به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، ابوالفضل لطفی؛ حدود چندهفتهای است که از تصرف بیشتر مناطق کشور افغانستان توسط گروه طالبان و فرار بیشتر مسئولین کشور از آنجا میگذرد و در این مدت مسائل زیادی درمورد حال و آینده سیاسی افغانستان در سطوح مختلف مطرح شده است. عدهای با یادآوری گذشته طالبان و همچنین مردم رنجدیده افغانستان، سعی بر این دارند که نشان دهند اوضاع این کشور خوب نیست و آینده مطلوبی نیز در انتظار نخواهد بود و عدهای نیز با تحلیل های خود سعی بر نشان دادن چهره دیگری از طالبان و نوید آینده بهتر برای این کشور را میدهند.
این روزها و در لابهلای تمامی اخبار جهان و منطقه، گوش هر کسی برای اخبار ریز و درشت از افغانستان تیز است و کمترین اتفاق یا فعالیتی در هر یک از شهرهای آنجا، زیر تیغ نقد و بررسی فعالین این حوزه و کارشناسان خواهد بود. چیزی که این روزها بیشتر هر کسی را به فکر وامیدارد، مسئله آینده این کشور و مردم آن است. چیزی که به جای تحلیل از راه دور، بهتر است از زبان خود مردم این کشور شنیده شود که چه آیندهای را برای کشور خود مطلوب میدانند و چه آیندهای را با وضعیت فعلی انتظار میکشند؟
در هفتههای گذشته نیز اتفاقی، نگاههای زیادی را به سمت خود در افغانستان کشاند و آن مسئله شهر پنجشیر و گروهی مخالف با طالبان به سرکردگی احمدمسعود بود که مدت مدیدی جلوی طالبان ایستادند و نگذاشتند این شهر مانند تمامی شهرهای دیگر به دست طالبان بیفتد. البته که دیری نگذشت و این شهر نیز در حال حاضر تقریبا تصرف شده است و اخبار ضد و نقیضی از آن به گوش میرسد و باید دید آیا این شهر نیز سرنوشت مشابه دیگر شهرها را پیدا میکند.
پیرامون این موضوعات و خصوصاٌ آینده سیاسیای که در انتظار کشور افغانستان و مردم ستمدیدهی آن است، گفتگویی را در این مورد با دانشجویان افغانستانی مقیم ایران داشته باشیم و ببینیم آنان چه وضعیتی را برای کشور و مردم و حکومت خود درنظر دارند و وضعیت مطلوب از نظر آنان چیست. در این باره به گفتگو با حسن جعفری، دانشجو طلبهی افغانی حوزه علمیه مشکات و معصومه مطهری، دانشجوی افغانستانی دانشکده بینالمللی هدی و عضو هسته بینالملل بسیج دانشجویی استان قم پرداختیم که گزارش این گفتگو به شرح زیر است:
حسن جعفری، دانشجو طلبهی افغانی حوزه علمیه مشکات
حضور سریع طالبان در عرصه سیاسی کشور احتمالا به دلایل زیر است: ۱- عدم حمایت آمریکا و سایر همپیمانانش از دولت اشرف غنی و عدم مبارزه با هجوم طالبان و احتمال زیاد توافقی که آمریکا با طالبان در دوحه انجام داده نیز بی ربط به این تصرف نبوده و هماهنگیهایی شده باشد.
۲- عدم مقاومت مردمی در برابر هجوم طالبان و این احتمالا به خاطر این است که مردم از عملکرد دولت بسیار ناراضی بودند و انتظار بازیگر جدیدی در عرصه سیاست را داشتند و بسیاری از جزئیات برنامه دولت امارت اسلامی را نه میدانند و نه برایشان مهم است. فقط این که برای مردم بهتر خدمت بکند، مهم است و امنیت نسبی را تامین کند. برخی میگویند مردم میخواستند دفاع بکنند، اما سلاح نداشتند، اما این حرف صحیح نیست. چون اگر طالبان در چشم مردم، تروریست و آدم کش و متحجر هم باشد، مردم با صرف هزینه حتما دفاع خواهند کرد. قرینه دیگر در این رضایت نسبی مردم که اجازه دادند طالبان در عرصه سیاست بیاید، این است که بیانیههای پیاپی بزرگترین رهبران جهادی سابق مانند امیراسماعیل خان و دوستم و محقق و استاد عطا و ربانی و .. هیچ کدام مردم را برای قیام ملی علیه طالبان تهییج نکرد و مردم نپیوستند. دقت شود که این عدم مقاومت و اجازه دادن مردم به طالبان که به عرصه سیاست بیایند، اصلا به این معنا نیست که مردم طرفدار و عاشق طالبان هستند، بلکه برخی حتی دل خوشی ندارند و کراهت دارند، اما به این نتیجه رسیدهاند که جنگ با طالبان راه حل نیست و تمامی ندارد و فایدهای هم جز برادرکشی ندارد.
۳- عملکرد بسیار بد دولت سکولار به نسبت اقتصاد و امنیت و فرهنگ کشور تاب مردم را سرآورده بود. در شرایطی که پیش آمده به نظر بنده تعامل سیاسی با طالبان بهترین راه حل است. اما این تعامل سیاسی میتوانست با ابزارهایی متعادلتر شود که در حال حاضر خیلی قابل استفاده نیست. ابزارهایی مانند فشار جامعه جهانی و ابزار نظامی.
لزوم تعامل سیاسی با طالبان
حال باید پرسید که چرا تعامل سیاسی با طالبان در این شرایط بهتر است؟ اول: سابقه طالبان نشان داده است که در سختترین شرایط و کمترین امکانات میجنگند، ولی کوتاه نمیآید و این یعنی همت سخت در جنگیدن که باعث شده این جنگ سالیان دراز طول بکشد. پس اگر جنگ با طالبان را انتخاب کنیم یا باید همه آنها را کنار بزنیم و یا رسیدن به نقطه اشتراکی در محیط جنگ ممکن نیست و کنار زدن همه آنها در شرایط فعلی ممکن نیست. چون گروهی توانایی این کار را ندارند و مردم هم این را نمیخواهند و اصلا نمیخواهند در جنگهای سیاسی بلافایده شرکت کنند.
دوم: مردم نیز به همین نتیجه رسیدهاند که با طالبان تعامل کنند تا عیار آنها مشخص شده و بدانند که آیا حرفشان به عمل میانجامد یا خیر. سوم: طالبان با اینکه در روش و اصول از اسلام فاصله دارند، اما طرفدار مردمی دارند که آنها را نماینده اسلام میدانند. حال این که درصد این طرفدار مردمی چقدر باشد بین تحلیل گران اختلاف است. به نظر بنده هوادار مردمی طالبان حداقل ۳۰ درصد مردم افغانستان است با این قرینه که در این سالیان طالبان توانسته برای تشکیلات بزرگش عضو گیری کرده و نیروی جوان به کار گیری کند و این امر به راحتی ممکن نیست مگر طرفدار مردمی باشد که عقیده داشته باشد وگرنه پول به راحتی نمیتوانند جوانان اهل سنت پشتون را چنین مجاهد و سختی کش کند؛ و قرینه دیگر بر این درصد این است که همه تقریبا قبول دارند که جمعیت قوم پشتون افغانستان حدودا ۴۰ درصد است و بررسی رسانهها و روایتها نشان میدهد که تعداد بسیار کمی از پشتونها سکولار و غربگرا هستند. طبق آمار موسسه پیو آمریکا بیشترین درصد چادریهای زنان افغانستان از میان قوم پشتون است پس حداقل ۳۰ درصد یا کمی بیشتر یا کمتر از قوم پشتون طرفدار طالبان هستند. از طرفی از گوشه و کنار طرفدارهایی از سایر اقوام نیز دیده شده و این درصد قبلی را مطمئنتر میکند. هرچند این نوع طرفدار بسیار کمتر است، ولی اجمالاٌ هست. خوب این طرفدار مردمی که برای دفاع از عقیدهاش شاید حاضر به مجاهدت جنگی باشد، گناهی ندارد که قربانی جنگ سیاسی افراد شوند. یعنی برای اینکه این افراد آگاه شوند که این جنبش آنچنان هم اصیل نیست باید حقیقت طالبان را برای آنها روشن کنیم و این ممکن نیست مگر با تعامل سیاسی تا عیار طالبان روشن شود که آیا دلسوز افغانستان است و یا آلت دست قدرتمندان.
چهارم: سایر کشورهای قدرتمند منطقه نیز به این جمع بندی رسیدهاند که با طالبان به عنوان بخشی از حقیقت غیر قابل حذف افغانستان تعامل کنند و اگر ما در ورطه جنگ نظامی با آنها بیفتیم قاعدتا تنها خواهیم ماند و این به نفع هیچکدام نیست.
مردم تشکیلات منظم و رهبر قابل اعتنایی در برابر طالبان ندارند
پنجم: مردم برای اینکه بخواهند گزینه نظامی را دنبال کنند نه تشکیلات منظمی دارند و نه رهبر قابل اعتنایی و نه امکاناتی. تنها صدای بلند نظامی علیه طالبان صدای احمد مسعود است که واقعیترین جبهه علیه طالبان است. سایر رهبران جهادی که عملا کارایی خود را از دست دادهاند و فرار کردهاند و بیانیههایشان چندان اثری ندارد. مگر برای عدهای قلیل از مریدانشان.
جبهه احمد مسعود مناسب این کار نیست
جبهه احمد مسعود مناسب این کار نیست به چند دلیل؛ اول اینکه نامههایی که برای درخواست کمک از فرانسه و آمریکا نوشت خیلی افتضاح و غیر قابل دفاع بود. طالبان اگر تروریست هم باشد، زاییده آمریکا است و این کمک خواهی اصلا توجیهی ندارد. مگر این که مسعود فقط با طالبان مخالف است و سایر مسائل اصلی منطقه مانند نقشه آمریکا و تاثیر او در ایجاد طالبان و مدیریت ناامنی منطقه ندارد. از اوضاع سوریه و عراق اطلاع ندارد که آمریکا علنا عامل شرایط بحرانی آن کشورها بود و حال از این کشور کمک میخواهد و حتی ادبیات نامههایش به یک انقلابی مسلمان با عزت شبیه نبود و مشخص بود امیدی به نصرت الهی ندارد. احمد شاه مسعود اگر هم از کشوری کمک میگرفت این قدر به عزت طلب نمیکرد.
دوم اینکه شائبه برنارد لوئی حتی اگر ۵ درصد هم باشد احتمال سوء استفاده کمی هست. سوم اینکه رسانههای غربی و غیر دلسوز افغانستان از این جبهه حمایت رسانهای میکنند. چهارم اینکه کانالها و برخی طرفداران مسعود به صورت جدی گزینه تجزیه افغانستان را به عنوان آخرین راه حل دنبال میکنند و این نتیجه بسیار بدی برای مردم افغانستان است. پرچم متفاوت کشور آریا و سرود ملی متفاوت و حمایت سخنگوی سابق جبهه مقاومت از تجزیه کردستان و .. قرینههای بدی از طرف جبهه پنجشیر است.
پنجم اینکه احمد مسعود اگر نام و نشانی دارد از جانب پدر است و خودش کدام عملکرد تاثیر گذار نداشته که کسی بتواند به او اعتماد کند. ششم اینکه بدترین گزینه را انتخاب کرده به دلایلی که عرض شد و این چنین کسی نمیتواند سکان در جبهه مقاومت مردمی باشد و انتظار باشد که همه مردم از آن حمایت بکنند.
هفتم اینکه بسیاری از مردم و حتی هم قومیهای خودش هم حتی پای کار او نیامدند وگرنه به این سرعت متلاشی نمیشد و به چند گروه کوه نشین و مبارزه پارتیزانی تبدیل نمیشد. با همه این صحبتها معتقدم که احمد مسعود و عدهای که دور او جمع شدهاند، دلسوز افغانستان هستند و هدفی که دارند، یعنی نظام همه شمول همراه با انتخابات، بسیار مقبول است، ولی روش او مناسب استیفای این هدف نیست.
طالبان تغییر کرده است
ششم: طالبان تغییر کردهاند و این تغییر کمی در مبانی و اصول مانند نوع مواجه به تکنولوژی و علم مدرن است و تا حدود زیادی تغییر در روش رسانهای و سیاسی شان کرده اند. در حال حاضر بسیار سیاستمدارتر شده اند و تلاش دارند جلوه موجهی از خود به تصویر بکشند در حال که در گذشته چنین همی نداشتند. تلاش دارند که خود را نماینده همه مردم قلمداد کنند و کار خویش را پیش ببرند. برای اتفاقاتی که میافتد بیانیه و تکذیبیه دارند. تلاش برای کسب وجه بین المللی و تعامل سازنده با سایر کشورها دارند. هرچند مشخص نیست این تغییرات تاکتیکی باشد و یا استراتژیک، ولی چنین تغییری دیده میشود. تحصیل دختران و پذیریش علوم جدید به عنوان نیاز جامعه و محدوده حجاب زنان و ... میتواند نمونههایی از تغییراتشان باشد.
تغییر دیگری که کرده اند سعی کردند تا حد زیادی به غیر نظامیان آسیب نرسانند، ولی نتوانستند، اما مشخص بود که چنین رویهای پیش گرفته اند. چیزی که قبلا برایشان اهمیت نداشت و اگر حزبی از اینها قربانی میگرفت بر هم قومیهای آن حزب ولو از مردم غیر نظامی تلافی میکردند. وقتی طالبان در این حد تغییر کرده اند حال شاید برخی بگویند که فیلم است و چند صباحی ادامه دارد، ولی در هر صورت ما هم متناسب با این تغییر باید با آنها سیاسی تعامل کنیم تا راست و دروغ شان مشخص شود؛ و صرف احتمال دروغ نمیتوانیم اسلحه روی کسی بگیریم.
هفتم: اصلا تعامل سیاسی خیلی بهتر از تعامل نظامی است چرا که حقیقت این گروه را مشخص میکند در حالی که بیست سال حضور نظامی طالبان حقیقت آنها را حتی برای طرفدارانشان نیز پنهان کرده بود. خوب است که میدان به آنها داده شود تا اگر واقعا قابل اعتنا نیستند و رویهای ضد منافع مردم دارند برای طرفدارانشان مشخص و واضح شوند و به صورت واقعی زمین بخورند. اگر پشتوانه مردمی نداشته باشد با پول و امکانات نمیتواند مدت زیادی مقاومت کند. پشتوانه مردمی اتکای بزرگی است. یا شاید برای مخالفان طالبان مشخص شد که اینها واقعا دلسوز هستند و عدهای کم از میانشان دلسوز نیستند و باید صف شان جدا شود. متاسفانه حال که خوب و بد این گروه بهم ریخته است و مبهم است تعامل سیاسی بهترین راه است برای سنجش این گروه. حتی اختلاف داخلی این گروه مدتهای زیادی مخفی بوده و اصلا به چشم نیامده، اما عرصه سیاست جایی است که این اختلافها سریع دیده میشود و صفها جدا.
هشتم: تعامل سیاسی با طالبان بهتر است، چون این تعامل با همه کراهتی که داشته باشد کشور را از آشوب و جنگ داخلی که به تجزیه میانجامد نجات میدهد. نباید کشور خیلی بی ثبات بماند تا فضا برای عرض اندام هر کس و ناکسی باز باشد. شبهه حضور داعش و سایر گروههای افراطی هم بسیار جدی است.
نهم: حال که طالبان مدعی است با داعش و سایر گروههای افراطی تفاوت دارد و مبارزه میکند، بهترین گزینه برای جلوگیری از همه این گروهها خود طالبان است. چون اگر طالبان در حاشیه باشد و دولت دیگری بر سرکار، همان آش و کاسه سابق میشود. همه اتفاقات میافتد، ولی طالبان گردن نمیگیرد و برای خودش مسئولیتی برای مبارزه هم نمیبیند. اگر طالبان اراده جدی در مبارزه با هر گونه ناامنی داشته باشد، این فرصت خوبی است که خود را ثابت کند.
دهم: مدتها بود افغانستان جولانگاه سکولارها شده و حرف از اسلام سیاسی تابوی سنگینی و عرصه بر اسلام خواهان سیاسی بسیار تنگ شده بود. افرادی غرب زده بر مسند کار بودند که به اعتلای اسلام و شکست کفر هیچ عقیدهای نداشتند. اسلام خواهی طالبان ولو اگر فیلم باشد، برای شروع تغییرات اساسی خوب است. تغییرات اساسی با محور اسلام. ما هم چیزی جز حکومت اسلامی نمیخواهیم، اما قرائت ما از حکومت اسلامی کمی متفاوت با طالبان است و این تعامل سازنده سیاسی باعث میشود در یک تعامل اندیشهای اسلام حکومت کند (البته در بهترین حالت) و این مناسب و خواسته مردم و جوانان انقلابی است.
مهمترین خواسته مردم افغانستان امنیت و معیشتشان است
مشخص است که این دلایل کنار هم به یک نتیجهگیری منجر میشود و هر کدام به اندازه خویش سهم دارند. شاید سهم برخی موارد بسیار اندک باشد، اما کنار هم دیدن این ادله من را به این نتیجه رسانده که با طالبان وارد تعامل سیاسی بشوم و این را مفید برای مردم بدانم. مهمترین خواسته مردم افغانستان امنیت و معیشتشان است، اما این دو را به هر قیمتی نمیخواهند؛ بلکه با حفظ عزت و کرامت و اسلامیت میخواهند که از دعواهای سیاسی بیفایده رها شده باشد. مردم سیاستمدار صادق و خادم میخواهند و تقریبا از دست این سیاستمدران افغانستان به نوعی افسردگی سیاسی مبتلا شدهاند.
من حکومت جمهوری اسلامی را برای آینده افغانستان مفید میدانم. حال نامش مهم نیست، ولی حضور سازنده مردم قطعا به نفع حاکمان خواهد بود. چیزی که از ظاهر طالبان پیداست خیلی اعتنایی به مردم ندارند. این گزینه مطلوب است، اما گزینه دیگری که واقعیتر باشد حکومتی ائتلافی با سهم زیاد طالبان و حضور سایر اقوام و مذاهب است که توانایی رضایت جمعی مردم و حمایت بینالمللی را دارد.
معصومه مطهری، دانشجوی افغانستانی دانشکده بینالمللی هدی و عضو هسته بینالملل بسیج دانشجویی استان قم
با نگاهی به سیر معاصر افغانستان میتوان دریافت که جریان طالبان در دوره پنجسالهی حکومت قبلی خود با اقدامات خشونتبار، افراطی گری مذهبی و قوانین متعصبانه خود، هالهای از انزجار و وحشت را در حافظه تاریخی مردم افغانستان به جای گذاشته است و نیز در طی بیست سال اخیر، طالبان همواره یکی از گروههای مخالف دولت بوده که با ایجاد ناامنی و ترور و انتحار جان افراد زیادی- اعم از دولتی و مردم عادی- را گرفته است. همین کارنامه سیاه دلیل عدم پذیرش و نارضایتی اکثریت جامعه افغانستان برای حاکمیت مجدد طالبان بر این کشور است. شاهد عدم مقبولیت طالبان، مقاومتهای مردمی، اعتراضات کف خیابان اقشار مختلف از جمله زنان و تلاش نخبگان و تحصیلکردگان و حتی مردم عادی برای خروج از کشور همزمان با قدرتگیری طالبان است. در مجموع آنچه مشخص است این است که طالبان هنوز در نگاه اکثریت جامعه، مشروعیت و مقبولیت کافی برای نشستن بر مسند قدرت را ندارد.
گروهی نه چندان اندک از کارشناسان و صاحبنظران مدعی بوده و هستند که رویکرد طالبان در عرصههای مختلف از جمله بینش سیاسی نسبت به گذشته اصلاح و تعدیل شده است. اما باید خاطرنشان کرد که گروه طالبان صرفا یک حزب سیاسی نیست بلکه یک جریان ایدئولوژیک است که به سبب پشتوانههای قومی و مذهبی، خود را حاکم برحق و اصیل افغانستان میداند؛ لذا شاید بتوان برخی جهتگیریهای سیاسی را برای حفظ ظواهر کار تغییر داد، اما همین اظهار به اصلاحات مغایر با اصول و عقاید بنیادین طالبان است که همچون دوگانهای متناقض میماند و قابل جمع نیست. چنانکه این تناقض در وعدهها و عمل طالبان نیز در مصادیق متعددی مشهود است، از جمله وعده طالبان به رعایت عدالت در تقسیم قدرت، اما انتخاب و انتصاب کابینهای انحصاری بدون درنظرگرفتن سهمی برای سایر اقوام و گروهها. نحوه بر سر کار آمدن انان نیز همچون گذشته با زور اسلحه و تصرف و جدال بوده است که نشانی از تغییر ندارد.
گمشدهای به نام امنیت و صلح
در وهله اول باید گفت که مردم افغانستان سالهاست که در طلب گمشدهای به نام امنیت و صلح هستند؛ آرامشی که در سایه آن حفظ جان و مال آنان و رشد و شکوفایی کشور میسر میگردد و در مرتبه بعد، تشکیل حکومتی مردمی و با مشارکت اقوام و گروههای گوناگون در ساختار آن. چراکه افغانستان کشوری متشکل از اقوام و مذاهب مختلف است.
با سقوط دولت اشرف غنی و تسریع تصرفات طالبان و واگذاری ولایات به آنان، جبهههای مردمی که با حداقل امکانات مبارزه میکردند یکی پس از دیگری شکستند و موجی از ناامیدی و ترس از آیندهای با تصور حاکمیت طالبان مردم را فراگرفت. در این میان، به میدان آمدن احمدمسعود پسر یکی از قهرمانان ملی افغانستان که نامش با مبارزه علیه شوروی و طالبان گره خورده است، نقطه امیدی بود، آن هم در همان منطقهای که خاستگاه مبارزه پدرش و نماد استقامت بود. مخصوصا اینکه جبهه مقاومت احمد مسعود حنجرهای شد برای مطالبات مردم برای ایجاد ساختاری همهشمول برمبنای عدالت و رعایت حقوق انسانی و اجتماعی اقشار مختلف و سهیم بودن آنان در اداره کشور.
مطالباتی که طالبان آن را با حملات کوبنده نظامی پاسخ دادند و منجر به درگیری میان آنان و جبهه مقاومت در پنجشیر شد که تا این لحظه نیز ادامه دارد. امروزه برخی درباره وابستگی احمدمسعود به دولتهای غربی گمانهزنیهایی دارند، اما قابل ذکر است که او اکنون چشم امید بسیاری از مردم افغانستان برای گرفتن حقوق انسانی و اجتماعی به شمار میرود و از حمایت عامه برخوردار است؛ که طالبان موفق به جلب رضایت و امنیت خاطر مردم نشدهاند.
آنچه تاکنون از اوضاع و گزارشات افغانستان به دست میآید این است که طالبان موفق به جلب رضایت و امنیت خاطر مردم نشدهاند و ادامه اعتراضات و حجم عظیم مهاجرتها نشاندهنده تداوم بیاعتمادی به آنان است. اختلاف در گفتار و عملکرد و برخی اختلافات درونی طالبان در شیوه حکومتداری و وضع دستورالعملهای جدید نیز زمینه تزلزل و شکست آنان را فراهم کردهاست. این موضوع میتواند به قوت گرفتن بعضی جریانات داخلی مخالف طالبان کمک کند و تهدیدی برای آنان باشد. در نهایت آنچه از نظر جامعه افغانستان مورد قبول است شکلگیری دولتی مردمی و مشارکتی با قوانین عادلانه و معتدل و آزادیهای مشروع است که ثبات و پایداری کشور را به ارمغان میآورد. اظهارنظر قطعی در مورد آینده افغانستان ممکن نیست و تحولات لحظهای و اوضاع نابسامان این روزها وضعیت را در هالهای از ابهام و چشمانتظاری قرار داده است.