حجت الإسلام و المسلمین روحالله حریزاوی با اشاره به اینکه نه از ویژگی های مثبت تمدن غرب غفلت میکنیم و نه غرب پذیر هستیم گفت: ما میخواهیم با انحرافات و استعمار غرب مبارزه کنیم و ویژگیهای مثبتی که در تمدن غرب وجود دارد را مورد توجه قرار دهیم. ویژگیهای عقلانی که در اسلام مورد تأکید پیشوایان ما قرار گرفته را میتوانیم از تمدن غرب انتخاب کنیم و آن ابعاد انحرافی تمدن غرب را کنار بگذاریم، این نظریه تمدن اسلامی رهبر انقلاب است.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- منصوره پورکریمی؛ طمع پیشرفت و رفاه بیشترآدمی همواره در طول تاریخ زندگی بشرپابرجاست و نیاز به تازگی و رشد در او هر روز بیشتر از دیروز فزونی مییابد. انطباق با نظریه جهانی شدن و ورود به دهکده جهانی یکی از ملزومات توسعه و به روز بودن است که به واسطه جریان مدرنیسم به جهانیان القا میشود. در پس این جریان تطبیق، این سبک زندگی و مبانی فکری است که تغییر میکند و دین به طور اغراقآمیزی ناکارآمد جلوه داده میشود.
فرهنگ غرب به طور مداوم در پی ترویج این تفکر است که پایبندی به أصول دینی مانع از توسعه میشود و مبانی اسلامی به عنوان یکی از بنیادهای فکری جهان اجازه نمیدهد که انسانها همگام با مدرنیته پیش روند. این تقابل موجب شده تا بررسی نسبت اسلام و مدرنیته اهمیت بیشتری پیدا کند و به سؤالاتی از قبیل اینکه اسلام چقدر میتواند با هجوم همه جانبه مدرنیته مقابله کند و یا اگر مدرنیته شکل نمیگرفت اسلام چه میزان به دنبال تحول و پیشرفت بوده توجه شود. با جست و جو در منظومه فکری رهبر انقلاب استنباط میشود آنچه که مکتب و بنیاد فکری اسلام سعی در اشاعه آن دارد پیشرفت به جای توسعه است.
پیشرفتی که غرب به اسم توسعه آن را مطرح میکند جز طغیان در جهان، حرص و زیادهخواهی، غلبه افراطی بر طبیعت، غارت و استعمار دیگران و جنگ و تنش رهاوردی ندارد. بنابراین طبق نظر شهید آوینی معنای توسعه را با مفهوم تکامل و تعالی در اسلام نمیتوان انطباق بخشید چرا که مفهوم تعالی در قرآن اصالتاً به ابعاد روحانی و معنوی بشر است البته نه به این معنا که اسلام مادیات را به عنوان رذیله کنار بگذارد بلکه غایت مادیات و علم و دانش جدید باید در خدمت اهداف متعالی آدمی باشد. بنابراین اینکه اسلام با مدرنیته چگونه برخورد میکند و پاسخگوی نیاز تنوعطلبی و پویایی انسان است یا خیر را طی گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین حریزاوی معاون سازمان تبلیغات اسلامی مورد بررسی قرار دادیم:
دانشجو:در دنیای کنونی بعضیها قائل به سازگاری اسلام و مدرنیته و بعضی قائل به تعارض هستند. نظر رهبری دراین باره چیست؟ اولین نکته در مورد رابطه اسلام و دانش جدید یا همان مدرنیسم این است که باید به تعامل و تقابل این دو در تاریخ اروپا مراجعه کنیم. در کتابهای فلسفه دین و فلسفه جدید غرب، تاریخ فلسفه غرب تقریبا از رنسانس به بعد به سه تا دیدگاه عمده اشاره میکند؛ دیدگاه اول کسانی هستند که در مقابل کلیسا ایستادند و نهضت رنسانس را راه انداختند که اینها قائل به تعارض علم و دین بودندو به جهت انحرافات زیادی که در مسیحیت آن روز قرون وسطا مشاهده میکردند یا نهضتهای غیرصحیحی که در خصوص مسائل فیزیکی و فلکی و امثال اینها مشاهده میکردند و تعالیم خاصی که در مدارس اسکولاستیک بود به این نتیجه رسیدند که علم و دین با هم متعارض هستند، رابطهای بین آنها نمیشود برقرار کرد و اساساًباید دین را کنار گذاشت یا به گفته اگوسکونت علم خدا را بازنشسته کرد و او را به مرخصی فرستاد و از زحمات چندین و چند ساله او تشکر کرد.
این نگاه به اصطلاح متعارض در بخشی از فلاسفه افراطی اروپا وجود داشت. گروه دوم کسانی هستند که سعی کردند به نوعی این نزاع را کاهش بدهند، قائل به تمایز علم و دین شدند یعنی گفتند که باید حیطه اظهارنظر دین را از حیطه اکتشافات علم و گزارههای علمی جدا کرد و قائل به تمایز علم و دین شدند؛ بنابراین در علم موضوعات، روشها، اهداف و غایات جدای از دین محسوب میشد. نتیجه این دیدگاه سکولاریزم شد؛ یعنی جدایی دین از زندگی، سیاست، فرهنگ و اقتصاد که ابعاد مختلف سکولاریزم را داشت.
عدهای آمدند به نحوی آشتی بین علم و دین بدهند و قائل به مکمل بودن علم برای دین و دین برای علم شدند. یعنی گفتند اینها به نوعی میتوانند همدیگر را یاری بکنند و سعی کردند مویدهایی را از بین اندیشههای دینی برای علم و هم چنین از اکتشافات علمی برای آنچه که ادیان مطرح کرده بودند پیدا بکنند. شبیه به کارهایی که مرحوم مهندس بازرگان انجام داد و سعی کرد براساس ترمودینامیک بعضی از اندیشههای دینی و اعتقادت کلامی را از مباحث فیزیک مؤید بگیر.
این دیدگاه هم اشکالات خودش را دارد یعنی به نحوی میخواهد یک مسامحه و آشتی بین علم و دین بدهد بدون آنکه به گستره دین و کارکردهای دین و اهداف دین توجه عمیقی داشته باشد. ضمن اینکه اشکال عمدهای که در همه این دیدگاههای سهگانه وجود دارد این است که دینی که آنجا محل بحث و قضاوت است مسیحیت تحریف شده است. یعنی وقتی در کتابهای فلسفه گفته میشود دین؛ معمولاً قضاوتها براساس چیزی که از مسیحیت تحریف شده وجود دارد یا براساس اسلام تحجرگرا انجام میگیرد؛ یعنی آن اسلام اجتهادیِ انقلابیِ فعالِ فقهِ پویا اساساً از دایره قضاوتهای دانشمندان فلسفه دین در اروپا خارج است. اصلاً اسلام نابی که امام خمینی (ره) معرفی کرد را نمیشناسند. این تاریخچه ماجرای تقابل علم و دین یا به تعبیر شما اسلام و مدرنیسم است.
پس از انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) یک طرح جدیدی را برای اقامه دین در همه عرصههای زندگی بشر و پیادهسازی همه ابعاد دین، چه ابعاد بهاصطلاح فردی، چه اجتماعی، چه سیاسی ارائه دادند، درواقع نگرش خاصی که امام به فقه جامع داشتند و فقه اکبر را معرفی کردند موید این طرح جدید شد و یکنگاه تمدنی انقلاب اسلامی که امام خمینی (ره) و رهبری موسس و مبین آن بودند پدید آمد. در نتیجه در جهان سؤال پدید آمد که آیا اسلامی غیر از آن اسلامی که در طول قرنها به انزوا رفته بود، وجود دارد؟ اسلام بهاصطلاح مبارز، اسلام قیام در مقابل اسلام قعود، اسلامی که با طاغوت مقابله میکند؛ با کجیها و انحرافات مقابله میکند و تلاش میکند در همه عرصههای حیات بشر نقشآفرینی بکند، فقه را به زندگی متصل میکند و نگاهش این است که فقه یک برنامه جامعه اراده زندگی بشر از گهواره تا گوراست.
این نگاه تمدنی طبیعتاً نوع تقابل و ستیز ما را با غرب از حالت انفعالی به فعال تبدیل میکند و ما را تبدیل به یک جریان غربستیز میکند؛ البته ما نه غربگریز هستیم نه غربپذیر. یعنی در نگاه رهبر انقلاب نه از ویژگیهای مثبت تمدن غرب میخواهیم غفلت بکنیم و آنها را به فراموشی بسپاریم، نه غربپذیر هستیم به معنای جریان غربگرا و لیبرال، یعنی آن لیبرالهایی که الآن در کشور ما به تعبیر رهبری متأسفانه غرب و آمریکا را به نوعی بزک میکنند، و نه از ارزشهای خودمان غفلت میکنیم.
درواقع میشود گفت رهبر انقلاب را غربستیز غربگزین میدانیم یعنی ایشان هم با انحرافات و استعمار غرب مبارزه میکنند و هم ویژگیهای مثبتی که در تمدن غرب وجود دارد را مورد توجه قرار میدهند. رهبری چندین بار بر روحیاتی مثل سختکوشی، ریسکپذیری، تلاش و مجاهدت علمی، نظم و ساختارمندی که ازویژگیهای مثبت تمدن غرب است، تاکید کردند. ویژگیهای عقلانی که در اسلام مورد تأکید پیشوایان ما قرار گرفته را میتوانیم از تمدن غرب انتخاب کنیم و آن ابعاد انحرافی تمدن غرب را کنار بگذاریم، این نظریه تمدن اسلامی رهبر انقلاب است.
دانشجو:رهبری در سخنرانی خود با جمعی از دانشجویان سال ۸۴ فرمودند:«تجدد در کشور ما بیمار متولد شد. در قاموس متجددین کشور ما تجدد به معنای تقلید از غرب بود.» تجدد از دید رهبری را واجد چه ویژگیهایی میدانید؟ تجدد از نظر لغوی یعنی چیزی که جدید و متفاوت است. یا تازه شدن در هر چیزی. این میل به تازه شدن جزء مسئولیتهای روحی و روانی انسانها است که تغییر بدی هم نیست. انسانها تنوع طلب، تازهطلب و علاقهمند به جذابیتهای مختلفی هستند. منتهی آن تجددی مورد نکوهش هست که تجدیدپذیری در همه مبانی است؛ یعنی ما شاهد هستیم افرادی به دلیل ضعف فکری و ضعف در مبانی و ایمان، هر امر جدیدی را که در غرب مشاهده میکنند به عنوان امر مطلوب و ارزش قلمداد و وارد حیات بشر میکنند.
فرض بفرمایید که بشر در بعضی از روشها و سبکهای زندگی مثلاً در سبک تغذیه، یک سبکی را به نام مثلاً فست فود ابداع میکند که غذا را به سرعت با دمای بالا طبخ میکند که حتی پزشکان این نحوه از طبخ را باعث زایل شدن ارزش آن ماده غذایی میدانند و بدن و کبد را تخریب میکند. حالا فرض بفرمایید کسی به دلیل وارد شدن یک حجم زیادی از شکر و قند و نوشابه در سبک زندگیاش وضعیت سلامتی اعضای حیاتی بدن خود را به خطر میاندازد. حالا ما بگوییم، چون این جدیدتر است حتما مطلوب است. اما خود عُقلا هم همچین سبک زندگی را نمیپسندند و میزان دیابت و چاقی بالا در جهان را یکی از عوامل کاهش سلامتی بشر میدانند، پزشکان تلاش میکنند که بشر این سبک زندگی جدید را کنار بگذارد. اگر تجدد به این معناستکه اصلاً هیچ عاقلی از تجدد استقبال نمیکند. یافتههای جدید در عرصههای مختلف حتماً باید به عقل و نقل که دو تا بال دین است، عرضه شود و بعد از تایید عقل منور به شریعت در زندگی بشر پیاده بشود. این تجددی است که مطلوب است. غیر از این تجدد بیماری است که علامت وادادگی در مقابل یافتههای جدید غرب است.
دانشجو: رهبری جملهای دارند با این مضمون که "بنده موج مخالفت با تجددگرایی در أواخر قاجار و دوران پهلوی را نمیپسندم." ناظر به این جمله اولاً مخالفت با مدرنیته قبل انقلاب چگونه بوده؟ دوما طبق نظر رهبری چگونه باید با تجددگرایی و مدرنیته مقابله کرد؟ ما شاهد یک وادادگی در اندیشه بعضی از سلاطین قاجار یا دانشورانی که به غرب اعزام شدند تا با تحولات علمی غرب آشنا بشوند و هم چنین آن جریانهای فراماسونی که بعد از حضور اینها در غرب به وجود آمد و سپس در دوره پهلوی استمرار پیدا کردهستیم. این جمله معروف تقیزاده که اگر بخواهیم به سعادت برسیم باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم، نشاندهنده یک وادادگی است. همه میدانند که همه آنچه که در یک تمدن و مکتب ساخته دست بشر وجود دارد مفید و سعادتبخش نیست.
راه حل این ماجرا اولاً از حیث روشی، غربگزینی است که در بخش قبلی اشاره کردم؛ یعنی ما غیر از آنچه که اصالتها و سنتهای اصیل دینی و سبک زندگی ایرانی است، بقیه را باید جایگزین کنیم. حتی در خیلی از مولفههای زندگی مردم ایران که برگرفته از تعالیم دین بوده حکمتی وجود داشته، مثلاً در سبک زندگی مردم کرسی در زمستانها یا مفروش بودن کل خانه یک امر رایجی بوده. امروزه پزشکان میگویند خُب این امر برای سلامتی بدن و جلوگیری از نفوذ سرما به اجزای بدن، جلوگیری از رماتیسم و بیماریهای مفصلی و أمثال اینها کاملاً درست است.
ما در سبک زندگی ایرانیمان چیزهای زیبایی داشتیم که اکثر آنها حکیمانه بود. طبیعتاً وقتی مثلاً زندگی آپارتمانی توسعه یافته در غرب را بررسی کنیم میبینیم که اساساً سلامتی و نشاط انسان در زندگی آپارتمانی به انزوا میرود. خُب وقتی که ما غربگزینی را مبنا گذاشتیم، دچار خیلی از انحطاطهایی که امروز در غرب شاهد آن هستیم یا افسردگیها، تعدیها، تجاوزها، دوری از معنوریت و نورانیت و انسانیت که میراث تمدن غرب است، دچار آنها قطعاً نخواهیم شد.
غرب در موضوع جمعیت، در موضوع حلالزادگی دچار بحران است، بیشی از نیمی از مردم اینها مجهولالهویه و زنازاده هستند. مخصوصاً پدیدهای به نام ازدواج در آنجا به ندرت مورد توجه قرار نمیگیرد و پدیدهای به نام همباشی وجود دارد. تعهداتی که در اسلام مورد تأیید است در غرب نیست. اولین منتقد نسبت به وضعی که به وجود آمده نیز همین منتقدین منصف در میان دانشمندان غربی هستند؛ بنابراین ما باید آنچه که در غرب میبینیم را به دین عرضه کنیم یعنی به عقل و نقل عرضه کنیم و بعد خروجی آن را که مورد تایید عقل منور است، یعنی [اجرای] شریعت را در زندگی بشر توصیه کنیم. این راه نجات است وگرنه جریان تجدد به معنای جریان غربگرایی با نابودی کامل همه عرصههای حیات بشر ادامه خواهد داشت.
دانشجو: طبق سخن رهبری اسلام به دنبال نوگرایی حقیقی است؛ مسئولیت دستیابی به این نوگرایی با چه کسانی و یا نهادهای حکومتی است؟ اولاً نوگرایی حقیقی به عهده نخبگان جامعه است یعنی نخبگان حوزوی و دانشگاهی. ثانیاً به عهده حلقههای میانی یعنی دغدغهمندان متعهدی که در جامعه نفوذ دارند و ثالثاً به عهده دستگاههای فرهنگی و رابعاً به عهده دستگاههای اجرایی است که طبیعتاً نقش پشتیبان دستگاههای فرهنگی و حلقه-های میانی را آنها باید ایفا بکنند. همه درواقع به نوگرایی مسئول هستند. هم نوگرایی معنوی، هم فرهنگی، هم آموزشی و هم نوگرایی اقتصادی. در همه عرصه حیات بشر نیاز به تحول، نوگرایی، رشد و افزایش جذابیت دارد. همه مسئول هستند و هرکسی باید نقش خود را بشناسد و ایفا کند
حلقههای میانی، حلقههایی هستند که رهبری در دیدار خرداد ماه سال گذشته با دانشجویان به آن اشاره کردند. اگر بخواهیم اینها را تعریف بکنیم اینطور میتوان گفت که گروههای نخبه از مردم که هم قدرت مسئلهشناسی در افق میدانی مثلاً محلات، شهرستانها و استانها را دارند و هم قدرت حل مسئله در افق ملی و منطقهای را میتوانند داشته باشند. میتوانیم این را یک تعریف از حلقههای میانی بگیریم که اگر بخواهیم با آن چیزی که در غرب هست مقایسه کنیم، مثلاً به عنوان جامعه مدنی سندیکاهایی درست بکنند طبق پیشنهاد ماکس وبر و اینها بیایند حقوق مردم را استیفاء بکنند یعنی آن بخشی از جریان زنده انقلابی که میتواند نسبت به حل مسئلههای مردم نقشآفرینی کند وارد میدان شود.
دانشجو:طبق منظومه فکری رهبری تمدن نوین اسلامی پس از چهار مرحله شکل میگیرد، اصلاً مدرنیته در این فرآیند جایگاهی دارد؟ وقتی میگوییم تمدن اسلامی، مدرنیسم به تعریف جدیدی که در مقابل جریان استعمار و تجدد است در متن تمدن اسلامی پیش بینی شده، یعنی ما دیگر گرفتار آسیبهای مدرنیسم نمیشویم؛ بنابر این اساس از تحول مبتنی بر مبانی اسلامی بهرهمند میشویم. درواقع به جای توسعه ما پیشرفت را داریم، گرفتار مدرنیسم قطعاً نخواهیم شد.
دانشجو: چرا در جهان اسلام تقابل دین و مدرنیسم وجود دارد و فکر میکنید تا کی ادامه پیدا کند؟ این موضوع ابتدا در جهان مسیحیت پدید آمده بود و اینکه الآن در مسیر اندیشه اسلامی تقابل با مدرنیسم مشاهده میشود به خاطر تقابلی است که جریان رنسانس با دین ایجاد کرده واِلّا اسلام به ذات خودش با پیدایش تحولات در زندگی بشر همراه است. یعنی این اجتهاد پویا تمام تحولات و تمام نوآوریها را پیشبینی میکند و برای آنها راهحل ابداع و فتوا تولید میکند. ما در فقهمان بخش قابل توجهی از مسائل را به مسائل مستحدثه اختصاص میدهیم؛ بنابراین اسلام به ذات خودش با تحول و نوآوری مخالفت ندارد و این مقابله با اسلام را ما از سوی جریان مدرنیسم مشاهده میکنیم که راه حلش پیدایش علم دینی و تلاش برای پیادهسازی فقه به شکل جامع در همه اجزای حیات بشری است که خودبهخود این تقابل پدید آمده را رفع میکند.
دانشجو: یعنی تا زمان پیدایش علم دینی این تقابل ادامه پیدا میکند؟ طبیعتاً بله، وقتی علم دینی توسعه پیدا نکند و ما به همه سوالاتی که علم باعث پیدایش در زندگی بشر شده را نتوانیم پاسخ بدهیم، گرفتار این تعارض ظاهری هستیم. حتماً باید علم دینی تولید بشود، حتماً باید امتداد حکمت به وجود بیاید، باید توحید و ولایت در متن زندگی بشر، در همه اجزایش پیاده¬سازی و مدل سازی بشود تا دیگرما شاهد چنین تعارضاتی نباشیم.