
یادداشت|
چهل و یکم؛ داستان یک کشتار
چهل و یکم رمانی ست واقعگرا و تاریخی که به روایت حوادث ممنوعیت حجاب، کشتار مسجد گوهرشاد و وقایع پسازآن میپردازد و دراینبین زندگی دو جوان را روایت میکند.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ در دوران پهلوی اول قانونی تصویب شد که بهموجب آن استفاده از چادر، روبنده و روسری برای زنان ممنوع گردید. قانونی که مخالفتها و اعتراضات گسترده علما، روحانیون و مردم را در پی داشت. اوج این اعتراضات در مشهد واقعه مسجد گوهرشاد را رقم زد. در تیرماه هزار و سیصد و چهارده پس از سخنرانی تند برخی از روحانیون و سردادن شعارهایی علیه سلطنت، ارتش و نیروهای نظامی وارد صحن حرم مطهر شدند. تلاش برای بهزور متفرق کردن مردم و دستگیری روحانیون موجب درگیری نظامیان با مردم شد. در میان این درگیریها شماری زیادی از مردم بیگناه کشته و زخمی شدند. تعداد کشتهشدگان این واقعه بیش از دو هزار نفر تخمین زدهشده است.
چهل و یکم رمانی ست واقعگرا و تاریخی که به روایت حوادث آن روز و وقایع پسازآن میپردازد و دراینبین زندگی دو جوان را روایت میکند. یکی ادریس مأمور نظمیه که در این واقعه شوم حضورداشته و از نزدیک به خاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه را نظاره کرده است و دیگری میرعماد کاتبی که در ازای دین پنجاهتومانی پدرش پذیرفته است که چهل باب از کتاب تذکرة الاولیاء را به خط خوش و در صحن مسجد گوهرشاد بنویسد.
در طول داستان به نقش تاریخی افرادی، چون پاکروان استاندار خراسان، محمدولی خان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی، روحانی شیعه آیتالله سید حسین طباطبایی قمی و محمدتقی بهلول واعظ معروف به شیخ بهلول اشاره میشود و سرنوشت آنها تا حدودی برای خواننده روشن میگردد. داستان از تأثیر عمیقی که این حادثه بر ادریس گذاشته سخن میگوید و چهل شب او را با میرعماد همراه میکند.
کتاب که در بیستوهشت باب نوشتهشده است، گاه اشاراتی به داستانهای تذکرة الاولیاء میکند و جملاتی زیبا از این کتاب عرفانی روایت میکند. جملاتی که بیانشان کمک بزرگی به شخصیتپردازی داستان کرده است و باکمی دقت میتوان فهمید که سرنوشت قهرمان داستان را پیشگویی میکنند.
«چون او را بر دار کردند ابلیس بیامد و گفت: یکی «اناء» تو گفتی و یکی من، چون است که از آن تو رحمت بار آورد و از آنمن لعنت؟ حلاج گفت: تو «اناء» به در خود بردی و من از خود دور کردم. مرا رحمت آمد و تو را نه چنانکه دیدی و شنیدی، تا بدانی که منی کردن نه نیکوست، و منی از خود دور کردن بهغایت نیکوست.»

ادریس و میرعماد در این چهل شب و در کنار این چهل باب از تذکرة الاولیاء سیر و سلوکی عرفانی را تجربه میکنند و راه تعالی پیش میگیرند. داستان با دو زاویه دید روایت میشود. در بعضی از بابها، کتاب از زبان میرعماد و بهصورت اولشخص روایت میشود و در باقی اثر اعمال و افکار ادریس بهوسیله راوی روایت میگردد.
داستان غیرخطی است و با رفت و برگشتی مداوم میان گذشته و حال ادریس، شخصیتهایی، چون گل نسا را به خواننده معرفی میکند. شخصیتهایی که وجودشان برای ساختن و پرداختن قهرمان الزامی است و راه را برای نوشتن آخرین باب از این کتاب باز میکنند.
زبان داستان شیواست و رنگ و بویی عرفانی دارد. زبانی که به فضاسازی داستان کمک بزرگی کرده است و آغازی اینچنین رقمزده است: «روزگارانی بسیار باید بگذرد و آمدنیهای بسیاری باید بیایند و بروند و جانهای بسیاری زنده شوند و بمیرند تا عیار صدق آدمیان به دست آید. آیا ما روزی که بر زمین قدم میزدیم بر خوب و بد عمل خودآگاه بودیم؟ بر راستی عمل خود؟ بر درستی آن؟ بر صدق گفتار و صحت کردار خود؟»
از دیگر نکات قابلتوجه اثر میتوان به نامگذاری شخصیتهای داستان اشاره کرد. یکی ادریس که نام پیامبری است که جایگاه والایی در قرآن دارد و بر اساس روایات اسلامی نخستین کسی بود که قلم را برای نوشتن به کار بست و دیگری میرعماد که نام خوشنویس پرآوازه ایران و از سرآمدان هنر نستعلیق در دوران صفوی میباشد.
رمان چهل و یکم به قلم حمید بابایی و توسط نشر صاد در دو نسخه الکترونیکی و کاغذی منتشرشده است.
محبوبه سلاجقه
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.