گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_مرضیه انبری؛ «بچه رو ول کردی به امون خدا خودت کجا رفتی؟»، «جای اینجا اومدن بشین خونه بچههاتو بزرگ کن»، «آخه تو این شلوغی جای بچه آوردنه؟»، «خانم اون بچه رو ساکت کن»، «قسمت خواهران خیلی سر و صدا زیاده». مادرها که سالی یکی دوبار برای مناسبتها نامشان را به در و دیوار شهر آویزان میکنیم؛ بارها این جملات را فقط به خاطر مادر بودن در همین شهر شنیده اند. جملاتی با فحوای اینکه تو یک موجود مزاحم هستی. نمیتوانی برای امور شخصی مثل دیگران در شهر تردد کنی، نمیتوانی در اجتماعات محبوب خود شرکت کنی، اگر میخواهی بخشی از شهر باشی خودت تنها باش؛ بدون بچه؛ چون شهر نیازهای آن طفل معصوم را به رسمیت نشناخته است. آبخوریها، سرویسهای بهداشتی، پیاده روها، وسایل نقلیه، همه و همه برای آدم بزرگهای تنها طراحی شده اند نه برای مادرهایی که بچه کوچکی در آغوش دارند؛ یا مثلا در کالسکه و حتی در حال تاتی تاتی کردن و یک بند حرف زدن! بیراه نیست که اگر غریبهای وارد شهر شود ممکن است از خود بپرسد راستی بچهها کجا هستند؟
در سلسله گزارشهای پیشین از مجموعه مادران تنها در حد توان به برخی مشکلات شهری اشاره شد و با کارشناسان مختلف به بحث و تبادل نظر پرداختیم. از مسائلی، چون نقاط ناامن شهری گرفته تا پروژه شهر دوستدار کودک. موضوعات مختلفی که هر کدام با تنهایی مادران و عدم رضایت خاطر ایشان از مادری دارای همبستگی بودند. نظرات و پیشنهادات در این باره زیاد است و البته تفاوت در روایتها. اما چه کسی بهتر از خود مادرانِ تنها قادر به روایت محرومیت خویش هستند؟ محرومیت از دسترسی به حقوق شهروندی. درحالی که نهادهای مختلفی در کشور از شورای شهر گرفته تا نهاد ریاست جمهوری به انتشار منشور حقوق شهروندی مبادرت میورزند، اما با این حال مدیریت ناصحیح شهرها مادران را به این نتیجه رسانده است که در خانه ماندن بهتر است. اغراق نیست اگر بگوییم زنان و دختران به استقبال مادری نمیروند، زیرا در ذهن ایشان بچهدار شدن مترادف با خانه نشینی شده است؛ و این نتیجهگیری ناشی از مشاهده زندگی مادران پیشین است.
بخوانید: اسماعیلی فرد: در فضاهای شهری جایی برای کودکان نیست / نگاهی به اسناد بالادستی شهر دوستدار کودک
محرومیت مادران از تردد بی دغدغه در شهر
اگر بخواهیم تمام دلایل تنهایی مادران و بیرغبتی سایر زنان به مادری را بررسی کنیم قطعا مثنوی هفتاد من کاغذ است و از ظرفیت این گزارش خارج است. به همین علت مطابق گزارشات پیشین به قلم این گزارشگر بار دیگر به چالشهای مادران برای تردد در محیط خارج از منزل میپردازیم. اما این بار همانطور که پیشتر گفته شد بجای کارشناسان دو تن از مادران جوان راوی این چالشها خواهند بود. دو تن ازکسانی که اتفاقا به خاطر موقعیت تحصیلی که داشته اند انتظار معمول از ایشان این بوده است که بیشتر از سایر خانمها در جامعه حضور داشته باشند. اما مشقتهای تحمیلی شهر اوضاع را به نحو دیگری رقم زدهاند. یک نفر از ایشان برای ما روایت میکند که مواقع بسیاری از تردد در شهر منصرف شده است و دیگری که شاغل میباشد برای رفت و آمد به محل کار دچار انواع دشواریها شده است. سعیده ۲۸ سال دارد، و فارغالتحصیل رشته حقوق از دانشگاه شهید بهشتی «ره» و علامه طباطبایی «ره» است. زهرا نیز ۲۷ سال دارد و فارغالتحصیل از دانشگاه شریف در رشتهی مهندسی مواد است. آنها در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجو از «شهرعلیه مادران» و دسته و پنجه نرم کردن با ساختار آن روایت میکنند.
زنان باردار و مسیرهای صعبالعبور شهری
تا کنون مجال این پیش نیامده است که در گزارشی مستقل به مادران باردار اشاره کنیم. اما اینبار ضمن مصاحبه فرصتی پیش آمد؛ تا به این دوران پر تنش برای مادران اشارهای مختصر شود. سعیده در دوران دانشجویی باردار بود و بچهی اول خود را در ترم آخر کارشناسی به دنیا آورد و بچهی دوم را در ترم سه ارشد. او دانشجوی دانشگاه بهشتی بود و آنجا برای کسانی که تجربهی دیدن آن دانشگاه بزرگ و محل اجتماع نخبگان را داشتهاند؛ برابر است با کلمه کوهنوردی! سعیده در این باره میگوید: «در دوران بارداری، که مصادف با دوران دانشجویی من بود؛ عدم وجود پله برقی در بعضی ایستگاههای مترو و راه پلههای مختلف سطح شهر جزو موارد آزار دهنده بود. در بی. آر. تی نیز بارها پیش آمد که من سرپا بایستم؛ خیلی از مردم هم شاید متوجه بارداری ام نمیشدند و خود من هم این روحیه را نداشتم که از کسی خواهش کنم بلند شود تا من بنشینم. به نظر من میشود که در بی. آر. تی و مترو فقط چند صندلی را به زنان باردار یا مادران بچه دار اختصاص داد. از طرفی دانشکده حقوق دانشگاه بهشتی در مرتفعترین قسمت دانشگاه قرار دارد. تا وقتی که من دانشجو بودم وسیله نقلیهای داخل دانشگاه نبود و باید پیاده میرفتم. ترم آخر اساتید اجازه داده بودند سرکلاس نروم. در مقطع ارشد هم ترجیحم این بود که بچه در خانه پیش همسرم باشد؛ یا به یکی از دوستانم بسپرم تا اینکه بخواهم با سختی زیاد بچه را به دانشگاه ببرم.»
زهرا نیز به تازگی مادر شده است و یک نوزاد سه ماهه دارد. او در خلال صحبتهای خود به دوره بارداری اشاره مختصری میکند و میگوید: «در دوره بارداری بیشتر پیادهروی داشتم. بعضی محلات تهران، خصوصا در نیمه شمالی شهر کاملا حالت سربالایی دارند که پیاده روی را برای یک خانم باردار دشوار میکند. برای اینکه یک مادر همراه با نوزاد خود از کالسکه استفاده کند؛ یک مشکل این است که تمام خیابانها و محلات امکان راه بردن کالسکه را ندارند؛ مثلا پیادههروها از خیابان جدا هستند یا یک فاصلهای بین پیادهرو و خیابان است و هیچ پلی برای رد کردن کالسکه ساخته نشده است. بسیاری از خیابانهای اصلی شهر نیز پل هوایی یا آسانسور ندارند.»
گزینههای مختلف مادران برای تردد در سطح شهر
اما بخش عمدهی این گفتگو اختصاص به دوران پس از زایمان داشت. تردد در شهر خصوصا پایتخت و کلانشهرها ارتباط مستقیم و بی چون و چرا با دارا بودن وسیله نقلیه شخصی، یا امکان استفاده از حمل و نقل عمومی دارد. قطعا داشتن وسیله شخصی در شرایط فعلی اقتصادی برای بسیاری از زنان ناممکن است. اما شواهد نشان میدهد که دارا بودن وسیله نقلیه شخصی تنها عامل تسهیل کنندهی تردد در شهر برای یک زن همراه با نوزاد نیست. به عنوان یک مثال دم دستی میتوانیم بگوییم؛ خودروها برای انسانهای بالغ طراحی میشوند، پس حضور بچه یا نوزاد مورد توجه قرار نمیگیرد. به هر جهت آسایش مادران برای تردد در سطح شهر به عوامل فرهنگی و اقتصادی در هم تنیدهای مرتبط است. در مورد امکان تردد در شهر زهرا و سعیده در شرایط متفاوتی هستند. زهرا از خودروی شخصی استفاده میکند، اما سعیده سالهای متمادی همواره از وسیله نقلیه عمومی استفاده کرده است. زهرا که اتفاقا فعالیت شغلی نیز دارد از تجربهی رانندگی با بچه، رفت و آمد به نقاط ناامن شهری (نقاط تاریک و خلوت) و رفتار سایر شهروندان با خود برای ما روایت میکند: «برای رفت و آمد بیرون از منزل اینطور بوده که، چون پسر من هنوز نوزاد است و به سن غذا خوردن نرسیده، اگر خرید مختصری داشته باشم؛ از اطراف خانه خرید میکنم و بچه را هم با خودم میبرم. یعنی هنوز برای بیرون رفتن از خانه بچه را به کس دیگری نسپردهام. در مورد سرکار هم من در یک محیط فرهنگی مشغول به کار هستم و برای رفت و آمد به محل کار از خودروی شخصی استفاده میکنم. بچه را در کریر قرار میدهم و با خود به محل کار میبرم. البته محیط کار به خاطر اینکه موکت هست این امکان را دارد که بچه را با خود ببرم. هرچند که گاهی پیش آمده است از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنم؛ مثلا در مترو برای اینکه بچه را با خود ببرم از آغوشی استفاده کرد ام. اگر بخواهم به استرس خاصی اشاره کنم؛ مربوط به عصرها است که از سرکار برمیگشتم. حوالی ساعت ۶ عصر در فصل زمستان هوا تاریک شده بود؛ و مسیری که میخواستم به سمت ماشین بروم تاریک بود و خب پیشتر هم شنیده بودم دوبار ماشین دزدی در آن منطقه اتفاق افتاده است یعنی مقداری ناامن است. از طرف دیگر محل کار من هم در یک منطقهای بود که ساختمانها همه اداری هستند و آن ساعت از عصر خلوت است؛ گاهی من بچه را به نگهبان محل کارم میسپردم تا بروم ماشین را بیاورم. به خاطر استرسی که در موردش گفتم به محض اینکه سوار ماشین میشدم در را قفل میکردم؛ حتی در ترافیک هم این استرس را داشتم و در را قفل میکردم. به هیچ وجه بچه را تنها در ماشین نمیگذاشتم.»
بخوانید:جرم خیزی شبانه و ناامنی برای همه زنان / عظیمی: برای تشخیص فضای بیدفاع شهری پژوهش هم نداریم!
در مصاحبههایی که برای این گزارش و گزارش بعدی انجام شد؛ وقتی صحبت از وسایل حمل و نقل عمومی به میان آمد به کرات به تاکسیهای اینترنتی و هزینههای آن اشاره شد. ماشین دربستی که در اختیار یک مادر متمول میتواند قرار بگیرد؛ و او دیگر درباره اینکه وسایل بچه یا خود بچه را را چطور حمل کند اضطرابی نداشته باشد. اما این امکان در اختیار تمام اقشار مردم نیست. زهرا به تجربیات خود در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و موضوع فوق گریزی میزند:« رفت و آمد با وسایل حمل و نقل عمومی دشواریهایی دارد؛ به خاطر اینکه وسایل زیادی همراه من است امکان استفاده از تاکسی را ندارم. تنها گزینهای که باقی میماند تاکسی اینترنتی است. ولی مثلا برای یک مسیر یک طرفه باید ۷۰ هزارتومان هزینه کنیم. برای هر کسی مقدور نیست هر روز ۱۵۰ هزارتومان هزینه کند. رفت و آمد با خودروی شخصی نیز مشکلاتی دارد. وقتی ماشین در حال حرکت است بچهها معمولا میخوابند، ولی در تهران ترافیک سنگینی وجود دارد و بچه بیدار میشود. برای من پیش آمده که در حین ترافیک مجبور شوم با یک دست بچه را بگیرم و با دست دیگر فرمان ماشین را. این فرهنگ هم وجود ندارد که مثلا وقتی یک مادر با بچه در این شرایط دیده میشود دیگران به او راه بدهند؛ برای اینکه به کنار خیابان برسد.»
او معتقد است فرهنگ مردم طی سالهای اخیر تغییر کرده است و روی درک کردن شرایط مادران تاثیر منفی گذاشته است:« در این یکی دو سال کرونا بعضی اتاقهای مادر و کودک به خاطر کرونا تعطیل شده بود. از طرفی کلا فرهنگ مردم هم تغییراتی داشته است، قبلتر نسبت به الان بیشتر میدیدم که اگر یک خانم با بچه و حالا کیف سنگین وارد واگن شود دیگران جای خود را به او میدهند؛ ولی الان اینطور نیست. در مترو اگر با یک کوله پشتی سنگین هم بایستیم دیگران احساس مزاحمت میکنند حال چه رسد به بچه؛ و ممکن است حتی با دیدن ما این فکر را داشته باشند که «تو دوتا بچه داری در خانه بمان.» «چرا بیرون آمدی!» البته در حال حاضر که به خاطر بیماری کرونا، و اینکه بچه نوزاد نمیتواند از ماسک استفاده کند اصلا او را با خود به محل شلوغ نمیبرم.»
سعیده که مدتهای متمادی از وسایل نقلیه عمومی استفاده کرده است روایت متفاوتی دارد. همچنین او تجربهی بیشتری در استفاده از کالسکه بچه دارد. کالسکه که وسیله نقلیه کودکان محسوب میشود، اما متاسفانه به خاطر به رسمیت شناخته نشدن حقوق نوزادان مسیر مناسبی در شهر برای عبور و مرور این وسیله وجود ندارد. سعیده در این باره میگوید: «از سال ۹۳ که دخترم به دنیا آمد و پنج سال بعد که پسرم به دنیا آمد؛ در آن سالها ما وسیله نقلیه شخصی نداشتیم؛ بنابراین مجبور بودیم برای رفتن به جاهای مختلف از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنیم. زمانی که برای خرید اطراف خانه میرفتم؛ از کالسکه بچه استفاده میکردم، اما اگر میخواستیم مسیر دورتری برویم واقعا شرایط سختی را تجربه میکردیم. به عنوان مثال بی. آر. تی خیلی شلوغ بود و با کالسکه رفتن آدم را خیلی منزجر و خسته میکرد. یکبار که با کالسکه سوار بی. آر. تی شدم، واقعا مردم اذیت میشدند و اعتراض میکردند که اینجا جای کالسکه نیست. کاش میشد قسمتی ازبی. آر. تی و مترو را به مادرانی اختصاص داد که از کالسکه بچه استفاده میکنند؛ بدون اینکه نگاه خشنی به آنها بشود. حالا این جدا از سختیهایی است که ما برای سوار شدن متحمل میشویم. در ایستگاههای مترو من به شخصه میترسیدم از اینکه کالسکه بچه را از پله برقی پایین ببرم؛ و بچه را بغل میکردم که مبادا کالسکه پرتاب شود. کاش که از پله برقیهایی نظیر راه آهن و فرودگاه برای مترو هم استفاده شود؛ یا همهی ایستگاهها آسانسور داشته باشند. این شرایط خیلی اذیت کننده است. الان که وسیله نقلیه شخصی داریم اوضاع خیلی بهتر است. با این حال باز هم من ترجیح میدهم از خانه بیرون نروم و بیرون رفتن ما خیلی کمتر شده است؛ به خاطر اینکه وقتی به سختیهایی که برای بیرون رفتن باید متحمل شوم فکر میکنم، منصرف میشوم و در خانه میمانم. درحالی که بچهها احتیاج دارند در هفته چند بار برای بازی به پارک بروند. اما گاهی همان فضای بازی هم دور است و باید مسیر قابل توجهی را طی کنیم. بعضی خیابانها اینقدر ماشین زیاد رفت و آمد میکند و هیچ مسیری برای عبور دادن کالسکه نیست. بارها پیش آمده من فکر کنم «وای باید با بچه بروم آن سوی خیابان برای انجام دادن فلان کار» آن وقت کلا از انجام آن کار منصرف شده ام. به نظر من میشد برای این خیابانها پل هوایی با آسانسور ساخته شود؛ حتی علامتی طراحی شود که مثلا مادر و بچه بتوانند ایمن عبور کنند. در واقع کارهایی است که خیلی مرتبط با سلیقه است. به نظرم میشد یک سامانهای طراحی شود مثلا تاکسی اینترنتی برای مادران و زنان باردار اختصاص پیدا کند. به هر حال وقتی مردم تشویق میشوند به بچه دار شدن، باید برایشان مشخص شود شرایط اینطور نیست که اگر بچه دار شویم قرار است فقط در خانه بنشینیم.»
مادران زمان کمی دارند
سعیده که سالهای بیشتری تجربه مادری را دارد ضمن صحبتهای خود توجه بیشتری به کودکان دارد و نکات بیشتری را مطرح میکند. میتوان گفت او ضرورت وجود شهر دوستدار کودک را بیشتر درک کرده است. شواهد حاکی از آن است که رضایت مادران از زندگی در شهر، با این موضوع گره خورده است که بتوانند دست در دست فرزند خردسال خود با فراغ بال در شهر رفت و آمد کنند و کمبودها مانع ایشان نشود. او حتی در این باره یک مطالبه عدالتخواهانه به نفع کودکان دارد: «پارکهایی که در محلهها هست خیلی امکانات کمی دارند. اکثرا سرویس بهداشتی ندارند؛ یعنی بچه را در دو سه سالگی که از پوشک میگیریم همواره این نگرانی را داریم که نکند به سرویس بهداشتی نیاز پیدا کند. خب این امکانات در پارکهای کوچک محلهها نیست. یک چیز دیگر درباره تفریح بچهها بحث خانههای بازی است که خیلی هزینه هایشان زیاد است؛ چون متعلق به بخش خصوصی است امکانات مختلفی مثل استخر توپ و وسایل بازی دیگر دارند که در پارکهای معمولی نیست. من چند روز پیش به یکی از این خانههای بازی رفته بودم؛ برای هر بچه، یک ساعت پنجاه هزارتومان! این خیلی هزینه زیادی است. من فکر میکنم اگر تسهیلاتی این چنینی از طرف بخش عمومی و شهرداری برای بچهها در نظر گرفته شود خیلی موثر خواهد بود. برای اینکه همهی مردم بتوانند از آن استفاده کنند؛ نه اینکه مثلا فقط خانوادهای با درآمد بالا استفاده کند.»
مادران برای اینکه بیرون از خانه بمانند زمان محدودتری دارند و به خاطر نیازهای کودک باید سریعتر به خانه بازگردند. این موضوع در یک کلان شهر مثل تهران که برای یک مسیر باید یک ساعت در راه بود چالش آفرین است. سعیده صحبتهای خود را با اشاره به استراحتگاه مادر و کودک و تاثیر شگرف آن بر عدم ترس مادران به پایان رسانده و مطرح میکند: «درباره امنیت روانی باید بگویم وقتی شما بیرون میروید؛ میدانید که یک ساعت یا دو ساعت بیشتر نمیتوانید بیرون باشید. شما سریع باید به خانه برگردید؛ چون مثلا اتاق مادر و کودک فقط در ایستگاههای شلوغ است؛ درحالی که میشد چنین اتاقی در بازارهای مختلف و خیابانهای مختلف هم باشد. اگر احتیاج به چنین اتاقی به وجود آید یا باید یک نمازخانه پیدا کنید؛ یا سریعتر خود را به خانه برسانید. درحالی که بخش خصوصی در خیلی از بازارها خانه بازی درست کرده است؛ که بعضی مادرها بچه را آن جا بگذارند و خودشان خرید کنند.»
آنچه پیشتر گفته شد صرفا روایت کوچکی از مسائل مخل آسایش مادران بود. ما این موضوع را با تمرکز بر امکان رفت و آمد در سطح شهر دنبال کردیم. هرآنچه باعث رنج مادران شود امکان دارد بر تمایل جمعی زنان به فرزند آوری تاثیر گذار باشد. اما مادامی که بجای هزینه و فایده به گفتاردرمانی بیفایده برای اقناع مردم ادامه داده شود جوانانی که در انتظار آنان هستیم زاده نخواهند شد! با تغییر سبک زندگی مردم طی دهههای اخیر و اینکه زنان مسئولیتهای جدیدی را برای ادارهی خانه و خانواده پذیرفتهاند؛ دیگر نمیتوان دوگانهی خانه یا اجتماع را مطرح کرد. شهروندان حاضر به قرار گرفتن در این محذوریت و کنار گذاشتن یکی به نفع دیگری نخواهند بود. مهربانتر شدن شهر با مادران، در واقع آبادی خانهی دوم ایشان است. اما باید به گروهی دیگر از مادران نیز اشاره کرد. آنان دیگر انتخاب نمیکنند خارج از منزل رفت و آمد داشته باشند یا خیر، بلکه ناچار هستند. منظور ما مادران دانشجو خصوصا مادران تحصیلات تکمیلی است. آنها که هم زمان محدودتری دارند و هم بودجهی کمتری، دچار مشکلات مضاعفتری شدهاند. آنان برای به اتمام رساندن تحصیلات خود چارهای جز رفت و آمد به دانشگاه، کتابخانه و ... ندارند. به زودی دربارهی مشکلات خاص آنها بیشتر خواهیم نوشت.