آخرین اخبار:
کد خبر:۹۵۷۸۹۴
حجت الاسلام قنبریان:

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود+فیلم

قنبریان گفت: باید رویکردمان را درباره‌ی اعتراضات عوض کنیم؛ اعتراض در مکتب علی و حکومت ولایی فرصت است، مادامی که اعتراض‌ها در ارزش‌هایی است که مردم با آن در سال ۵۷ قیام کردند.

گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ حجت الاسلام محسن قنبریان در پنجمین جلسه‌ی «عاشورا؛ نزاع دو اسلام»، به بازخوانی جایگاه اعتراض در حکومت علوی و مقایسه‌ی آن با حکومت اموی پرداخت و گفت: عاشورا صحنه‌ی مواجهه دو اسلام بود. در عاشورا دو مکتب مقابل هم ایستادند؛ آن دو مکتب، اسلام محمدی (ص) و اسلام غیرمحمدی بودند. برای شناخت این دو مکتب لازم است شاخصه‌های آن‌ها را شناخته و تنها به اشخاص اکتفا نکنیم. این تقابل رویارویی اشخاص با یکدیگر نیست، دعوای شاخصه هاست؛ اگر آن شخص هم از دیگری افضل شده، به خاطر این شاخصه‌هاست.

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود

 

اعتراض؛ تهدید یا فرصت؟

استبداد سیاسی یکی از شاخصه‌هایی است که در اسلام غیرمحمدی و اموی اجرا می‌شود. استبداد اموی موجب ویژه‌خواری می‌شود و یا عکس آن، ویژه خواری نیز ممکن است منجر به استبداد شود. آن استبداد هم موجب استخفاف (خوار شمردن) و استضعاف (به ضعف کشاندن) می‌شود. این شاخصه‌ها زنجیره‌وار به هم مرتبط هستند و زنجیره یک حلقه‌ی کامل را تشکیل می‌دهد.

عکس این حلقه در مکتب امیرالمؤمنین و اسلام ناب رخ می‌دهد؛ یعنی اگر آن‌جا استخفاف است، این‌جا کرامت است و اگر آن‌جا جبر، غلبه، سلطه و استبداد است در مکتب امیرالمؤمنین مردم‌سالاری و آزادیِ مردم وجود دارد تا مردم با حفاظت از آزادی و اختیارشان راه درست را بروند. با وجود اینکه ممکن است مردم انتقاد کنند و حق پرسش و اعتراض دارند.

در مقابل این‌ها یک سوال اساسی متولد می‌شود: «آیا اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت، دولت و کارگزاران و اقدامات کارگزاران یک فرصت است یا یک تهدید؟» قصد دارم این مسئله را در این دو مکتب از هم بازشناسی کنیم.

 

اعتراض‌پروری؛ سیره‌ی امیرالمؤمنین

ابن ابی الحدید از امیرالمؤمنین روایت می‌کند که امام به مردم شهرهایش می‌نوشت: «من کارگزاران خود را نفرستادم که به شما ظلم کرده یا اموالتان را بگیرند، من آنان را فرستاده‌ام تا به شما دین و سنت را تعلیم دهند؛ پس هر کسی جز این کرد به من شکایت کنید.» یعنی اگر این کار را کردند نیازی نیست تحمل کنید بلکه به من شکایت کنید.

کشاورزان یکی از شهرهای فارس ذمی (زرتشتی) بودند؛ یعنی حکومت اسلام را پذیرفته و مالیات می‌دادند اما مسلمان نبودند. آن دهقانان از فرمانداری که امیرالمؤمنین گذاشته بود، شکایت کردند؛ امام نیز بر شکایت مردم صحه می‌گذاشت و در نامه 19 نهج البلاغه به فرماندار فارس نوشت و از سخت دلی، قصاوت قلب، حقیر شماردن مردم و برخورد خشن کردنش گله کرد و یک راه میانه به او [به خاطر مسلمان نبودن مردم] نشان داد. چون کارگزار حق ندارد حتی با مردمش اگر دگراندیش باشند مادامی که جرم دیگری نکنند، این‌گونه رفتار کند.

سیره امیرالمؤمنین اعتراض پرور و شکایت پرور بود و حتی خود امام، مردم را به شکایت از کارگزاران متخلف دعوت می‌کرد تا آن‌جا که معاویه با اشاره به روش امام می‌گفت «ابوالحسن دهان مردم را باز کرد، دهانشان بسته بود؛ امیرالمؤمنین صدای اعتراض را باز کرد.» در دوره‌های پیشین اجازه نمی‌دادند مردم هرچه می‌خواهند، بگویند. در دوره عثمان 50 نفر اعتراض به اشرافیت در ساخت مسجدی کردند، همه‌ی آن‌ها را زندانی کردند.

کد ویدیو

 

اگر همین سخنان و روایت‌های تاریخی در جامعه تکرار شده و سخن قالبی شود، به تعبیر جامعه شناختی یک ساختار ذهنی اول درست می‌شود. اولین [راه اصلاح] ساختار، ساختار ذهن است. در درون این ساختار ذهنی است که افکار عمومی جامعه می‌گوید کاری درست یا غلط است. اگر مردم‌سالاری باشد دقیقا جایی که یک سیاستی به سمت استبداد رفت، مردم حساس می‎شوند؛ این خودش شروع ماجرای اصلاح است. تصحیح ساختارهای ذهنی اولین قدم است، نمی‌خواهم بگویم تنها قدم است؛ قطعا چیزهای دیگری لازم است؛ سهم حاکم و حاکمان نیز در این میان کم نیست.

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود

 

یک اعتراض و دو نوع مواجهه

سوده همدانی زنی رزمنده ‌و اصالتا یمنی‌ست. این زن برای اعتراض به شام و نزد معاویه رفت و از «بُسر بن ارطاه» شکایت کرد. بُسر بعد شهادت امیرالمؤمنین، حاکم شهر شده بود و جفا می‌کرد. وقتی سوده نزد معاویه رفت، معاویه بلافاصله سوده را شناخت و گفت: «تو همانی نیستی که در صفین دو برادرت را تشجیع [جرئت دادن] می‌کردی؟» (هر دو برادر سوده در رکاب امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند).

سوده گفت: «گذشته‌ها را رها کن. آن که رهبر این گروه بود، رحلت کرده.»

معاویه پس از کش و قوس فراوان گفت: «حاجتت چیست و برای چه آمدی؟»

گفت: «کسی که مسئولیت اداره جامعه را به عهده گرفته مسئول اجرای قسط است و نباید به خلقی ستم کرده و حق خدا ضایع کند، بسر بن ارطاه که نماینده شماست حق خلق را رعایت نمی‌کند، اگر او را عزل کنی ما آرام خواهیم بود و اگر عزل نکردی، ممکن است علیه تو بشوریم و قیام کنیم.»

معاویه گفت: «مرا به قیام تهدید می‌کنی؟ آیا می‌خواهی تو را با وضع دردناکی از همین جا پیش همان حاکم بفرستیم تا او درباره تو تصمیم بگیرد؟»

سوده این‌جا کار رسانه‌ایِ بی‌نظیری انجام داد، شعری خواند و سجده شکری رفت:

صلی الاله علی جسم تضمنه قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به بدلا فصار بالحق والایمان مقرونا

(یعنی: صلوات خدا بر روح کسی که وقتی به قبر رسید، قبر با در بر گرفتن وی عدالت را در آغوش کشید. سوگند یاد کرد که حق فروشی نکند و بهایی در قبال حق دریافت نکند. او در جان خود حق و ایمان را همتای هم ساخت).

معاویه پرسید: «این شخص کیست؟»

سوده گفت: «علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین.»

معاویه پرسید: «از علی چه دیدی که این‌طور از او دم می‌زنی؟»

سوده گفت: «این اولین اعتراض ما نیست. مشابه همین صحنه، یک بار برای من و علی (ع) اتفاق افتاد، کارگزار علی (ع) طبق شاخصه‌های مکتب پیغمبر نبود و من به عنوان نماینده از قوم خودم حرکت کردم و رفتم که شکایت به محکمه امیرالمؤمنین ببرم، وقتی وارد منزل امیرالمؤمنین شدم، دیدم در حال نماز و مشغول به عبادت خداست. او [با دیدن من] نماز را رها کرد و فرمود: «آیا کاری داری؟» گفتم: «کارگزار شما قسط را رعایت نمی‌کند.» امیرالمؤمنین بلافاصله راستی‌آزمایی کرد و وقتی این مساله اثبات شد، دستش را بلند کرد، گریست و گفت: «خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آنها ظلم را اجازه داده باشم، یا ترک حق خدا را تجویز کرده باشم.» بعد از آن هم حکم عزل را بر پوستی نوشت و به من داد تا حکم را برای مردم بخوانم و به دست آن حاکم برسانم. این صحنه‌ یک بار برای علی اتفاق افتاد و علی این‌گونه برخورد کرد.»

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود

 

آرمان یا شخص؛ اصل چیست؟

بهترین و زیباترین صحنه‌ای که تقابل این دو مکتب را نشان داد، اعتراض سوده همدانی‌ست. سوالی که با مقایسه‌ی این دو مطرح می‌شود، این است که «چرا علی (ع) این همه پر و بال به شکایت و اعتراض مردم می‌دهد؟»

چون علی علیه‌السلام تنها مردم‌سالار نیست و اصالت در مکتب علوی با آرمان است. آن‌چه که برای علی اصل است؛ دین است و آزادی و عدالت و آرمان‌ها. وقتی آرمان‌ها اصل باشند نه افراد، اعتراض یک فرصت است. چون غیر از خودش 80 میلیون ایرانی دیگر هم کمک می‌دهند که این آرمان‌ها تحقق پیدا کند و هر کس زاویه‌ای پیدا کرد، بگویند و آدم بهتری جایگزین شود. این در مکتب علی است اما در مکتب رقیبش و در اسلام غیرمحمدی چون اصالت با افراد و گروه برخوردار است، کار به آرمان ندارند. ممکن است لقلقه‌ی زبانی اسم قرآن و نماز و حج و بقیه ارزش‌ها را بگویند، اما چیزی که اصالت دارد گروه‌سازی خودشان است تا قریش‌سالاری را دوباره احیا و حاکم کنند. این دقیقا نقطه‌ی تقابل دو مکتب است. اعتراض یک فرصت برای درست کردن وضع موجود است.

اعتراض مثل آژیر و دزدگیر در یک سیستم است؛ شما اگر آژیر را قطع کنید تنها خودت را راحت کردی اما اگر ماشین را دزدیدند یا ضبط ماشین را بردند، آژیر نمی‌زند و متوجه نمی‌شوی. اعتراض سیستم درد است، اگر سیستم درد بدنت را قطع کنی، بیماری از بین نمی‌رود. بیماری با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود. می‌گوییم سر جایتان بنشینید، خب اگر تبعیض هست فرقی نمی‌کند ریش گرو بگذاری، پیشانی ببوسی یا فقط ساکتشان کنی؛ اگر تبعیض هست دوباره کار خودش را می‌کند.

پس بچه حزب‌اللهی‌ها انقدر از اعتراض نترسید، اعتراض یک فرصت در حکومت است. ما هنوز در کشورمان با اعتراض همجنس‌بازان مواجه نیستیم، ما با اعتراض فمینیست‌ها مواجه نیستیم. ما با اعتراضِ تبعیض مواجهیم. با این اعتراض مواجهیم که کسی می‌گوید حقوق 5-6  ماهش را نگرفته.

 

اعتراض فرصت است

دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی بیشترین قرض را از خارج و بانک های جهانی گرفت، یک قلم از قرض‌هایی که سال 73 گرفتیم دقیقا برای فاضلاب اهواز بوده. همچنین دو بار از رهبر انقلاب اجازه گرفته شده که از صندوق توسعه ملی برداشته شود؛ یک بار برای فاضلاب، یک بار برای ریزگردها. الان دیوان محاسبات گزارش می‌دهد این پول صرف این کارها نشده. صندوق توسعه یعنی قلک تمام ملت ایران که برای برداشت آن، آبروی یک رهبر و نظام گرو گذاشته شده است.

مگر تانکر آب مشکل را حل می‌کند و راهکار این مشکل است؟ همین روزها توی تهران، آب یارانه‌ای وارد استخرهای طبقۀ بالانشین می‌شود؛ آبی که باید خرج شرب خوزستان شود. این مگر بی‌عدالتی و تبعیض نیست؟

این‌جا آرام کردن مردم معترض چه معنایی دارد؟ ما باید رویکردمان را درباره‌ی اعتراض عوض کنیم؛ اعتراض در مکتب علی و حکومت ولایی فرصت است، مادامی که اعتراض‌ها در ارزش‌هایی است که مردم با آن در سال 57 قیام کردند. مگر همجنس‌بازان از آزادی پرسیدند که ما بگوییم این اعتراضات را برگزار نکنید و به آن توجهی نکنید؟

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود

 

امیرالمؤمنین در مکتب خودش آزادی می‌دهد، نگاه کنید؛ امیرالمؤمنین در پاسخ به مالک بن حبیب یرعوبی، رئیس پلیس حضرت که خواستار کشتار[چون معاویه] و تنبیه مردمی که از جنگ در جمل سر زده بودند، گفت: «خدای سبحان می‌فرماید چرا بی‌عدالتی کنم؟ اگر آن‌ها آدم کشته بودند، آن‌ها را می‌کشتم؛ اما اگر همراه من نشدند و اطاعت نکردند باید پندشان داد و یک ماه با آن‌ها حرف نزد تا متنبه شوند.»

می‌گویند اگر آزادی و حق اعتراض دادی، ممکن است آتش زنند و علیه هم شعار دهند و همه چیز بهم بریزد؛ در اعتراض هم حلوا پخش نمی‌کنند. زمان امیرالمؤمنین هم این اتفاق افتاد، ما حتی در روایاتمان لفظی برای این مساله داریم. امام صادق (ع) از ناآرامی‌هایی که در شب یا روز اتفاق می‌افتد و کسی در آن زخمی یا کشته شود که قاتلش هم معلوم نیست به عنوان «هایشات» یاد می‌کنند. ولی این دلیل نمی‌شود که کسی اعتراض نکند، صراحتا هم فرمودند هایشات که نه عاقله دارد و نه قصاص دارد، خونش را بیت المال بدهد. مثل همین فرمان رهبر انقلاب پس از آبان.

این حکم دینی است و قبلا هم اتفاق هم افتاده است. روزی که امیرالمؤمنین خطبه می‌خواند و مردم را به سمت صفین تشجیع می‌کرد شخصی از قبیله بنی فزاره در مسجد علی (ع) که دورش همه طرفداران هستند اعتراض کرد، پس از اعتراض او مردم از او خشمگین شدند و به سمت وی حمله‌ور شدند تا آن‌جا که مشخص نشد توسط چه شخص یا گروهی کشته شد. این ماجرا نیز جزء هایشات بود و پرداخت دیه‌ی آن با بیت المال.

در نامه‌ی 53 نیز امام به مالک اشتر می‌نویسد: «از اینکه به ناحق خون کسی را بریزی، بپرهیز. زیرا هیچ چیز چون به ناحق خون ریختن، انتقام خدا را نزدیک نسازد و کیفرش بزرگ نباشد و سبب زوال نعمت و پایان یافتن زمان حکومت نگردد. خداوند سبحان در روز قیامت پیش از هر چیزی، درباره خون‌های ریخته شده به داوری میان بندگان برمی‌خیزد.»

در ادامه امام می‌فرماید: «پس اقتدار خویش را با ریختن خون حرام تقویت مکن که این کار نه تنها پایه‌های حکومت را ضعیف و سست می‌سازد بلکه آن را نابود کند و به دیگری منتقل نماید. نه من در قتل عمد عذری نزد خداوند دارم و نه تو، نمی‌توانم بگویم چون خلیفه و سید الوصیا هستم، اشکال ندارد. نه من عذری دارم، نه تو. چرا که کیفر آن، کشتن قاتل است؛ هیچ چیزی ندارد، الا این که قاتل باید کشته شود. مبادا کبر و نخوت حکومت تو موجب شود حق صاحبان خون را نپردازی.»

دوباره تکرار می کنم، اعتراض در حکومت علوی یک فرصت است به علت اینکه این جا اصالت با آرمان‌هاست. زیرا آن‌چه که باید تحقق پیدا کند آرمان‌هاست، نه آدم‌ها. عین همین جمله را رهبر انقلاب دارد که نظام جمهوری اسلامی، نظام ارزش‌هاست نه نظام آدم‌ها. اگر کسی ارزش را در نظام ارزش‌ها زیر سوال برد، باید اعتراض شود و شخص به ارزش برگردد یا کسی مطابق با ارزش جایگزین شود. اما در نظام اموی که اصالت با گروه‌های برخوردار است، اگر به حاکم یا کارگزاری اعتراض شد به صلابه کشیده خواهی شد.

اعتراض کردن به سیاست‌های حاکمیت و دولت یک فرصت است/ اعتراض با باتوم یا با بطری از بین نمی‌رود

 

زینب (س)؛ صدای یک اعتراض

برخورد امیرالمومنین در جمل با عایشه را با برخورد اموی‌ها با زینب کبری مقایسه کنید. زینب کبری صدای یک اعتراض است، حضرت زینب فقط خواهر یک معترض نیست بلکه خودش هم اعتراض دارد. نشانه‌اش خطبه‌‌های حضرت زینب است. جناب عایشه اما فرمانده‌ی یک جنگ است. اعتراض و اغتشاش کجا، یک جنگ تمام و کمال علیه علی کجا؟ بعد از پیروزی امیرالمومنین در جمل عده‌ای به دنبال غنیمت بودند اما  امیرالمونین پس از مخالفت شدید آن‌ها را به لباس نظامی درآورد و با اجلال برگرداند مدینه در حالی که جنگ کرده بود و واقعا کشتنش جایز بود.

اما با زینب کبری که صدای معترض بود، چه کردند؟ امام حسین (ع) و زینب (س) تنها گفتند نمی‌خواهند رای به یزید بدهند فقط همین. اصلا رای در اسلام اجباری نیست و ما بیعت اجباری در اسلام نداریم. اما به مروان و دیگری نوشتند: یا سر حسین، یا رای حسین.

ماجرای عایشه و جنگ جمل اختلاف زمانی طولانی با کربلا نداشت. پس از کشتن امام حسین و روی نیزه بردن سرها، زنان کوفه را تنها تا کوفه اسیری بردند ولی حضرت زینب و دیگر زنان و دختران را 40 منزل تا شام، سر ناقه برهنه بدون یک لباس مناسب گردانیدند. این مکتب اموی است. حضرت زینب وقتی رسید رو به روی یزید گفت: «انصاف است زنان و دختران خودت را برده‌ای پشت پرده گذاشتی، اما زنان و دختران رسول خدا را در شهرها و کوچه‌ها و بازارها می‌چرخانی؟» این سخن در افکار عمومی ماند.

یزید حتی بر اساس نظام قریش‌سالاری هم رفتار نکرد. چون در قریش مرسوم است که زن قریشی اسیر نمی‌شود. زینب کبری یک جمله دیگر هم می‌توانست به یزید بگوید که: دین هیچ، وجدان و اخلاق هم هیچ، همان نظام قریش‌سالاری اجازه نمی‌داد من را اسیر کنی؛ من قریشی اصیل هستم.

اما نوبت به اینجا نرسید چون یزید چوب دستی به لب و دندان‌های مبارک سید الشهدا زد تا صدای زینب کبری را آرام و خودش را آزاد کند.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار