گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ رعنا مقیسه؛ آخرین فیلم مهدویان در کمتر از دو ماه به جشنواره فجر رسید. هرچند به گفته خودش در نشست خبری نزدیک به دو سال است که فیلمنامه نوشته شده و هر از گاهی هم مورد بازبینی قرار گرفته، اما در نهایت آنچه بر پرده جشنواره فجر اکران شد، نشانی از یک فیلمنامهی دو سالهی پخته نداشت.
فیلم، داستان مردی است که مسئولیت رسیدگی به یک پرونده قتل را برعهده میگیرد، در جریان کشف و حل مسئله به یک باند پرقدرت مافیایی میرسد. بعد از رسیدنش به این باند و درست به همین دلیل از مسئولیت پرونده خلع میشود، اما همچنان به پیشبرد ماجرا و پیدا کردن قاتل ادامه میدهد. درواقع داستان قرار است بر اساس شخصی شدن ماجرای قتل "شهاب" برای احمد خسروی جلو برود. با این وجود انگیزه او برای ادامه دادن به پیگیری مسئله واضح نمیشود. هرچند میتوان تاحدی شمایل او، پیگیری، جدی و یکدنده بودن و روی حرف خود ایستادن را برای ادامه دادن پرونده پذیرفت، اما اساسا دلیل قانع کنندهای وجود ندارد.
همین مسئله، روشن نبودن انگیزهها، درباره کاراکترهای دیگر هم وجود دارد. پایان فیلم، زمانی که قاتل پیدا میشود، مخاطب شرایط لاینحل زن که باعث تصمیم او به قتل شده را درک نمیکند. شرایط اساسا آنقدر بغرنج به نظر نمیآید که منجر به قتل شود. این عدم همراهی چه با کاراکتر اصلی داستان و چه با قاتل، ما را اساسا خارج از دنیای فیلم نگه میدارد. این اتفاق جز واضح نشدن انگیزهها دلیل دیگری هم دارد؛ تبدیل نشدن کاراکترها به شخصیت. همه، حتی کاراکتر اصلی-قهرمان فیلم به شخصیت نمیرسند. تیپ باقی میمانند و بعضا، مثل کاراکتر بابک کریمی، بسیار کلیشهای به نظر میرسند. ضعف فیلمنامه در شخصیت پردازی امکان بازیهای خوب را هم از بین برده. جواد عزتی، در لحظههایی که کم هم نیستند، به وضوح مالک "زخم کاری" را به یاد میآورد. رعنا آزادیور هم اصلا در قامت یک زن سنتی مذهبی قابل باور نمیشود و بد به نظر میرسد.
مسئله بعدی کاراکترهای زن ماجرا هستند. فیلمساز قصد دارد با اضافه کردن کاراکترهای زن و ماجراهای عاشقانه "شهاب"، مقتول فیلم، با آنها معمای قتل او را پیچیدهتر کند و در نهایت با یک غافلگیری در کشف قاتل ضربه بزند. اتفاقی که البته اصلا نمیفتد. نه اضافه شدن کاراکتر زن سوم، که همان قاتل هم هست، به پیچیدگی ماجرا کمک میکند و نه موفق میشود ضربه بزند. تعلیقی در فیلم وجود ندارد. قاتل، بعد از چند دقیقه ابتدایی اساسا از فیلم حذف میشود و اصلا فرصتی برای پرداخت به او و کنجکاوی برانگیز بودنش وجود ندارد. فیلمساز با اعتراف زن رودست میزند، اما درست به همین دلیل، غافلگیری کار نمیکند. "بهار" دومین زن داستان، هم میتواند به دلایلی مشابه قاتل باشد و با حذف سومین کاراکتر زن اتفاقی در ماجرا نیفتد.
حذف کاراکترها در جای دیگری هم میتواند اتفاق بیفتد. ماجرای احمد خسروی، علاوه بر پرونده قتل، یک وجه خانودگی هم دارد. پسری که فاصله و تفاوتهای زیادی با پدر دارد و قرار است بدون اطلاع او مهاجرت کند. این وجه اجتماعی- خانوادگی اساسا قابل حذف است. ماجرای مهاجرت، تفاوت نسلی، فاصله با والدین و... نه در فیلم پرداخت درستی دارد و نه کار میکند. تلاش ناکام و بیدلیل فیلمساز است برای اضافه کردن مسائل اجتماعی به فیلم، احتمالا برای وارد شدن در فضای غالب اجتماعی این روزهای سینما، که نتیجهای جز دوپاره کردن آن ندارد. علاوه بر این فیلم اگر قرار است نوآر باشد، وجه خانوادگی در آن چندان با قواعد ژانر نمیخواند.
در نهایت، اما فیلم در پوسته یک نقد رادیکال سیاسی است. موضوعی که البته فقط در ژست میماند. فیلمساز سیستمی را تصویر میکند که تماما فاسد است و در این بین "احمد خسروی" قرار است قهرمانی باشد علیه سیستم و حامی مظلوم. این اتفاق، اما نمیافتد. قاتل، هیچ عضوی از سیستم مافیایی نیست، زنی است با دلایل شخصی که هیچ ارتباطی با مافیا ندارد. با این پایانبندی قهرمان تماما معطل فیلمساز است. مهدویان ۱۲۸ دقیقه احمد خسروی را سرکار میگذارد، مافیا را تبرئه میکند و حرفش را پس میگیرد. ماجرا آنقدر واضح است که احمد خسروی در نمای پایانی هم باور میکند که فیلمساز هم طرفش نبوده و با یکی از همان خندههای مالک در "زخم کاری" تمامش میکند!