به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، ماجرای مهاجرت خوانندگان از دهههای گذشته بوده و در سالهای گذشته هم بیشتر و بیشتر شده است. مهاجرتی که با انگیزههای مختلف انجام میشود و البته دلایلِ مختلفی هم دارد. برخی معتقدند که شیوع ویروس کرونا در 9 ماه گذشته موجباتِ مهاجرت بسیاری از خوانندگان را فراهم کرده است. برخی هم معتقدند که مسائل مالی بیشترین تاثیر را در مهاجرتها داشته است. از سوی دیگر عدهای از خوانندگان نیز مدعیاند که محدودیتها و سختگیری در صدور مجوز ، مهاجرت را به تنها گزینه آنها تبدیل میکند.
در ماههای گذشته روایتهای بسیاری به گوش رسید که سایتهای شرطبندی، پیشنهادهای میلیاردی به خوانندگان موسیقی پاپِ ایران ارائه کردهاند تا آنها را ترغیب به مهاجرت و فعالیت برای آنها بکنند.
به هر روی دلایل و انگیزههای مهاجرت بسیار است و باید به بررسی و بیانِ همه اینها پرداخت.
از این رو با محسن رجبپور گفتوگویی داشتیم تا به بررسیِ ابعاد مختلف این ماجرا بپردازیم. رجبپور تهیه کننده و رئیس صنف تهیه کنندگان موسیقی است. او از پیشکسوتان این عرصه است و نگاه او به ماجرای مهاجرت میتواند ابعاد تازهای از این ماجراها را بیان کند.
در ادامه حاصل گفتوگو با محسن رجبپور را میخوانید:
بیشتر بخوانید
*چندی است که برخی از خوانندگان موسیقی از ایران رفته و تصمیم به مهاجرت گرفتهاند. در ماههای گذشته گهگاه خبرهایی مبنی بر مهاجرتِ فلان خواننده موسیقی پاپ منتشر شده و بسیاری از علاقهمندان موسیقی هم متعجب میشوند. شما در جریان این مهاجرتها هستید؟
من برخلاف دوستان که بعد از مهاجرت برخی از هنرمندان از این اتفاقها با خبر میشوند؛ از حدود یک سال پیش هشدار این اتفاقها را داده بودم. اگر بخواهیم به این مسئله به صورت ریشهای نگاه کنیم باید به سبقه رفتاری هنرمندان و البته مراجعِ صدور مجوز برای کار هنرمندان توجه کنیم. البته این مراجعِ صدور مجوز تنها مختصِ وزارت ارشاد نیست. باید دید نوع تعاملِ مراجعِ صدور مجوز، با هنرمندان موسیقی چگونه بوده است.
در 30 سال گذشته از نزدیک دیدهام که به علل سلیقه شخصیِ مدیرکل دفتر موسیقی و البته برخی فشارهای بیرونی؛ مرکز موسیقی همیشه دچار اُفت و خیز بوده و هست.
*آمارهایی که در چند سال گذشته از سوی دفتر موسیقی منتشر میشود، روایتگر این است که آثار منتشر شده نسبت به سال قبل همیشه بیشتر است.
بله. تعداد هنرمندانِ خواهان گرفتن مجوز در برخی از سالها بیشتر میشود. به جای اینکه آمار را بر اساس تعداد در نظر بگیریم، باید آمار را بر اساس ضریب نفوذ در نظر گرفت. ما جامعهای 80 میلیون نفری داریم. من واژهای به نام گوش شنیداری دارم. قبلا این واژه را به افراد بین 15 تا 65 سال اطلاق میکردم. الان اما نوجوانان و کودکان نقش مهمتری در شنیدار موسیقی دارند. پس این واژه گوش شنیداری تمام افراد بالای 7 سال تا 60 ساله را در بر میگیرد. یعنی ما چیزی حدود 50 میلیون نفر گوش شنیداری داریم. اگر قرار است آماری بدهیم باید ببینیم که در میان این 50 میلیون نفر که گوش شنیداریِ موسیقی دارند، چقدر از موسیقی که میشنوند دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و چقدرش فاقد مجوز است.
این را به صراحت و خطاب به تمام ارگانهایی که بر موسیقی نظارت میکنند، میگویم، مسئول محترمی که به هر علتی یا با هر جایگاهی برای مسئولان وزارت ارشاد نامههای توصیهای میفرستید؛ توجه کنید که از مجموعِ این 50 میلیون گوشی که در جامعه است، چقدر موسیقی دارای مجوز و چقدر موسیقی فاقد مجوز میشنوند.
روزگاری بود که برای تولید موسیقی باید ماکت یا رپرتوار را به ارشاد میبردیم و از آنجا مجوز میگرفتیم و سپس برای ضبط آن قطعه به استودیو میرفتیم. در آن زمان تنها سه استودیو در تهران وجود داشت.
آن زمان کنترل کردن موسیقی کار راحتی بود. چون تنها سه استودیو در تهران موجود بود و هر چه موسیقی بود در این سه استودیو ضبط میشد و بیرون میآمد.
اما امروز هر نوجوان ایرانی، با همان لب تاپ و کامپیوتری که در خانه دارد، میتواند بر اساس دانش و تجربه خودش، قطعهای موسیقی تولید کند و همان قطعه را از طریق شبکههای اجتماعی منتشر کند. همان قطعه هم ممکن است فراگیر شود.
امروز کرونا باعث شد تا بسیاری از ضعفهایِ پنهان عرصه موسیقی در کشور هویدا شود و موسیقی به ورطه ورشکستگی برود. امروز اگر ضعفها را چاره نکنیم سه سال بعد مجبورید، برای موسیقی بودجه اختصاص بدهید و خودتان موسیقی تولید کنید.
تا قبل از تولید سریالهای خوب ایرانی، متاسفانه سریالهای ترکی در رگ و ریشه خانوادههای ایرانی رسوخ کرده بود. اما در چند سال گذشته سریالهای خوبی تولید و در شبکههای خانگی پخش شد. در این سریالها آنچه نشان میدهند به رفتارهای موجود در جامعه بسیار نزدیک شده است.
مردم هم همین سریالها را میبینند. من الان منتظرم تا جمعه شود و سریال «آقازاده» را ببینم.
*پرسش من را پاسخ ندادید، آیا این اتفاقی که در عرصه ساخت فیلمهای سینمایی و سریالها رخ داده است، در عرصه موسیقی هم قابل انجام است؟
بله، حتما امکان پذیر است.
تحقیقاتی دارم که حاصلش به دست آمدنِ آماری عجیب است. در همین سالهای 1395 و 1396، بیش از 75 درصدِ موسیقی که مردم در طول سال میشنیدند، آثاری بوده که دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است.
اما در حال حاضر این آمار به کمتر از 23 درصد رسیده است.
*این آماری که شما ارائه میکنید به این سادگیها به دست نمیآید. منبع این آمار کجاست و براساس کدام دادهها چنین آماری به دست آمده است؟
در ایران پلتفُرمهای بسیاری در عرصه پخش موسیقی داریم. جاهایی مانند تلگرام و یا سایتهای مختلف که برخی فعالیتشان مجاز و برخی هم غیرمجاز هستند. برای دست آوردنِ آماری که ارائه کردم باید پرفروشهای هفته، ماه و سال را بررسی کرد.
من و تیمِ همکارانم چندین سال است که این کار را انجام میدهیم. چرا که باید بدانیم وضعیت بازار موسیقی به چه ترتیب است.
آهنگی در سالهای گذشته منتشر شد که حدود 56 میلیون دانلود داشت.
*برخی از سایتهای فروش و حتی برخی از سایتهای دانلودِ موسیقی، به برخی از آهنگها توجه بیشتری دارند و ممکن است برای فروشِ بیشترِ فلان آهنگ، آن اثر را در میانِ پرفروشها قرار دهند.
من این مسئله را رد نمیکنم اما معتقدم میزان این تغییرها به نسبتِ کلِ آثار حوزه موسیقی بسیار ناچیز است.
بخشی از علل مهاجرت هنرمندان در همین آمار و بررسیها نهفته است. وقتی پرفروشهای ماه یا پرفروشهای سال را بررسی میکنیم؛ متوجه میشویم که نفرات اول تا چهارم یا پنجمِ لیستِ پرفروشها اصلا ایران زندگی نمیکنند. خوانندگان این آثار از وزارت ارشاد مجوز نمیگیرند، هر واژهای هم بخواهند استفاده میکنند، با هدف یا بی هدف هم به موضوعهایی میپردازند که مورد پسندِ ما نیست.
جالبه بدانید که بسیار از تذکراتی که به دست وزارت ارشاد میرسد، مربوط به همین آثار است.
*حالا با توجه به همه این نکات، باز هم به پرسش اصلی برگردیم که همان علتِ مهاجرت خوانندگان است. چه عواملی باعث شده که برخی از خوانندگان تصمیم به مهاجرت گرفتهاند؟
هنرمند ذاتا آدمی متفاوت است. من یا شما توانِ آهنگسازی نداریم. اما کسانی هستند که ذوق و قریحهاش را داشتهاند و با پرورشِ این ذوق، آثار بسیاری خلق کردهاند.
نوع رفتار با این هنرمندان باید متفاوت باشد. حالا باید دید که چه میشود که هنرمند خسته شده و تصمیم به مهاجرت میگیرد.
در این میان هم برخی از خوانندگان هستند که در این مملکت زندگی میکنند اما خوانندهی کمپانیهای امریکایی هستند. از داخل همین مملکت ارتزاق میکنند و به خودشان هم زحمت گرفتن مجوز نمیدهند. برای تولید هر آهنگشان 5 تا 10 هزار دلار دستمزد میگیرند. در کنارش هم پول هنگفتی برای ساخت موزیک ویدیویی با پروداکشنی بزرگ را میگیرند. همه جا هم محبوب هستند. از آنها بپرسی دفتر موسیقی کجاست اصلا نمیدانند و برایشان مهم نیست.
*یعنی این خوانندگان در داخل کشور هستند، اما از کمپانیهای خارجی پول میگیرند و در داخل کشور دست به تولیدِ آثارشان میزنند. این رویه از چه زمانی شروع شده است؟
وقتی قیمت دلار بالا رفت، پول خارجی برای این خوانندگان ارزشمند شد. تصور کنید وقتی که دلار در ایران 1000 تومان بوده، اگر به همین خواننده برای خواندنِ هر قطعه 5 یا 10 هزار دلار میدادند، به پول ایران 5 تا 10 میلیون تومان بوده و برای این خوانندگان ارزش چندانی نداشته است.
ولی امروز اگر 5 یا 10 هزار دلار به این خواننده برای خواندنِ یک آهنگ بدهند، حاصلش به پول ایران رقمی بین 100 تا 260 میلیون تومان میشود. طبیعی است که با چنین رقمی هر کسی وسوسه شود که این کار را بکند. تازه این حداقلِ رقم است.
*کمپانیهای خارجی با تولید این آثار چگونه کسب درآمد میکنند؟
آنها یا سایت شرطبندی دارند یا تلویزیون دارند یا از طریق پلتفرمهای مجازی مانند «یوتوب» و «اسپاتی فای» کسب درآمد میکنند.
در گذشته وزارت ارشاد یا حراستِ ارشاد میتوانستند هنرمند را ممنوعالفعالیت کنند و این برای هنرمند اصلا خوب نبود. اما الان هر هنرمندی ممنوع الفعالیت شود و درصدی از شهرت را هم داشته باشد، از نظر مالی بسیار به نفعش خواهد بود.
*یعنی شما معتقدید که هنرمندی که ممنوع الفعالیت میشود، میتواند با کار کردن برای کمپانیهای خارجی درآمد بسیار بالاتری داشته باشد. در عین حال اصلا هم مجبور به مهاجرت نیست و میتواند به زندگیش در ایران هم ادامه دهد.
کسی که میخواهد در زمینه موسیقی کسب درآمد کند، باید کنسرت برگزار کند. حالا این درآمد در هر سال برای خوانندگان رقمی در حدود یک و نیم میلیارد تومان است. این یک و نیم میلیارد تومان به دلارِ 2 هزار تومان برابر با 750 هزار دلار است.
*750 هزار دلار رقم بسیار بزرگی است و خواننده ایرانی در خارج از ایران به هیچ وجه نمیتواند به درآمدِ سالانه 750 هزار دلار برسد. یعنی وقتی قیمت دلار پایین بوده، همکاری با کمپانیهای خارجی به نفع خوانندگانِ داخلی نبوده است. اما اکنون که قیمت دلار زیاد شده است، با همکاری با کمپانیهای خارجی به درآمدهای بسیار زیادی خواهد رسید.
در گذشته اگر به خوانندهای میگفتند ممنوع الفعالیت خواهی شد، ضرر مالی بزرگی در انتظار خواننده میبود. اما در حال حاضر اصلا چنین چیزی نیست.
*این مسئله را کمی بیشتر برایمان شرح دهید. درباره درآمدِ خوانندگان در سالهای گذشته برایمان بگویید و تفاوتِ این رقم در صورتی که بخواهند با کمپانیهای خارجی همکاری کنند چقدر خواهد بود؟
فرض کنیم درآمدِ امروزِ یک خواننده در سال، به جای یک و نیم میلیارد تومان، پنج میلیارد تومان است. این پنج میلیارد تومان تا همین یک هفته پیش برابر با 150 هزار دلار بود. الان حدود 200 هزار دلار است.
حالا تصور کنیم خوانندهای با پنج میلیارد تومان درآمد سالانه در ایران، ممنوع الفعالیت میشود. همین خواننده در صورت همکاری با کمپانیهای خارجی، ماهانه حدود 20 هزار دلار درآمد خواهد داشت که در سال رقمی حدود 240 هزار دلار خواهد بود. با همین رقم 40 هزار دلار درآمدش بیشتر خواهد بود.
در عین حال هیچ محدودیتی هم برای استفاده از هیچ کلمهای نخواهد داشت. در ساخت موزیک ویدیو هم محدودیت تصویری ندارد.
این نکته را هم توجه کنید که همین خواننده اگر در روندِ همکاری با کمپانیهای خارجی، موزیک ویدیو هم بسازد، درآمدش سه برابر خواهد شد.
یعنی در حال حاضر اوضاع برای خوانندگان برعکس شده است. اگر خوانندهای در کشور بماند و کنسرتش را برگزار کند، از نظر مالی ضرر کرده است.
*برخی از محدودیتها و ممیزیهای دفتر موسیقی حاصل غرضورزیهای شخصی است. مثلا گاهی دیده شده که شورای شعر یا شورای موسیقی با خواننده خاصی یا با شاعر خاصی خصومتِ شخصی داشته و به آثارش مجوز نداده است.
من اسم این کار را غرضورزی نمیگذارم. روزی از من پرسیدند که اگر شما مدیرکل دفتر موسیقی بودی، چه کسانی را به عنوان شورای کارشناسی موسیقی و شعر انتخاب میکردی؟
کسانی را انتخاب میکردم که حداقل 10 آهنگ یا شعر یا ترانهی معروف در رزومهشان داشته باشند. ما کارشناسانی را در شورای شعر داشته و داریم که هنرمندان بسیار با سوادی بودهاند، اما دیدگاهِ این کارشناسان با دیدگاه جوانان و نوجوانانِ امروزِ جامعه در یک مدار قرار نمیگیرد.
نه آن کسی که در شورای شعر است، سرودهای دارد که مورد اقبال عمومی قرار گرفته باشد و نه مخاطبان امروز موسیقی خواهانِ شنیدنِ و یا خواندنِ آثارِ آن کارشناس هستند.
پدرم وقتی نمیتوانست جوابِ تلفنم را بدهد، برایم مینوشت که «آقای رجب پور با شما تماس میگیرم» من برای پسرم مینویسم «پسرم زنگ میزنم» و پسرم برای من مینویسد «بابا میزنگم» هر سه جمله یک معنی میدهد. پدرم براساس زمانه خودش، من براساس گفتارِ زمانه خودم و پسرم هم براساس گفتار زمانه خودش صحبت میکند.
این در شعر امروز هم همینگونه است.
من به عنوان مدیر صنفِ تهیه کنندگان موسیقی از دو طرف تحت فشارم. نخست اینکه همکارانم به من خُرده میگیرند که چرا از آثار ما دفاع نمیکنی و از سوی دیگر هفتهای نیست که من در دفتر موسیقی برسرِ مشکلاتِ موجود برسرِ راهِ همکارانم مشاجره نداشته باشم.
*این دفاعیههای شما برسرِ چیست. یعنی چه خواستههایی از شورای شعر یا شورای موسیقی دارید؟
هر عقل سلیمی میداند که برای ترویج حوزه موسیقی هویتی، موسیقی سنتی و ملی؛ دولت باید بودجه تصویب کند، پول خرج کند و از همه راهها برای ترویجش همت کند. برای این جنس از موسیقی هم باید از ادبیات و الفاظ مناسبی استفاده کرد و این همان ادبیاتی است که مدنظر بسیاری از استادان و شاعرانِ بزرگ است.
اما ما به گونههای دیگرِ موسیقی هم نیاز داریم. اگر موسیقی را با غذا مقایسه کنیم؛ باید بدانیم که جامعه به غذاها و طعمهای مختلف نیاز دارد.
در این میان موسیقی پاپ مانند پیتزا و غذاهای فست فودی است. یعنی همیشه استفاده نمیشود و در عین حال زودگذر است.
البته همین موسیقی پاپ، بخش جدی هم دارد؛ مانند آثارِ حمید حامی و نیما مسیحا که عمق بیشتر و عمر بیشتری دارند.
حال اگر در موسیقیِ پاپ که همان غذای فست فودی برای جامعه است، امکان استفاده از الفاظِ رایج در جامعه وجود نداشته باشد، نتیجهاش این میشود که جوانِ ما مخاطبِ همان خوانندهی ساکنِ خارج از کشور میشود که ممکن است در آهنگهایش از فحش هم استفاده کند.
من هدفم این نیست که مسئولان حوزه فرهنگ بر موسیقی نظارت نکنند. اتفاقا این نظارت باید باشد و برنامهریزی هم بکنند.
ما باید برای گونههای مختلف موسیقی، نگاههای مختلفی داشته باشیم.
یکی از مهمترین دلایلِ مهاجرت خوانندگان به دیگر کشورها به عدمِ دانش کافیِ مسئولان مربوط است.
متاسفانه در حالا حاضر در آثاری که در زمینه موسیقی پاپ تولید میکنیم، ما امکان استفاده از سادهترین واژهها را نداریم؛ برای مثال اگر در ترانهای واژهی «روتین» یا «سوژه» باشد، به آن ترانه مجوز نمیدهند.
چندی پیش در شورای شعر ترانهای مجوز نگرفت که علتش استفاده از کلمه «زغال فروش» بود.
این فشارها باعث میشود که جوان این جامعه را دودستی به کمپانیهای خارجی تقدیم کنیم.
معتقدم که در هر گونهای از موسیقی میتوان آثار سالمی ساخت. درست مانند همین دوربین(اشاره به دوبین فیلمبرداری) است؛ با این دوربین میتوان از این مصاحبه فیلم گرفت، میتوان از مستهجنترین صحنهها هم فیلمبرداری کرد. کارِ این دوربین فیلمبرداری است.
مسئولان ما این درک را ندارند. آنها نمیدانند که موسیقی راک یا رپ یا جَز، فُرم خاص خودش را دارد اما در محتوا میتواند متفاوت باشند. با این ژانرهای موسیقی میتوان به بیان موضوعهای خوب پرداخت.
مسئولانی که در این موضوع تصمیمگیرنده هستند، باید تحقیق بیشتری داشته باشند. باید ببینند که نزدیکانشان چه موسیقی میشنوند.
تا روزی که مسئولان فرهنگی لمس واقعی از اتفاقهای جامعه و البته تغییراتِ جهانی را نداشته باشند؛ ما شاهدِ فاصلهای عمیق بین خواست دولتمردان و آنچه مردم میشنوند، خواهیم بود.
هرچقدر این شکاف بیشتر باشد، مهاجرت و نافرمانی بیشتر میشود.
*یکی از شاعران خوب کشورمان شعری دارد که با استقبال از بیتی از حافظ شروع شده است. این شعر در شورای شعر دفتر موسیقی فاقدِ هرگونه ارزشی تشخیص داده شد و شورای شعر کلا این شعر را رد کرده است.
گاهی برای برخی از ترانهها و شعرها، شورای شعر اعلام میکند که این اثر فاقدِ ارزش ادبی است. من کجا و چطور باید بیان کنم که بخش زیادی از موسیقیهایی که تولید میشود، اصلا نیاز نیست که ترانه یا شعرِ آن اثر دارای ارزش ادبی باشد.
مگر تمام جوامع بشری فقط آهنگهایی میشنوند که دارای ارزش ادبی هستند؟
بسیاری از این محدودیتها به خاطر فشارهایی است که بر دوشِ دفتر موسیقی و شوراهای مختلف است.
جملهی «منو سیاه نکن، خودم زغال فروشم» مجوز نمیگیرد. این اصطلاح از چندین سال پیش در فرهنگ گفتاریِ مردم بوده و هست؛ چرا نباید چنین چیزی مجوز داشته باشد؟
*ایرادهای کیفیِ بسیاری به آثار موسیقی پاپ وارد است. فلان خواننده که شهرتِ بسیاری هم دارد، وقتی از او اجرای زنده میخواهند، آوازش پر از اشتباه و چیزی نزدیک به فاجعه است.
من هم این مسئله را قبول دارم. همیشه هم به همکارانم توصیه کردهام که آدمِ بیاستعداد را با پروپاگاندا مشهور نکنید.