به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، دیاکو حسینی در گفتگو با سایت «انتخاب» اظهار داشت: «ادبیاتی که توسط دولت و تیم مذاکرهکننده جدید انتخاب شده، به وضوح به این معناست که دولت رئیسی یا جمهوری اسلامی ایران در این مقطع به برجام به صرف اینکه یک توافق است میان ایران و آمریکا اهمیتی قائل نیست و اهمیت آن را به رفع تحریمها و اجرای موثر و عملی تحریمها میبیند؛ بنابراین تلاش میکنند که به ارزشگذاری برجام به صرف یک توافق میان ایران و آمریکا و 5+1 که در راس آنها آمریکا قرار دارد، پایان دهند.»
وی افزود: «دولت آقای رئیسی به دنبال این است که یک تغییر بنیادین در شیوه مذاکرات ایجاد کند و آن تغییر همانطور که مشاهده میکنیم و با توجه به شروطی که مطرح شده، نشاندهنده آن عمق فاصلهای است که به لحاظ رویه مذاکراتی با شش دور گفتگوهای قبلی به وجود آمده. حال باید ببینیم که چه قدر میتواند کارآمد باشد.»
حسینی درباره اینکه استفاده معاون وزیر خارجه از «آغاز مذاکرات» به جای «از سرگیری مذاکرات» چه پیامی دارد، عنوان کرد: «شاید عمق مسئله به اندازهای است که نگاه آقای باقری که مسئولیت گفتگوها را برعهده دارد، عملا به معنای از نو شروع کردن مذاکرات احیای برجام است.» حسینی درباره سه شرطی که ایران برای بازگشت به برجام اعلام کرده، گفت: «آنچه ابهام دارد این است که ما تقریبا به روشنی متوجه شدیم تیم جدید مذاکراتی ما بر چه مسائلی مصمم است و اصرار دارد، اما آنچه متوجه نشدیم و احتمالا برای سایر طرفها هم جای سؤال است این است که ما هنوز نمیدانیم که ایران چه قدر در این دوره آماده است برای اینکه گفتگوها به نتیجه برسد و همچنین روی کدام موارد مصمم است و به هیچ وجه کوتاه نخواهد آمد؛ ولی مواردی وجود دارد که میتوان به قول آنها چانهزنی کرد. البته شاید این موارد باید موکول شود به میز مذاکرات. در عین حال من فکر میکنم هر استراتژی که برای مذاکرات انتخاب شده و ما نشانههایش را هم میبینیم، باید ضمن نشان دادن سرسختی در مواردی و ضمن بازبینی خطوط ایران برای پیگیری مطالبات خودش، باید دارای انعطاف منطقی و درونی هم باشد و این واقعیت را در نظر بگیرد که سایر طرفها هم میتوانند مواضع سخت مذاکراتی بگیرند و اگر همه طرفها دارای چنین مواضعی باشند، معمولا انتظار میرود که یکی از طرفین به شکلی که ممکن است به پرستیژش آسیب بزند از مواضع خود کوتاه بیاید یا ممکن است مذاکرات به بنبست برسد. امیدوارم در استراتژی که دنبال میشود، حتما نقاط نرمش و انعطاف به خوبی روشن شود.»
اظهارات این همکار حسامالدین آشنا در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری درباره نرمش و سازش، خلط دو موضوع متفاوت از هم است. چانهزنی و نرمش و کوتاه آمدن، مربوط به مرحله قبل از هر توافقی است و وقتی یک توافق به دست آمد، طرفین متعهد به اجرای آن هست. در واقع مذاکره، 6 سال قبل (به مدت دو سال) انجام گرفته و به توافقی به نام برجام- با همه خسارتهایش برای ایران- ختم شده و طرف ایرانی همان چند ماه اول، تعهدات خود را تمام و کمال به انجام رسانده است، اما به خاطر نقض توافق توسط طرف آمریکایی و اروپایی (عدم لغو تحریمها) نتوانسته انتفاع اقتصادی داشته باشد. ضمنا طرف آمریکایی از سه سال قبل رسما از توافق خارج شده و اکنون ادعا میکند که میخواهد به توافق برگردد. در اینجا مذاکره به مفهوم چانهزنی و داد و ستد و تنازل طرف ایرانی- آن هم نه از سود بلکه حقوق خودش- هیچ معنایی ندارد؛ در واقع هزینههای یک توافق برای سود بردن از آن را دو بار پرداخت نمیکنند، به ویژه اگر در نوبت اول، طرف توافق کلاهبردار از آب درآمده باشد و چک بیمحل کشیده باشد.
موضوع مذاکرات اکنون این است که آمریکا با دادن چه تضمین معتبری میخواهد دوباره به برجام برگردد که دوباره نخواهد و نتواند آن را زیر پا بگذارد.
از طرف دیگر واقعیت 6 دور مذاکره قبلی این است که دولت آمریکا حاضر نشده حداقل انتظارات مشروع ایران را بپذیرد؛ نه حاضر است 1500 تحریمی پسابرجامی را که دور زدن و زیر پا گذاشتن برجام در زمینه انتفاع اقتصادی ایران است لغو کند؛ و نه میپذیرد درباره عدم تکرار عهدشکنی حتی در دوره بایدن تضمین و تعهد بدهد. با این وجود، آیا عجیب نیست که یک تحلیلگر، نسخه کوتاه آمدن طرف ایرانی در مذاکرات را بپیچد؟!