اطرافیان یا مسئله مهم قاچاق اعضای بدن انسانها که تا آن روز در هیچ سریالی به آنها پرداخته نشده بود.
اگر چه در بین آثار تلویزیونی سریالهای موفقی مانند هوش سیاه، بیصدا فریاد کن، حس سوم، خواب و بیدار، ساختمان ۸۵، کارآگاهان، ماتادور و چندین نمونه دیگر بودهایم، اما آثار ضعیفی هم وجود دارند که در رساندن پیام امنیت و اقتدار پلیس الکن و نارسا بودند. نکته قابل تأمل در این بین مسیر افولگرایانهای است که این ژانر جذاب و مخاطبپسند در سینما و تلویزیون تجربه کرده است. برخلاف پیشرفتهای تکنولوژیکال و بیشتر شدن سهم تصاویر رایانهای هر چه جلوتر آمدیم، هم از لحاظ قصهپردازی و هم از نظر ارائه تصویری مقتدر از پلیس هر دو مدیوم سینما و تلویزیون، نسبت به آنچه باید صورت میگرفت دچار پسرفت شدهاند. به نظر میرسد مسئولان هنری و به خصوص مدیران ناجی هنر به عنوان بازوی فرهنگی و هنری پلیس با میدان دادن به عناصر خوشفکر و با سلیقهای که قلم نویسندگی و توان کارگردانی قابل قبولی دارند جان دوبارهای به پیکر این ژانر پرجاذبه و مخاطبپسند بدهند.