به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حجتالاسلام احمد مروی تولیت آستان قدس رضوی و معاون سابق ارتباطات حوزوی دفتر رهبری، از کسانی است که سابقه آشنایی و دوستی طولانی با مرحوم علامه محمدرضا حکیمی داشته به نحوی که سابقه این آشنایی به دوران پیش از انقلاب اسلامی باز میگردد. همچنین ارتباط مشترک آقای مروی با رهبر انقلاب اسلامی و مرحوم حکیمی، باعث شده است که وی در جریان مراودات حضرت آیتالله خامنهای با علامه محمدرضا حکیمی باشد.
در ادامه روایت حجتالاسلام مروی، درباره شخصیت مرحوم حکیمی و خاطراتی از مراوادت وی با رهبر انقلاب تقدیم میشود.
«رفیق دیرین» رهبر انقلاب
در آغاز صحبتم وظیفهی خود میدانم که ارتحال این عالم ربانی و روشنفکر دلسوخته و متفکر و نویسندهی نوآور را خصوصاً خدمت رهبر انقلاب تسلیت عرض کنم که ایشان در پیامشان از علامه حکیمی بهعنوان «رفیق دیرین» خود یاد کردند. انشاءالله خداوند روح پاک این عالم جلیلالقدر را با اولیاء خود محشور بفرماید. ما اگر بخواهیم در مورد مرحوم علامه حکیمی صحبت کنیم، از چند منظر باید به این مسئله بپردازیم. اوّل، آن دورهای که ایشان در مشهد بود و بهعنوان دورهی رشد و ساختهشدن ایشان بهحساب میآید، بعد هم دورهی هجرتشان به تهران که تا آخر عمر آنجا بود.
آغاز راه از حجرهای در مدرسه نواب مشهد
ایشان اصالتاً مشهدی بود. پدر و مادرش هم متولد این شهر بودند. آن ایام که ایشان در مشهد بود، در یکی از حجرههای مدرسهی نواب به دروس حوزوی اشتغال داشت و با آن استعداد وافرش توانست درسهای حوزه را بهخوبی و شایستگی طی کند.
خاطره علامه حکیمی از کلاس درس آیتالله میلانی
من خاطرهای دارم از خود این بزرگوار که میگفت مدرسه که تمام شد، در درس خارج مرحوم آیتالله میلانی -آن مرجع بزرگ و کمنظیر- شرکت میکردم. تقریباً ۲۳ سال داشتم و جوان بودم که در درس این فقیه بزرگ شرکت میکردم و هر وقت مسئلهای را مطرح میکردم، استاد اشکال را توجه میکرد و با سعهصدر پاسخ میداد. بسیار هم به من علاقهمند بود. یک روز در آن مدرسه من پشت ستون نشسته بودم. حضرت آیتالله میلانی تشریف آورد و شروع به درسگفتن کرد و چون من پشت ستون بودم، من را ندید. حین درسدادن پرسید آقای حکیمی کجاست؟ من از پشت ستون خودم را نشان دادم و عرض کردم آقا من اینجا نشستم. فرمود، آهان خواستم ببینم سر درس هستی یا نه.
وقتی افلاطون درس میگفت، اگر ارسطو پای درسش نبود، آن روز برای افلاطون درسگفتن سخت میشد. با این فرمایش، مرحوم آیتالله میلانی آقای محمدرضا حکیمی را که جوانی ۲۳ساله بود، به ارسطوی درسش تشبیه میکند؛ بسیار بااستعداد، خوشفکر، پُرتلاش و پُرمطالعه.
ایشان از شاگردان خاص آقا شیخ مجتبی قزوینی بود
فعالیت دیگر ایشان غیر از مباحث دروس حوزه، در مقولهی عرفان و معرفت بود و با استادان بزرگی از جمله مرحوم حضرت آیتالله آقا شیخ مجتبی قزوینی مأنوس بود. مرحوم آقای حکیمی از شاگردان خاص آقا شیخ مجتبی قزوینی بود. آقا شیخ مجتبی هم برای ایشان و شاگردانش درس فلسفه میگفت. مرحوم حکیمی غیر از اینکه فلسفه را خوانده بود، در محضر آیتالله شیخ مجتبی قزوینی در کلاس سیروسلوک ایشان هم شرکت داشت. رهبر انقلاب تعبیری در مورد مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی دارند که میفرمایند آقای شیخ مجتبی فلزش فلز امام بود. حضرت آقا هم خیلی به شیخ مجتبی علاقه و ارادت دارند.
گعده طلبگی با رهبر انقلاب
یادم هست اواسط دههی ۷۰ بود که مرحوم آقای حکیمی تصمیم گرفت به مشهد برگردد و باقیماندهی عمرش را در جوار حضرت رضا علیهالسلام باشد. با بعضی از دوستان قدیمیاش خداحافظی کرد و گفت من به مشهد میروم و دیگر معلوم نیست به تهران بازگردم. به بنده هم گفت دوست دارم خدمت رهبر انقلاب برسم و از ایشان هم خداحافظی کنم. بنده هم خدمت حضرت آقا عرض کردم و ایشان فرمودند آقای حکیمی فلان شب شام تشریف بیاورند و در خدمتشان باشیم. در آن دیدار بنده هم توفیق حضور داشتم. قبل از شام حدود یک ساعت و بیست دقیقه به قول طلبهها گعدهی طلبگی صورت گرفت. شاید دو سوم از آن جلسه به بیان فضیلتها و روایت خاطرات حضرت آقا و مرحوم علامه حکیمی از مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی گذشت.
عشق و علاقه وافر نسبت به امام (ره)
یکی دیگر از خصوصیات آقای حکیمی آنطور که خودش هم گفت، عشق و علاقهی وافر به امام رضواناللهتعالیعلیه بود. ایشان میگفت وقتی حضرت امام نهضت را شروع کردند، ما همه آرزوها و آمالهایمان را در امام دیدیم. ما امام را تبلور عدالت اسلامی، تبلور عاشورای حسینی و تبلور عالم حقیقی دیدیم. به همین خاطر مرحوم آقای حکیمی خیلی تلاش کرد که بتواند بین حوزههای علمیهی مشهد و قم پیوند ایجاد کند و در این راه از هیچ تلاشی مضایقه نکرد؛ تا آنجایی که مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی را از مشهد به قم برد تا با حضرت امام دیدار کند.
با اینکه از نظر مشرب فکری بین امام و مرحوم آیتالله شیخ مجتبی فاصله زیاد بود، (امام اهل فلسفه بودند و مرحوم شیخ آقا مجتبی کاملاً نقطه مقابل این دیدگاه و به تعبیر خود علامه حکیمی جزء رهبران مکتب تفکیک بود) امّا آقا شیخ مجتبی که بهلحاظ مکتب فکری در نقطه مقابل امام بود به دیدن ایشان رفت و وقتی جلسه خصوصی برقرار میشود، آن اختلاف فکری در حوزهی مسائل فلسفی و عرفانی کنار گذاشته میشود و مرحوم آقا شیخ مجتبی یکی از مروجین و طرفداران امام میشود. تعبیری هم از حضرت امام با این مضمون دارد که این مرد پرچم اسلام را بلندکرده و باید همه از او حمایت کنیم.
تأثیرگذار در حمایت آقا شیخ مجتبی قزوینی از امام (ره)
مرحوم علامه حکیمی نقل میکرد که مرحوم آقا شیخ مجتبی عکسی از امام را در طاقچهی اتاقش گذاشته بود. برای فضای آن روز مشهد، آن هم در زمان اختلاف مکتب فلسفی امام با شیخ مجتبی، قراردادن عکس امام در اتاق مرحوم آقا شیخ مجتبی برای خیلیها اعجابآور بود؛ چون علما معمولاً رسم ندارند عکس عالم دیگری را در خانهشان قرار دهند. مرحوم حکیمی نقل میکرد روزی آقا شیخ مجتبی به من گفت بعضیها به من اعتراض میکنند که شما چرا عکس آیتالله خمینی را در خانهتان گذاشتید، ایشان طرفدار فلسفهاند و شما کاملاً ضدفلسفهاید. بعد به آقای حکیمی میگوید اینها نمیفهمند امروز عَلَم اسلام دست این سید است و ما هر کداممان باید به سهم خودمان این آقا را تقویت، بزرگ و حمایت کنیم. در این قضیه که مرحوم آقا شیخ مجتبی اینگونه به امام رضواناللهتعالیعلیه علاقهمند و طرفدار شد، مرحوم آقای حکیمی نقش بسزایی داشت.
البته تأثیر و مواضع انقلابی که مرحوم آقا شیخ در مشهد داشت، به مذاق ساواک و رژیم طاغوت خوش نیامد تا جایی که حتی اجازه ندادند بعد از رحلت، پیکر ایشان در فضای اصلی حرم مطهر دفن شود. در حالی که در آن زمان معمولاً این کار برای خاکسپاری علما و بزرگان درجهیک انجام میشد. ایشان را در جایی از حرم که حالت انباری داشته آن هم از ترس افکار عمومی دفن میکنند، امّا از آنجایی که خداوند به بندگان مؤمنش عزت میدهد، بعد از انقلاب و بازسازی و گسترش فضای حرم مطهر، صورت قبر ایشان از آن غربت درمیآید و در باب دارالحجه مورد زیارت زائران حضرت رضا سلاماللهعلیه قرار میگیرد.
هجرت به تهران، بهرهمندی از سیروسلوک مرحوم حافظیان
در دورهای که مرحوم حکیمی در مشهد بود، سیروسلوک را از استادش مرحوم حافظیان فراگرفت؛ فردی که در مقولات سیروسلوک نخبه بود. مرحوم آقای حکیمی هم از آقا شیخ مجتبی قزوینی و هم از آقای حافظیان بهرههای فراوانی بُرد و تا آخر عمرش از آن دستوراتی که از این بزرگواران گرفته بود، در جهت خودسازی و تهذیب نفس بهرهمند بود.
اهل گفتوگو با همه اقشار حوزه و دانشگاه
آقای حکیمی در ایام حضور در تهران به کارهای علمی، نویسندگی و ارتباط با روشنفکران هم مشغول بود. خود ایشان میگفت من برای عدهای از روشنفکران از جمله حمید عنایت که مغز متفکر بود، درس اسفار میگفتم تا او را با فلسفهی اسلامی آشنا کنم. البته نقدی هم که با تفکیکیها بر فلسفه داشتم در لابهلا مبانی خودم را هم بیان میکردم. از یک طرف با امثال حمید عنایت ارتباط داشت و از طرف دیگر، ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با مرحوم شهید آیتالله مطهری داشت. ارتباط با همهی قشرهای روشنفکر دانشگاهی، علمای روشنفکر حوزه، علامه مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و فضلای حوزهی علمیه قم در برنامهاش بود.
اعتقاد خاص به عدالتخواهی؛ رنجبردن از تبعیض و فساد
یکی از خصوصیات مرحوم علامه حکیمی که در آن اجتهاد هم پیدا کرد، عدالتخواهیاش بود. ایشان به حدیث شریف «العدل حَیاةُ الاحکام» اعتقاد داشت؛ یعنی اگر بخواهید در میان مردم احکام نورانی اسلام را جاری کنید و در مردم رغبت عمل به احکام حیات بخش اسلام را بهوجود بیاورید، با اجرای عدالت در جامعه انجامشدنی است. در جامعهای که عدالت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و عدالت بهمعنی عام کلمه نباشد، جامعهای که از تبعیض، رانت و اینگونه فسادها در رنج است، طبق این حدیث شریف احکام الهی هم در آن جامعه مستقر نخواهد شد. حقیقتاً آقای حکیمی به این معنا هم معتقد بود، هم دغدغهاش بود و هم در نوشتههایش (حدود پنجاه جلد کتاب) به آن پرداخت.
از رنجِ فقر و نداری خانوادهها، بیتاب میشد
اگر کتابهای ایشان را مطالعه کنید، بحث عدالت انسانی را بسیار مطرحکرده و تحلیلش این بود که ما اگر بخواهیم مدینهی فاضله ایجاد کنیم، اگر بخواهیم جامعهی دینی تأسیس کنیم، اگر بخواهیم جامعهی نبوی و علوی بهوجود آوریم، جز با عدالت امکان ندارد. باور داشت که عدالت در جامعه باید ایجاد شود. اگر مطلع میشد خانوادهای در رنجِ فقر و نداریاند حقیقتاً بیتاب میشد و همهی غصه و نگرانیاش همین بود.
آن جلسه به یادماندنی با رهبر انقلاب
سال ۶۹ بود که رهبر انقلاب به من گفتند علاقهمندم آقای حکیمی را ملاقات کنم. برای فلان روز، ناهار ایشان را دعوت کنید. من به آقای حکیمی عرض کردم که فلان روز ناهار مهمان رهبر انقلاب هستید. آقای حکیمی گفت آقا من حالا در حضور ایشان بیایم چه بگویم و چهکار کنم؟ من اگر بیایم و هیچ چیز نگویم، روز قیامت مسئولم که در محضر حاکم اسلامی رفتم، ولی درد و رنج مردم را منتقل نکردم و نگفتم. من اگر بیایم در این جلسه چیزی نگویم روز قیامت مسئولم و اگر هم این مطالب را بگویم (نابسامانیهای اقتصادی، فقر، نداری، تبعیض و ...) ممکن است خیلی مورد پسند واقع نشود یا خود ایشان بگوید آقا من مطلعم از این مسائل. خب آمدن من چه فایدهای دارد. من باید از این ملاقات بهرهای ببرم. بنده به ایشان عرض کردم، شما تشریف بیاورید، هرچه تشخیص میدهید و دوست دارید آنجا بیان کنید. حضرت آقا سعهی صدرشان خیلی بالاست و در نیت پاک و صداقت و اخلاص شما کمترین تردیدی ندارند. لذا، هرچه بگویید آقا استقبال میکنند، هیچ نگران نباشید.
آن روز مقرر محقق شد و ایشان خدمت آقا تشریف آورد. صحبتهایی شد و جناب آقای علامه حکیمی هم شروع به بیان دردها و مشکلات بخشی از مردم کرد و به یکسری مصادیق اشاره کرد. صحبتهایش که تمام شد، آقا فرمودند جناب آقای حکیمی، این مطالبی که فرمودید ما بیش از اینها خبر داریم. بنده گزارشها و نامهها را میخوانم، ملاقاتهای فراوانی با اقشار مختلف دارم. شما یک گوشه از اینها را خبر دارید. بله، این نابسامانیها و مشکلات هست، ما هم در فکر هستیم و بیتفاوت نیستیم. آقای حکیمی رو کرد به بنده گفت خب ببینید پس خود آقا در جریان هستند و بهتر از ما هم اطلاع دارند، پس آمدن من چه سودی داشت؟ آقا فرمودند آقای حکیمی، فلانی درست گفته است. بله، من اطلاعاتم در این حوزهها کم نیست و خیلی اطلاعات دارم؛ امّا آمدن امثال شما و جلسات با شماها ما را روی این موضوعات بیشتر حساس میکند. این خیلی مؤثر است.
بله، این اخبار و اطلاعات را ما داریم و به مسئولان هم تذکر میدهیم. دغدغهی ما هم هست، امّا آنقدر دادههای ذهنی ما متفاوت و متعدد و زیاد هست که گاهی روی این امر که میخواهیم متمرکز بشویم، مسئلهی جدیدی بهوجود میآید، یک امر دیگری پدید میآید و غفلت میشود از مسئلهای، امّا حضور و تذکردادنهای شماها، ما را روی این مسئله حساس میکند. این میشود یک مسئلهی ذهنی همیشگی ما. لذا، ما استقبال میکنیم که شماها تشریف بیاورید همین نکات را به ما بگویید.
این خاطره را بیان کردم که بگویم علامه حکیمی همیشه دغدغهی مردم بهویژه نیازمندان را داشت و در هر جلسه و محفلی این مسائل را بیان میکرد و پرچم عدالت واقعی را بلند کرد؛ آن هم عدالتی برخواسته از آیات و روایات.
کتاب الحیاة؛ دستاورد قلم اعجابآور و سحرآمیز علامه حکیمی
علامه حکیمی واقعاً قلم اعجابآور و سحرآمیزی داشت. ایشان فقیه، اسلامشناس و روشنفکر نوآور بود؛ روشنفکری که فکرها و ایدههایش را از قرآن و روایات گرفته بود؛ روشنفکری که پای درس آیتالله میلانی، آقا شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی زانوزده و در حوزه تربیت شده بود. مبانی ایشان مبانی کاملاً منسجمِ محکم و برگرفته از آیات و روایات بود.
مرحوم حکیمی کتابها و نوشتههای فاخر فراوان با بهترین ادبیات و واژهها دارد، امّا گل سرسبد تلاش ایشان و دو برادر بزرگوارش (آقایان محمد و مرحوم علی حکیمی) کتاب الحیاة است؛ الحیاة کار مشترک این سه برادر بود، امّا عمدهی کار، زحمت و مدیریت برعهدهی علامه حکیمی بود. رهبر انقلاب در یکی از خطبههای نماز جمعه در سال ۱۳۶۰ از این کتاب نام بردند و تجلیل کردند. کتاب الحیاة شامل همهی مباحث، آیات و روایات است، امّا با نگاه امروزی، همان نوآوری است که رهبر انقلاب در پیام تسلیت رحلت علامه حکیمی به آن اشاره کردند؛ نگاهی نو به آیات و روایات، نه نگاه برداشتهای شخصی؛ نگاهی نو، امّا با اصول و مبانی خود قرآن و سنت.
کتاب الحیاة دایرةالمعارف معارف شیعه است، امّا با نگاهی نو و جدید. خاطرم هست همان روز (سال ۶۹) که با مرحوم حکیمی خدمت رهبر انقلاب شرفیاب شدیم، حضرت آقا به جناب حکیمی فرمودند این کاری که شما در الحیاة انجام دادید، یک کار منحصربهفرد است. دیگران هم در حوزه در مقولهی آیات و روایات، مشابه این کار را انجام دادهاند، امّا از این منظری که شما وارد شدید همان نوآوری و یک نگاه اصیل دینی است که منحصربهفرد است. این را ما نداریم و من از شما میخواهم بیایید یک عده از طلبهها را تربیت کنید که با این سبک و با این نگاه، سراغ معارف قرآن و سنت بروند. یادم هست مرحوم علامه حکیمی در پاسخ گفت آقا، من خیلی حال و حوصله این کارها را ندارم. آقا هم فرمودند من حاضرم کمک کنم و امکانات در اختیار شما قرار بدهم تا جمعی از طلبههای بااستعداد فاضل و خوشفکر را جذب کنید و آنها را آموزش بدهید تا بتوانند مثل کتاب الحیاة سراغ قرآن و روایات بروند.
من به همه افراد اهل مطالعه، دانشگاهیان و حوزویان توصیه میکنم کتاب الحیاة را مطالعه کنند و از این نگاه زیبا، خوب و نویی که مرحوم حکیمی بهکاربرده لذت ببرند. کتاب الحیاة انصافا الحیاة است. ایشان با دقت این کتاب را ترجمهکرده و برای کلمهبهکلمهی آن رنجهابُرده تا بتواند بهترین، مناسبترین و بروزترین واژهها را در ترجمه بهکار ببرد. گاهی برای استفاده از بعضی از واژههای عربی به قم میآمد و گاهی من در خدمتش بودم. گاهی هم نزد یکی از نویسندگان عراقی مسلط به ادبیات روز عرب در قم میرفت و از او برای بهکاربردن واژهی معادلِ مناسب کلمه سؤال میپرسید. تا این حد دقت و وسواس داشت.
اهل زهد و چلهنشینی بود
غیر از نوشتن و روحیه زهد و عدالتطلبی، تعبد ایشان هم نمونه بود. بالأخره از استادان بزرگوارش آیتالله آقا شیخ مجتبی قزوینی و آیتالله حافظیان و دیگران درس گرفته بود. اهل چلهنشینی و ریاضتهای قرآنی هم بود. برنامههایی برای خودش داشت و به کمالاتی هم رسیده بود، ولی چیزی ابراز نمیکرد. گاهی که ما خیلی اصرار میکردیم، فقط مقداری را بیان میکرد.
سالهای زندگی ساده و بیآلایش در یک زیرزمین
ایشان همانگونه که واقعاً در کتابها و نوشتههایش پرچم عدالت را بلند کرده بود، این باور را اوّل در زندگی خودش پیاده کرده بود. زندگی، لباس و خوراکش هم به میزان حداقلی بود. ایشان تقریباً ۲۵ سال قبل زیرزمینی را در حوالی میدان ولیعصر تهران اجاره کرده بود و آنجا زندگی میکرد. بعدها دوستانش اصرار کردند که زندگی در اینجا برای سلامتیتان مضر است، اینجا نور و آفتاب ندارد و رطوبت دارد، اگر اجازه دهید آپارتمان کوچکی را از پول شخصی خودمان، نه از بیتالمال یا پول وجوهات، برایتان بخریم. ایشان قبول کرد و آپارتمانی در نزدیکی حسینیهی ارشاد برایش خریداری شد.
مرحوم حکیمی زندگی بسیار سادهای داشت. ما چندبار در سال به منزل همدیگر میرفتیم و با هم مأنوس بودیم. من روی ظاهر ایشان هم دقت داشتم. گاهی میدیدم دو سه سال یک پیراهن یا شلوار را میپوشد و عوض نمیکند. خیلی زاهد بود و به حداقل زندگی قناعت میکرد. خوردوخوراکشان هم همینطور بود. میگفت من که نمیتوانم آشپزی کنم، صبحانه چایی و پنیر میخورم، ظهرها هم گاهی کنسرو میخورم و شبها هم چایی شیرین با نان میخورم. گاهی هم دوستان علامه حکیمی بهخاطر اینکه تغذیهاش مقداری سروسامان بگیرد، به منزلشان دعوتش میکردند. در مجموع به لباس و خوردوخوراک بسیار بیاعتنا بود. گاهی مواقع وقتی ما میخواستیم با پول شخصی خودمان کمی میوه یا غذا برایش تهیه کنیم، قبول نمیکرد و میگفت مگر دیگران هم میتوانند این گوشتی را که شما برای من آوردید، بخورند؟ مگر دیگران هم میتوانند از این تنوع میوهها بهرهمند باشند؟
حقیقتاًً عالم با عمل بود. زندگی بسیار محقر و فرش خیلی معمولی داشت. پشت میز و صندلی نمینشست، بلکه روی زمین مینشست و کارهایش را انجام میداد. تختهی صافی تهیه کرده بود و چندتا آجر هم زیر این تختهها برای پایه گذاشته بود و پارچهای هم روی آن کشیده بود. این میز تحریرش بود؛ میز سادهای که روی آن مطالب و معارف فراوان دین را نوشت و چاپ کرد.
همواره مدافع انقلاب و نظام بودند
ایشان همواره مدافع انقلاب و نظام بود و بهعنوان روشنفکر و عالم دینی نقدهایی هم داشت. کسی که نقد داشته باشد به این معنا نیست که بگوییم اصل نظام را قبول ندارد. این حرف باطلی است. ایشان اصل نظام جمهوری اسلامی را قبول داشت و به آن معتقد و علاقهمند بود. مرحوم حکیمی جزء کسانی بود که برای تأسیس نظام و به نتیجه رسیدن این انقلاب تلاش کرد و زحمت کشید. البته در حوزههایی هم نقد داشت، امّا نقدهایش بهمعنای جدایی و فاصلهگرفتن ایشان از نظام نبود. بنده این حرف را قبول ندارم. ایشان همراه با نظام بود و برای موفقیت نظام و رهبر انقلاب دعا میکرد، ولی در کنارش هم نقدهایی داشت.
اقدام و توجه رهبر انقلاب در خدمترسانی به محرومان
خاطرم هست در تهران که زیاد خدمت ایشان میرسیدم، محفل اُنسی داشتیم. من گاهی سفرهای رهبر انقلاب به استانها و خدمات دادهشده به بخش محروم در این سفرها را برای آقای حکیمی بازگو میکردم و ایشان از عمق وجود خوشحال میشد و به من میگفت چرا همینها را نمینویسید؟ چرا اینها را بیان نمیکنید؟ اینها را چاپ کنید. مرحوم حکیمی میگفت اگر رهبر مارکسیستی سفرهای اینچنینی میرفت و خدماتی را برای مردم ارائه میداد، کتاب، مقاله، مجله و فیلمهای بسیاری دربارهاش برای تبلیغ آن مکتب باطل تولید میکردند. شما چرا اینها را بیان نمیکنید؟ چرا اینها را نمینویسید؟ حتی اگر شده اینها را در کاغذهای ارزانقیمت بنویسید و چاپ کنید و در اختیار جوانان قرار دهید که آگاه شوند در نظام دارد این همه خدمات انجام میشود. ایشان واقعاٌ دلسوز نظام بود و برای نظام و رهبری و مسئولان خدمتگزار دعا میکرد. از آن طرف هم نسبت به افراد بیتفاوت در مقابل درد و رنج و کمبودهای مردم نفرت داشت. طبیعتاً هر انسانِ مسلمانِ دردآشنا اینگونه است.
احترام ویژه علامه مطهری برای آقای حکیمی
ایشان بسیار مورد احترام شهید مطهری بود. آن زمان برخی جلساتی خصوصی در منازل مرحوم اخویمان، علامه مطهری، مرحوم علامه حکیمی، شهید قدوسی، مرحوم آیتالله خزعلی و دیگران برپا میشد. من آن موقع نوجوانی شانزده هفدهساله بودم و بعضی از آن جلسات را یادم هست. در جلسهای دیدم که مرحوم علامه مطهری -هم بهلحاظ سنوسال و هم بهلحاظ علمی خیلی بالاتر بود- برای آقای حکیمی احترام بسیاری قائل بود. خود ایشان نقل میکند که آقای مرحوم مطهری دربارهی بعضی از مباحث با من تماس میگرفت و میگفت آقای حکیمی این مطلب و این نظر من، اگر تو هم نظر من را قبول داری برو و به امام بگو. من به ایشان گفتم خب آقا خودتان بروید بگویید، شما که از من به حضرت امام نزدیکترید. علامه مطهری هم گفته بود خیر، من دوست دارم این مطلب را شما به امام منتقل کنید. امام به شما احترام میگذارد و به نظرات شما اعتنا میکند.
اُنس با مرحوم آیتالله سیدعبدالکریم کشمیری
مرحوم آیتالله سیدعبدالکریم کشمیری، عالمی ربانی و سالک و از شاگردان مرحوم آیتالله سیدعلی قاضی بود. بنده هم گاهی توفیق داشتم و خدمت آن بزرگوار میرسیدم. مرحوم آقای حکیمی با مرحوم آیتالله کشمیری اُنس داشت و خیلی هم آقای کشمیری را قبول داشت. ایشان دربارهی آقای کشمیری به من گفت من بعد از مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی خیلی افراد و بزرگان را دیدم که اهل ریاضت، سیروسلوک و ختومات بودند، امّا مثل آقای کشمیری ندیدم. ایشان در امتداد مرحوم آقا شیخ مجتبی است. هر وقت فرصت پیدا کردی و ایشان اجازه دادند به محضرش شرفیاب شو.
من مشتاق شدم که بفهمم ارتباط علامه حکیمی با آیتالله کشمیری از کجا شروعشده و این دو بزرگوار چطور همدیگر را پیدا کردهاند. از شیخ جعفر ناصری، از نزدیکان مرحوم آیتالله کشمیری، در اینباره سؤال کردم شما که با مرحوم آیتالله کشمیری خیلی اُنس دارید به من بگویید ارتباط آقای کشمیری و آقای حکیمی از کجا شروع شد؟ ایشان گفت من آن نقطهی اوّلیهی قضیه را میدانم. گفتم کجا و کی بود؟ گفت ما گاهی هفتهای یکی دو روز با آقای مرحوم آیتالله کشمیری به آرامستان وادیالسلام قم میرفتیم و ساعتها در یکی از غرفهها مینشستیم. یکروز که نشسته بودیم، دیدم آقایی با موها و محاسن بلند و تیپ خاص از جلوی ما رد شد. آن زمان من آقای حکیمی را نمیشناختم. ایشان هم مرحوم آیتالله کشمیری را نمیشناخت و به همین خاطر بدون اینکه سلاموعلیک و گفتوگویی شکل بگیرد، رد شد. آقای کشمیری گفت این آقا را صدا بزن. گفتم آقا مگر ایشان کیست؟ آقای کشمیری گفت ایشان کسی است که آنچه از دین و معارف فهمیده، به آن عمل میکند. این نقطهی آغاز آشنایی مرحوم علامه حکیمی با آن عالم جلیلالقدر و سالک و عارف بود.
مرحوم آیتالله کشمیری اگر اراده میکرد، باطن افراد را میدید. ایشان کسی بود که به آنچه از معارف دین و از حلال و حرام خدا میدانست، عمل میکرد. وظیفهی همهی ما همین است که آنچه میدانیم، عمل کنیم. من یک وقتی خدمت آیتالله بهجت رسیدم و بعد از اینکه دستوری از ایشان گرفتم، دو سه تذکر اخلاقی به من دادند. بعد از مدتی با آقازادهی ایشان، آقای شیخ علی بهجت تماس گرفتم و گفتم اگر میشود در فلان قضیه از آقا توصیهای برایم بگیرید. گفت فردا زنگ بزن، خبر میدهم. فردای آن روز زنگ زدم و گفت آقا فرمودند همانهایی که گفتند، حلال و حرام خدا را رعایت کنید. به هیچ چیز دیگری نیاز ندارید و دنبال هیچ چیز دیگری نباشید. حلال و حرام خدا را آن مقدار که میدانید عمل کنید، برکات بهسوی شما خواهد آمد و درها به روی شما باز خواهد شد. مرحوم آیتالله کشمیری هم داشتن همین ویژگی را درباره علامهی حکیمی شهادت داده بودند.
پیغام علامه حکیمی پس از انتصاب تولیت جدید آستان قدس رضوی
یکی از دغدغههای آقای حکیمی رسیدگی به نیازمندان بود. وقتی بنده توفیق خادمی و نوکری دستگاه قدسی حضرت رضا علیهالسلام را پیدا کردم، ایشان پیغامی برای من فرستاد و گفت به فلانی بگو از فقرا و نیازمندان غافل نباشد و به آنان رسیدگی کند. مرحوم حکیمی درد و نداری و رنج فقرا را درد و دغدغه و رنج خودش میدانست. به مسئولان هم توصیه میکرد نسبت به طبقات پایین جامعه غفلت نکنند. واقعاً رنج دیگران برایش خیلی مهم بود. لذا، با اینکه مراودات و ارتباطاتش خیلی محدود بود، امّا هر وقت مسئولان یا دوستان قدیمیاش به مسئولیتی میرسیدند، به آنها توصیه میکرد که دچار زندگی اشرافی نشوید و از مردم بهخصوص طبقات پایین غفلت نکنید. میگفت انقلاب متعلق به همینهاست و صاحب این انقلاب اینها هستند. شما هم حالا مسئول شدهاید، مراقبت باشید زندگیتان تغییر نکند. مبادا دچار اشرافیت بشوید! مبادا با اشراف رفتوآمد کنید؛ چون خوی اشرافی در شماها اثر میگذارد و شما را تقلیل میدهد.
ایشان کسی بود که آن مقداری که از حلال و حرام خدا و احکام و دستورات الهی را میدانست، به آن متعبد بود و عمل میکرد. خدا هم درهایی را به روی ایشان گشود و راههایی را برای ایشان باز کرد و به کمالات و کرامات رسید. انشاءالله ما هم بتوانیم دستورات قرآن را در حد توانمان عمل کنیم و متعهد و متعبد به آن باشیم. خداوند انشاءالله این عالم ربانی را، این روشنفکر دلسوخته را، این نویسندهی دردآشنا را با اولیاء آن محشور بفرماید.