به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در اولین شب از هفته یازدهم برنامه چراغ مطالعه ابتدا مروری بر اخبار داخلی حوزه نشر شد. دراین بخش، اخبار رونمایی از کتابهای مختلف در هفتههای گذشته مرور شد؛ خبر رونمایی از کتاب «متاستاز اسرائیل» نوشته کوروش علیانی که به تازگی توسط انتشارات جام جم منتشر شده است یکی از این کتابها بود. کتابهای دوجان با تدوین زهرا قدیانی و رنجین کمان که مجموعه متون ادبی غلامرضا طریقتی است نیز در این مراسم رونمایی شدند. پرداختن به مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت آذرتاش آذرنوش، استاد زبان عرب از دیگر اخبار این بخش بود. در بخش پایانی اخبار هم کتاب کتاب «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» اثر استفانی کرونین که توسط نیما شمسائی و امیرحسین غلام پورترجمه شده و نشر ژرف هم آن را روانه بازار کرده معرفی شد.
در بخش چی را چطور بخوانیم، علیرضا شفاه درباره چطور خواندن علم جدید سخن گفت.
وی گفت: مشهور است که روی سنگ قبر کانت نوشته شده که دوپرسش من را دچار شگفتی میکرده است؛ پرسش از جهان درون انسان و پرسش از آسمان پرستاره بالای سرمان. پرسش دومی، تجربه آشنای همه است. مخصوصا در دوران کودکیمان اگر در شهری زندگی کرده باشیم که آسمانش پرستاره باشد قطعا دچار شگفتی میشویم و از خودمان میپرسیم که آیا این آسمان یک سقف بزرگ است که ستارهها به آن چسبیده شده است؟ و بعد که بزرگ میشویم متوجه میشویم که آسمان سقف ندارد و اینجاست که بین سوال اول و دوم کانت ارتباط پیدا میشود و شگفتی که به وجود میآید فقط در حد شگفتی نمیماند و آدم احساس بیهودگی هم میکند.
شفاه افزود: وقتی درباره علم بیشتر کسب اطلاع میکنیم متوجه میشویم که زمین، جایی که در آن زندگی میکنیم و همه اتفاقات خوشی و ناخوشی ما روی آن اتفاق میافتد یک تکه سنگ است که تصادفا شکل گرفته است و هرلحظه تصادفا ممکن است یک سنگ به سیاره ما برخورد کند و حیات ما و آرزوهای ما را از بین ببرد احساسات خیلی عجیب و بزرگی سراغ ما میآید. وقتی بزرگتر میشویم سوالاتی که پیش میآید ما را تشویق میکند که سراغ خواندن علم و مخصوصا کیهان شناسی برویم. اگر قرار نیست که در مقام یک فیزیکدان کتابهای بزرگ مطالعه کنید، کتاب «تاریخچه زمان»، نوشته استیون هاوکینگ میتواند کتاب خوبی برای مطالعه باشد. کتاب «نسبیت» وکتاب «فیزیک و اقعیت» انیشتین هم میتواند برای علاقمندان به حوزه علم کتابهای خوب و مناسبی باشد. کتاب «جزء و کل» نوشته هایزنبرگ با ترجمه معصومی همدانی از دیگر کتابهای مهم و تاثیرگذار در حوزه کوانتوم مکانیک و دنیای علم است.
این پژوهشگر علم در پایان اضافه کرد: حرف من در این گفتار کوتاه این بود که اگر میخواهید علم را یاد بگیرید صرفا نباید به کتابهای درسی تان و مشق تان فکر کنید، علم یک مسئله انسانی است و جذابیت خودش را از پرسشهایی مثل ما چه کسی هستیم دریافت میکند. امیدوارم نیروی هستی که در آن زندگی میکنید در شما جاری باشد.
سجاد نجفی در بخش فارسی وار با اسماعیل امینی درباره «ساده حرف زدن به زبان فارسی» گفتگو کرد. امینی دارای مدرک دکترای ادبیات و مدرک درجه یک هنری در رشتۀ شعر از شورای عالی ارزشیابی هنرمندان است
نجفی در ابتدا از امینی پرسید که زبان فارسی ساده است یا خیر؟
امینی پاسخ داد: زبان فارسی، زبان نسبتا سادهای است. اگر موقع حرف زدن سختش میکنند دلایل مختلفی دارد؛ یکی از دلایل آن تاریخی است به این معنا که در گذشته وقتی عدهای میخواستند خودشان را از مردم جدا کنند فارسی سخت حرف میزدند تا از مردم عادی جدا شوند. تاریخچه این اتفاق از دوران پیش از اسلام آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته است و همین الان هم وقتی در یک ادارهای بخواهی نامه بنویسی باید بنویسی به استحضار محضر عالی میرساند که. در حالیکه باید تلاش کنیم چیزی که میگوییم را بنویسیم. البته این فقط خاص ادارات نیست و من حتی در میان اساتید و قشرهای خاص تحصیلکرده هم دیدم که سعی میکنند به زبانی حرف بزنند که شبیه مردم نیست و این خیلی بد است.
وی افزود: توجه کنید بین کار هنری با نوشتن یک مطلب برای رساندن یک مقصود و اطلاع رسانی فرق دارد. در شعر هدف زیبایی است، ولی درنوشتن یک نامه هدف رساندن یک پیام است. در زبانی که برای انتقال مقصود است و به آن اصطلاحا «زبان خبر» میگویند باید از زبان ساده و بدون پیرایه استفاده شود. البته این زبان خبر با زبان خبر مطبوعات فرق میکند.
این استاد ادبیات توضیح داد: ملاک غلط و درستی در حرف زبان، حرف زدن عموم مردم است و در طول سالها هم با زمانه تغییر میکند. ما نمیتوانیم از هنجار خارج شویم. اما به دلیل سلطهها برخی از خطاها که بخشی ش سهوی و بخشیش هم ناشی از سهل انگاری است رواج پیدا میکند. به عنوان نمونه یک مجری تلویزیون فکر میکند که اگر بگوید «هرازچندگاهی» از گفتن «گاهی» بهتر است. این درحالیست که «گاهی» درست است و چرا باید یک چیز بیهوده سرزبانها بیفتد. یا مثلا به جای «لطفا»، «خواهشا» سرزبانها میافتد، چون رسانهها امروز سلطه پیدا کردند. همانطور که امروز لهجه تهران برهمه شهرها و شهرستانها غالب شده است. یکی از دلایل اینجور حرف زدن هم این است که فکر میکنیم، اینطور حرف زدن ادبی است در حالیکه اصلا اینطور نیست.
امینی اضافه کرد: خیلی مهم است ببینیم، آدمهای معمولی چگونه حرف میزنند، ماهم همانطور حرف بزنیم. در حالت عادی ما میگوییم من ماشین خریدم. نمیگوییم من ماشین ابتیاع کردم. فعلهایی که ما به عنوان فعل ادبی استفاده میکنیم، فعل جعلی و ساختگی است، برای زبان طبیعی نیست. پولتان را بگیرید چه اشکالی دارد که میگوییم نسبت به دریافت وجه خود اقدام نمایید. منظورمن از طبیعی هم تداول عام است نه اینکه ۵-۶ نفر یک واژهای را یکجور استفاده کنند و ما نباید با تداول مقابله کنیم.
نجفی در ادامه از امینی پرسید که ما مجریان چه غلطهای متداولی داریم؟
وی پاسخ داد: مقصود من این نیست که بگویم همه غلط حرف میزنند بلکه منظورم این است که بگویم، زبان فارسی میراث همه ماست و نباید به آن بی اعتنا باشیم. البته این را هم بگویم که وسواس ایجاد کردن غلط است اینکه عِطر درست است یا عَطر، چِنین درست است یا چُنین. اینها وسواس است نه حرف زدن طبیعی و متداول. استفاده از فعلهای دراز بیخودی یکی از مواردی است که باید از درست فارسی حرف زدن حذف شود مثل «به منصه ظهور رساندن» یا «در دستور کار خود قرار دادن» و امثال این. در حالیکه به جای اینها میتوان از افعال سادهای و کوتاه استفاده کرد. متاسفانه در روزگاری زندگی میکنیم که زبان فارسی مسئله و موضوع کسی نیست مثل آلودگی هوا. انسان بدون عواطف، احساسات و فرهنگ نمیتواند زندگی کند و از این منظر من با هرم و نظریه مازلو مخالفم.
امینی در پایان توصیه کرد: به نظر من اگر بخواهیم نقاب نداشته باشیم وادا در نیاوریم به طور طبیعی ساده هم حرف میزنیم همانطور که طبیعی رفتار میکنیم، اما به محض اینکه بخواهیم ادا دربیاوریم غلط حرف میزنیم و این اصلا خوب نیست. نکته دیگر اینکه ما باید بیشتر مطالعه کنیم، اما متاسفانه در نظام تعلیم و تربیتمان چه در مدرسه و چه در دانشگاه جایی برای آن در نظر نگرفتیم. من در دانشگاههایی تدریس کردم که کتابخانه نداشته است. ما اگر مطالعه نکنیم، بعد از مدتی سوادمان از بین میرود و وهن سواد پیدا میکنیم.
در بخش پایانی برنامه هم نازنین چیت ساز تجربه خواندن «هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند» نوشته دانیل مارتین کلاین را با بینندگان برنامه به اشتراک گذاشت.
وی گفت: این کتاب بیشتر از اینکه به پرسشهای فلسفی شما جواب بدهد به تعداد آنها اضافه میکند. «هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند» را به کسانی پیشنهاد میدهم که معنای زندگی برایشان مسئله است و دغدغههای فلسفی دارند و نسبت به دغدغههای فلسفی تمایل دارند و دوست دارند روایت شخصی یک نفر دیگر را بخوانند. تجربه خواندن این کتاب برای من اینگونه بود که انگار دست نویسنده را گرفتم و با او لابلای پرسشهای فلسفی حرکت و راجع به مهمترین موضوعات فلسفه با او گفتگو میکنم.
چیت ساز افزود: تجربه خواندن این کتاب برای من بیشتر از اینکه یک مواجهه عمیق با سوالهای فلسفی باشد شبیه پرسه زدن بود. اینکه با دیدگاههای مختلفی درباره معنای زندگی آشنا شوم و فرصتی داشته باشیم که بعدا دقیقتر و عمیقتر درباره آنها بخوانم و فکر کنم. نویسنده میگوید که هرکسی اختیار تام دارد که معنای زندگی خودش را کشف و آن را انتخاب کند و از خودش بپرسد که این معنا میتواند در سختیها ورنج زندگی کنار من باشد یا خیر.
اما در دومین شب از هفته یازدهم این برنامه، کتاب «وانمودهها و وانمود» نوشته ژان بودریار مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
میهمان این برنامه، سید مهدی ناظمی قره باغ، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه فلسفه بود.
نجفی در ابتدای برنامه با اشاره به اینکه کتاب «وانمودهها و وانمود» نوشته ژان بودریارچهل سال است که خوانده و چاپ میشود، از ناظمی پرسید که چرا بودریار انقدر مهم است و خوانده میشود؟
ناظمی پاسخ داد: به نظر من بودریار یک متفکر رادیکال و یکی از بزرگترین شخصیتهای بزرگ در دوران معاصر است که ابزارهای تحلیلی به روز شدهای برای فهم جهان در اختیار ما قرار میدهد و این ابزارها نه خیلی انتزاعی هستند و نه خیلی نزدیک به واقعیتهای اجتماعی. به همین دلیل بودریار هم در داخل دانشگاه و در بیرون دانشگاه خیلی وسیع مورد استقبال قرار میگیرد. خودش هم اینگونه دوست داشته است.
وی افزود: در آمریکا، متفکرانی، چون پستمن و مک لوهان هم به رسانه پرداخته اند، اما به آنها نمیتوان فیلسوف گفت با وجود اینکه آرای خیلی ارزشمندی دارند. در اروپا هم چه متفکران فرانسوی، چه متفکران آلمانی خیلی به رسانه نمیپردازند و بیشتر هنر برایشان مسئله است تا رسانه و در این بین کسی اندازه بودریار تا این اندازه به موضوع «رسانه» نپرداخته است و نتوانسته افق جدید پیش روی ما باز کند.
این پژوهشگر فلسفه اضافه کرد: بودریار حدود ۱۰- ۱۲ اثر دارد که به عقیده من از این میان «نظام اشیا»، «جامعه مصرفی»، «وانمودهها و وانمود» و «آمریکا» آثار مهمتری هستند و هرکتاب به نوعی ارجاع کتاب بعدی است و به نوعی در هرکتاب میتوان ایده کتاب بعدی را دید. منتها انگار بودریار انقدر درگیر ایده قبلی ش است که نتوانسته ایده بعدی ش را توضیح دهد. مثلا در نظام اشیاء هنوز حال و هوای فوکویی دارد، چون بودریار جزو اندیشمندانی است که خیلی از اندیشمندان قبل از خودش متاثر است. در این کتاب بودریار سعی میکند به ما نشان دهد که اشیاء غیر از ارزش کارکردی یک نظام خیالی میسازند که براساس آن نظام خیالی، یک فهم و برداشت شکل میگیرد. حالا این نظام اشیاء که در این کتاب توضیح داده را در کتاب بعدیش که جامعه مصرفی است بیشتر توضیح میدهد. درواقع در کتاب نظام اشیاء «مفهوم» و در جامعه مصرفی، «مصداق» را بیان کرده است. از نظر بودریار در جامعه مصرفی ما براساس کمیت و کیفیت مصرف تعریف میشویم. یعنی مثلا من با تعداد ماشین یا مدل ماشین و نوع لباسهایم برای شما تعریف میشوم. همچنین مدل ماشین، گوشی و انواع لباسها هم هرکدام معنی خاص خودش را دارد پس مصرف تبدیل به یک اسطوره میشود که همه نشانهها به آن ارجاع داده میشود به عبارت دیگر همه میگویند مصرف کن تا شناخته شوی.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: اتفاق دیگری که میافتد این است که تولید کننده هم پیش بینی میکنند که چه چیزی بیشتر مصرف میشود، براساس آن تولید را تنظیم میکنند. نکته مهم بودریار این است که این نوع مصرفگرایی را به فرهنگ هم تعمیم میدهد و میگوید ما نشانههای فرهنگی هم اینگونه مصرف میکنیم و این یک بلای تکان دهنده است. به این معنی که وقتی من در مترو و اتوبوس نشستم و کتاب میخوانم وقتی کتاب بودریار دستم باشد یکجور تعریف میشوم، کتاب بیهقی دستم باشد طور دیگری تعریف میشوم. این اتفاق امروز در شبکههای اجتماعی هم زیاد رخ میدهد و افراد زیادی سعی میکنند دکورهای مختلفی برای خودشان ایجاد میکنند که بتوانند از خودشان یک هویت خاص نشان دهند و بگویند من یک ادیبم، یک سیاستمدارم و... مجموعه اینها باعث شده که مراسمات سنتی فرهنگی که قرار بود اطلاعات من را بالا ببرد و به داشتههای من اضافه کند، تحت الشعاع جامعه مصرفی قرار بگیرد. مثل مداحیهای قدیمی که انقدر غنی و پرمحتوا بودند که هنوز هم قابل گوش دادن هستند، اما مداحیهای جدید هرسال باید جدید و بروزشوند وگرنه نمیتوان هرسال و به صورت تکراری آنها را شنید و اینها همگی تاثیر جامعه مصرفی نوحه و عزاداری است.
ناظمی در ادامه به بحث درباره کتاب «وانمودهها و وانمود» پرداخت و گفت: بودریار در کتاب جامعه مصرفی مطرح میکند که ما به یک نظام ارتباطات جهان شمول نیاز داریم که همه بتوانند مصرف کنند و مصرف شوند. در همینجا به نوعی حرفی که میخواهد در کتاب وانمودهها بزند را زده است. او معتقد است که در مواجهه با نشانهها ما سه دوره تاریخی داشتیم؛ دوره پیشا مدرن؛ دورهای که نشانه بیانگر خودش بود. دوره مدرن؛ دورهای که دوره بازنمایی است و یک چیزی باید چیز دیگری را بازنمایی کند و انگار بین نشانه و ارجاع یک نوع فاصله وجود دارد. دوره پسامدرن یا سرمایه داری که ما اصلا امر واقعی نداریم که بخواهیم به آن ارجاع دهیم.
مدیر مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو گفت: به نظر میرسد که ما در میان دلالتهای رسانهای و رقابتهای رسانهای محاصره شدیم منتها رقابت میان رسانه و حقیقت وجود ندارد، چون به عقیده بودریار، حقیقت مرده است و تنها حقیقتی که وجود دارد، وانمودگی است. مثلا درباره بیماری مثل کرونا به نظر میرسد که مرجع ما رسانهها هستند و هرچه آنها بگویند برای ما مرجع است هرچند که مرجع آنها هم نظام پزشکی است. در واقع به عقیده بودریار رسانه جهان واقعی را تفسیر میکند و ما برای تفسیر جهان واقعی راهی برای فرار از دست رسانهها نداریم. من هم با این نظر بودریار در مقیاس کلان موافقم. اما اگر یک نفر بخواهد خلاف این جریان حرکت کند و بگوید من نمیخواهم اینطور باشم وشما آقای بودریار چه راهی میتوانید به من نشان دهید کمی ضعیف عمل کرده است.
وی در ادامه به کتاب «آمریکا» بودریار پرداخت و توضیح داد: به عقیده بودریار آمریکا انگار برای سینما ساخته شده و وقتی وارد آمریکا میشوید انگار همه چیز سینمایی، انتزاعی و فانتزی است؛ بنابراین اگر شهروند آمریکایی باشی یاد میگیری که نمایشگر باشی.
ناظمی در پایان اضافه کرد: نمونههای وانمودگی در جهان امروز خیلی زیاد است و مثال آوردن برای آن خیلی سخت است، چون مثلا من و شما هم داریم سعی میکنیم یک بحث فنی که باید در یک جای دیگری برگزار میشده در مقابل دوربین بیاوریم و نمیدانیم چقدر میتوانیم حرفهایمان را منتقل کنیم، چون برشهای دوربین، برند شبکه چهار، همه و همه وانمودهایی هستند که برای انتقال مفهوم به مخاطب مهم هستند. فهمیدن اینکه ما در عصر نمایشگری رادیکال زندگی میکنیم و نتیجه این نمایشگری رادیکال «نیست انگاری» است موضوع بسیار بااهمیتی است. مهمتر اینکه بدانیم چطور از این نیست انگاری گذر کنیم که متاسفانه بودریار توضیح نداده است.
در ادامه ملاعباسی به یکی دیگر از مهارتهای کتابخوانی پرداخت و گفت: خیلی از کتابخوانان عضو باشگاههای کتابخوانی هستند و بعد از خواندن یک کتاب درباره آن اثر بحث و گفتگو میکنند و اغلب این کتابها هم ادبی، رمان و جستار هستند. در مطالعاتی که در مورد این باشگاهها انجام شده تفاوتی است که میان میزان حرفهایی است که آدمها میتوانند درباره یک کتاب بزنند. یعنی برخی ممکن است فقط درباره داستان حرف بزنند، اما برخی مدتها میتوانند راجع به یک کتاب حرف بزنند و انگار با آن کتاب توانستند یک ارزیابی جدید از زندگی خودشان انجام دهند.
وی افزود: ما یک اصطلاحی داریم با عنوان «خوانش ذهنی». براساس آن ما وقتی یک کتاب میخوانیم از یک طرف یکسری اطلاعات وارد ذهنمان میشود از طرف دیگر با خودمان حرف میزنیم و کنکاش میکنیم. اگر گفتگو را خودآگاهانه کنیم، خوانش کتاب میتواند در زندگی مان الهامبخش باشد به این نوع کتابها، کتابهای بالینی هم میتوان گفت؛ بنابراین کسانی که میتوانند کتاب بالینی برای خودشان داشته باشند و وقتی جایی گیر میکنند به آن مراجعه کنند، آدمهایی هستند که درتجربه خوانش ذهنی خیلی قدرتمند هستند. افرادی که در فضای تفکر انتقادی کار میکنند راهکارهای سادهای برای تقویت خوانش ذهنی دارند؛ یکی از سادهترین مهارتها این است که وقتی یک احساس موقع خواندن اثر به شما دست میدهد به آن آگاه شوید و از خودتان بپرسید که چه چیزی تو را الان هیجان زده، غمگین، خوشحال و... کرد. به این ترتیب میتوانید وارد دنیای کتاب شوید و تبدیل به یکی از شخصیتهای آن اثر شوید. البته این تجربه برای همه کتابها و همه افراد قابل استفاده نیست، ولی کسانی که تجربه کردند از آن لذت زیادی بردند.