گروه فرهنگ و هنرخبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ فرانسیس فورد کاپولا متولد 7 آوریل 1939 تهیه کننده و کارگردان سینمای هالیوود است. او در خانواده ای آشنا به هنر متولد شد. پدرش آهنگساز و مادرش بازیگر بود. او از سن ده سالگی با کارگردانی چند فیلم کوتاه شانزده میلی متری با سینما آشنا شد. کاپولا تحصیلات آکادمیک خود را در رشته ادبیات نمایشی گذراند و سپس در ادامه به تحصیل در رشته فیلمسازی پرداخت. او ابتدا به عنوان دستیار در فیلم ها حضور داشت سپس مشغول نوشتن نخستین فیلمنامه خود شد که در سال 1966 موفق به دریافت اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شد. او علاوه بر فیلمسازی خود نیز فیلمنامه می نویسد و چاپ می کند. شهرت کاپولا به دلیل ساخت فیلم سه گانه «پدرخوانده» است که سینمای گنگستری را متحول کرد.
از جمله فیلم های این کارگردان می توان به «پدرخوانده»، «اینک آخر الزمان»، «مکالمه»، «بیگانیان»، «تترو»، «ادیسه»، «تویسک» اشاره کرد. کمپانی فیلم زئوتروپ توسط فرانسیس فورد کاپولا و یکی از همکارانش به نام جورج لوکاس تاسیس شد که زمینه ای برای حضور جدی فیلم هایش به دنیای اسکار شد.
فرانسیس کاپولا اولین کسی است که گانگستر ها را با نگاهی ساده اما عمیق می نگرد . «پدرخوانده» در ژانر فیلم جنایی در سال 1972 ساخته شد. این فیلم براساس رمانی به همین نام اثر پوزو است. از جمله بازیگران این فیلم مارلون براندو، آلپاچینو هستند. که بازی درخشان آنها دلیلی برای به یاد ماندن این اثر در ذهن مخاطبان شده است. داستان حول محور خانواده ای است که تحت حکومت پدرسالار خانه مدیریت می شود. در این بین تحول پسر کوچک را شاهد هستیم. درونمایه ی اصلی داستان انباشته از خشونت های بی پرده است و تضاد در این فیلم نقش برجسته ای دارد. روایت برپایه ی خشونت و پدر سالار شخصیتی خونسرد ، محکم و آرام است. همین تضاد کشش فیلم را بیش از پیش می کند. دنیای مرد سالار نه تنها در بازی ها و درون مایه اثر نمایان است بلکه در استفاده از رنگ بندی صحنه ها، معماری خانه ها و ابزارها نیز مشاهده می شود. تم رنگ های قالب قهوه ای و سیاه است و همین ابهام و ترس را افزایش می دهد.
داستان پدرخوانده همانند نمایش نامه های تراژدی شکسپیر است. او معتقد بود نمایشنامه های شکسپیر خشن تر و خونین تر هستند و به همین دلیل مورد پسند مردم هستند. او با بازخوانی این نمایش نامه ها از آنها تبعیت کرده و آنها را براساس سلیقه ی مردم تطبیق داده است. کاپولا مایکل را همانند شاه لیر می دید که پسرش تونی او را ترک کرده و ترجیح می دهد در اپرا آواز بخواند و دخترش ماری که وارث او می باشد او را ترک کرده است. او معتقد بود که هیج اعتبار و احترامی برای گنگستر ها قائل نیست. او از خشونت متنفر بود . با وجود این موضوع همه ی پدرخوانده ها در واقع اشکال مختلف نمایش متفاوت خشونت است که در پدر خوانده این خشونت در ظاهر و فیزیکی اعمال می شود. در پدرخوانده 2 جنبه ی روانی می گیرد و در پدرخوانده 3 متاثرکننده می شود. لوکیشن های بی شماری در جریان ضبط این فیلم انتخاب شدند . طراح تولید این فیلم اعتقاد داشت که باید نیویورک سیتی واقعی را نشان داد.
پدرخوانده سبکی مجلل و پر احساس دارد. مشخص است که کاپولا رمان را دقیق و با جزئیات کامل مطالعه و بررسی کرده است. هسته ی درونی هر صحنه را یافته است و سرانجام ایده ی فیلم کلاسیک به ذهن آن رسیده است. با بررسی سبک بصری فیلم می توان دریافت که روح طراح صحنه و طراح لباس و .. همکاری لازم را داشته اند تا در نهایت آنچه سبک اصلی پدرخوانده بود از بطن اثر بیرون آمد. سبکی که با استفاده از کنتراست شدید نور و تاریکی فضای خفقان اتاق پدرخوانده را با هنرمندی تمام به نمایش دراورده است. در همه ی پدرخوانده ها موسیقی حضوری زنده و فعال دارد. سبک خاص موسیقی این فیلم یکی از ویژگی های بارز اوست. موسیقی احساسی که در تمام نماها با قدرت ارائه می شود و تمام صحنه های هیجانی ، احساسی و درگیری را دربرمی گیرد. ساخت موسیقی فیلم برعهده نینو روتا موسیقیدان ایتالیایی بود.
کاپولا در رابطه با فیلم پدرخوانده چنین می گوید:«پدر خوانده یک جورهایی کارنامه فیلمسازی مرا دچار وقفه کرد. من همیشه دلم می خواست از روی فیلمنامه های قوی و با اصالت یکسری فیلم بسازم . می خواستم کسی باشم که وقتی فیلمی از من به نمایش درمی آید چیزی باشد که دست کم به دلیل اهمیت متن و کیفیت خلق اثر هیچکس تا به حال نظیر آن را ندیده باشد».
فیلم «اینک آخرالزمان» روایتی است از سروان ویلرد که از جنگ خسته شده است و نمی تواند خشونت را تحمل کند. به او ماموریت داده می شود که به جنگی در کامبودیا برود و سرهنگ را که در جنگ است بازگرداند. بازی های درخشان و نماهای بصری به هرچه بهتر شدن فیلم کمک کرده اند. تصاویری از جنگ که مخاطب خود را در درون حادثه می بیند و تدوین کم نظیر که روایت را به خوبی به هم متصل کرده است. کاپولا قدم به قدم حقایق را به مخاطب نشان می دهد. شخصیت پردازی به گونه ای است که سرباز در طی مسیر به خودآگاهی و خودشناسی نزدیک می شود.
کاپولا به عنوان کسی که تجربه تمرین دهنده بازیگران در تئاتر را دارد به خوبی می داند که چگونه صحنه را برای بازیگران تشریح کند و آنها را به بهترین صورت راهنمایی نماید. او بازیگران را به بدهه گویی صحیح راهنمایی می کرد و فضا را برای ارائه نقش هر شخصیت مهیا می کرد.کاپولا:« اورسون ولز می گوید می توان کارگردانی را در یک آخر هفته یاد گرفت. به نظر من تنها بخش فیلم سازی که نمی شود در آخر هفته یاد گرفت کار با بازیگران است».
کاپولا ده فیلم برتر عمر خود را به این شرح اعلام می کند:«خاکسترها و الماس ها»،«بهترین سال های عمر ما»، «ولگردها»،«بدها راحت می خوابند»،«یوجیمبو»،«آواز در باران»،«سلطان کمدی»،«گاو خشمگین»،«آپارتمان»، «طلوع». کاپولامی گوید: نصف عمرم فکر می کردم هیچ استعدادی ندارم. هنرمند های خوب خیلی به خودشان مطمئن نیستند و هنرمندهای هنری دو برابر به خودشان شک دارند. شکست الزاما همیشگی نیست. یادمان باشد چیزهایی که در جوانی بخاطرشان اخراج می شویم همان چیزهایی هستند که وقتی پیر می شویم به خاطرشان به ما جایزه می دهند . او تا کنون توانسته پنج اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و دو جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و یک جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را دریافت کند. او در جشنواره های گلدن گلوب برنده چهار جایزه و دو نخل طلای کن را از آن خود کرده است.