به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، «آن روز که این حرکت تاریخی 19 بهمن در برابر امام انجام گرفت، آن عکسی که از این واقعه منتشر شد، اگر منتشر نمیشد، یعنی این کار تبیینی اگر انجام نمیگرفت، این حادثه نه ماندگار میشد اینجور، نه اثرگذار میشد. یک حادثهای بود مثل حوادث فراوان دیگری که اتفاق میافتد و فراموش میشود. عامل ماندگاری و اثرگذاری این حادثه عبارت بود از همان قاب تصویر هنرمندانهای که از این حرکت منتشر شد. تبیین، این است. تبلیغ کردن و نشان دادن، این است.»
این اولین بار نیست که رهبر معظم انقلاب از خالق عکس ماندگار بیعت همافران با امام خمینی (ره) در 19 بهمن سال 57 تمجید میکنند اما در روزهایی که ایشان پیوسته بر اهمیت «جهاد تبیین» تاکید میکنند و آن را یک فریضه قطعی و فوری معرفی میکنند، یاد کردن از هوشمندی مرحوم «حسین پرتوی» در ثبت این عکس بهیادماندنی بهعنوان مصداقی از جهاد تبیین از سوی رهبر انقلاب، بیش از پیش بر اهمیت این عکس و ارزش کار خالق آن صحه میگذارد. همین ذکر خیر، بهانهای شد برای مرور خاطرات همسر مرحوم پرتوی از حال و هوای آن عکاس شجاع و خوشفکر در هنگام خلق این عکس ماندگار. اگر دوست دارید با این عکاس جهادگر بیشتر آشنا شوید، با ما همراه باشید.
سرهنگ خسرو جهانی، نفر دوم از سمت راست
همافران چطور حماسهآفرین شدند؟
43 سال از آن روز تاریخی گذشته اما هنوز شجاعت همافران و افسران نیروی هوایی در اعلام حمایت علنیشان از رهبر انقلاب مردم ایران، آن هم در شرایطی که هنوز حکومت پهلوی بر سر کار بود، هر شنوندهای را به تحسین وامیدارد. اما آن بیعت تاریخی چطور رقم خورد؟ بیایید ماجرای آن روز فراموشنشدنی را از خاطرات پرشور سرهنگ «خسرو جهانی»، یکی از حاضران در آن دیدار خاطرهانگیز مرور کنیم: «در سال 1356 همزمان با اوج گرفتن مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی، با اینکه 4 سال از استخدامم در رسته پدافند هوایی ارتش میگذشت، همراه گروهی از نیروهای پدافند وارد دانشگاه افسری شدیم تا لیسانس بگیریم. وقتی مقابله با سیل خروشان مردم با نیروهای موجود، امکانپذیر نشد، افسران عالیرتبه ارتش، ما - دانشجویان افسری - را هم برای مقابله با مردم به خیابانها اعزام کردند.
اما برخلاف تصورشان، هر روز که گذشت، ارتباط و صمیمیت ما با مردم بیشتر شد چون ما از خود آنها بودیم. اینطور بود که من با همراهی و مدارایی که در برخورد با مردم انقلابی نشان داده بودم، به عضویت کمیته استقبال از امام خمینی درآمدم. بعد از آن هم، با معرفی «قاسم فراوان»(که از جمع ما با دفتر آیتالله طالقانی ارتباط داشت) و تأیید شهید «موسی نامجو»(که استاد نقشهبرداری ما در دانشگاه افسری بود)، عضو گروه انتظامات مدرسه علوی و تیم حفاظت از حضرت امام شدم. اما این تازه اول ماجرا بود.
شاید قتل عاممان کنند...
روز 17 بهمن، «قاسم فراوان» با اعلام پایان مأموریتمان در مدرسه، گفت: «قرار ما، صبح روز 19 بهمن در محوطه پشت پادگان آموزش پدافند. میخواهیم دستهجمعی برویم کوهنوردی! با لباس شخصی بیایید اما...» بعد با اشاره به لباس فرم خودش ادامه داد: «لباس کوهنوردیهایتان را هم در ساک با خودتان بیاورید!» قاسم اینها را گفت و ما را با یک دنیا سئوال روانه خانههایمان کرد... صبح روز 19 بهمن، ساک بهدست به طرف محل قرار رفتیم. آنجا ازطریق کوچه پسکوچهها به یک مدرسه دخترانه حوالی خیابان ایران هدایت شدیم و دیدیم تعداد زیادی از همافران هم آنجا حضور دارند.
آنجا بود که همافر «نوشادی» با صحبتهایش شوکهمان کرد: «عزیزان! با توکل بر خدا امروز میخواهیم برای بیعت با امام خمینی (ره) به مدرسه علوی برویم! قدم در راهی میگذاریم که شاید بازگشتی نداشتهباشد. شاید در مسیر حرکت، قتل عاممان کنند. پس، هرکس دلش با این حرکت نیست، همینجا بماند...» اما صدای تکبیر حدود 350 نفر پرسنل نیروی هوایی که اعلام آمادگی میکردند، مدرسه را لرزاند.
این کارتهای شناسایی، سند اصالت ماست
همانجا لباسهای فرم را پوشیدیم و به طرف مدرسه علوی حرکت کردیم. در مسیر حرکت، بعضی نیروها کارتهای شناساییشان را در دست گرفته و به عابران نشان میدادند و میگفتند: «اینها سند ماست. فردا روزی نگویند این واقعه، ساختگی است و این افراد را اجیر کرده بودند...»
نمیدانید مراسم دیدار با امام چقدر باشکوه بود... بعد از قرائت قطعنامه بیعت پرسنل نیروی هوایی، امام در جملاتی ما را مورد لطف قرار دادند و فرمودند: «امروز، روز مبارکی است. این حرکت شما در تاریخ ثبت میشود و مردم آن را فراموش نمیکنند. من برایتان دعا میکنم. مراقب خودتان باشید. شما سرمایههای این حکومت اسلامی هستید...»
اگر سند نداشته باشید، چطور این اتفاق تاریخی را ثابت میکنید؟
درست اینجا، همینجایی که نیروهای جانبرکف نیروی هوایی با قدم گذاشتن به مدرسه علوی و بیعت با رهبر انقلاب مردم، پشت رژیم پهلوی را شکستند، مقطع درخشش یک نفر دیگر هم بود؛ یک عکاس شجاع تیزبین که میدانست اگر چنین اتفاق باشکوهی ثبت تصویری نشود، دجالان با هزار ترفند، تکذیب و تحریفش خواهند کرد. از اینجا به بعد، روایت این ماجرای مهم و هیجانانگیز با بازخوانی خاطرات «پوراندخت پرتوی»، همسر مرحوم «عبدالحسین پرتوی»، عکاس آن بیعت تاریخی، شیرین میشود: «صبح روز 19 بهمن 57 حسین مثل هر روز راهی روزنامه شد و نمیدانستیم قرار است چه روز مهمی شود. آن روز خبر رسیده بود قرار است در حمایت از دولت موقت انقلاب، تظاهرات شود. هرکدام از عکاسان روزنامه کیهان به گوشهای از شهر رفته بودند و حسین هم برای حضور در مدرسه علوی مأموریت گرفته بود. با اینکه بسیاری از عکاسان رسانهها خودشان را به مدرسه رسانده بودند، اما ظاهراً خبری نبود.
در آن شرایط کمی که میگذرد، دستور میآید که همه عکاسان را از آنجا بیرون کنند. عکاسان کمکم متفرق میشوند اما حسین که در این جور مواقع حواسش خیلی جمع بود، با خودش میگوید: همین که گفتند همه عکاسان باید بروند، حتماً امروز اینجا خبرهایی هست. یکی از دوربینها را به دوستانش میدهد که ببرند و خودش به بهانه خوردن چای وارد آبدارخانه میشود و با این ترفند در مدرسه میماند؛ درحالیکه دوربین دیگری را زیر لباسش پنهان کرده بود. حسین تعریف میکرد: «چند دقیقهای که گذشت، دیدم درب کناری مدرسه باز شد و گروهی از افسران نیروی هوایی با لباس فرم وارد حیاط شدند. معلوم شد برای بیعت با امام آمدهاند. وارد حیاط که شدم و متوجه حضور من شدند، تاکید کردند اجازه عکس گرفتن ندارم. گفتم: بگذارید عکس بگیرم. اگر این سند نباشد، چطور میخواهید ثابت کنید که اینجا چه گذشته است؟»
رو به آفتاب، پشت به دوربین
«تلاشهای حسین بینتیجه بود. مسئولان آن برنامه، یک نگرانی بزرگ داشتند که بحق هم بود. آنها میگفتند: «هنوز دولت بختیار سر کار است. اگر چهره این افراد با لباس فرم نیروی هوایی در عکس مشخص شود، همه را تیرباران میکنند. بنابراین قید عکاسی را بزنید.»
اما حسین برای این مشکل هم راه حل داشت. به آنها پیشنهاد کرده بود همافران رو به امام بایستند و عکاسی از پشت سرشان انجام شود تا چهره هیچ کدام در عکس مشخص نباشد. میگفت: «بالاخره قبول کردند و مرا تحویل دو نیروی نظامی دادند تا مراقبت کند اگر کسی از میان جمع، سرش را به سمت دوربین برگرداند، اجازه ندهند عکس بگیرم.» با وجود تمام نگرانیها، همه چیز همانطور که هماهنگ شده بود، پیش رفت و حسین توانست از آن دیدار مهم عکس بگیرد. او درواقع، تنها عکاس آن اتفاق مهم و تاریخی بود.»
دستخط مقام معظم رهبری روی عکس ماندگار مرحوم حسین پرتوی
تا خود روزنامه دوید...
حسین میگفت: «تا عکس را گرفتم، تا خود روزنامه دویدم...» عکس که در صفحه اول روزنامه چاپ شد، بختیار بلافاصله چنین اتفاقی را تکذیب کرد و گفت عکس را مونتاژ کردهاند! اما امام (ره) ساعت 4 بعدازظهر همان روز اعلامیهای دادند و بیعت همافران و صحت آن عکس را تأیید کردند. با انتشار آن عکس، سایر ارتشیها هم برای ملحق شدن به صف انقلابیون قوت قلب گرفتند و پیروزی انقلاب تسریع شد اما ما مجبور شدیم وسایلمان را برداریم و از خانهمان برویم! آخه غروب نشده، به حسین خبر دادند: «حکم دستگیریات را صادر کردهاند. فعلاً تا مدتی آفتابی نشو!» آن سالها در میدان منیریه ساکن بودیم. زود از محله بیرون زدیم و خودمان را به خانه خواهرم رساندیم و تا 22 بهمن که انقلاب پیروز شد، همانجا ماندیم.»
خانم پرتوی نمیگوید اما آنهایی که دستی در کار عکاسی حرفهای دارند، میدانند در سالهای پس از پیروزی انقلاب و به دلیل اهمیت و تاثیرگذاری عکس بیعت همافران با امام خمینی، خیلیها مدعی شدند این عکس تاریخی متعلق به آنهاست و با خاطرات غلطشان درباره آن، دل استاد حسین پرتوی را به درد آوردند. اما وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دست به کار شد و در کتابی که از عکسهای انقلاب چاپ کرد، اسم استاد را زیر عکسش ثبت کرد، جولان این مدعیان دروغین هم تمام شد و برای همه مسجل شد عکاس این عکس ماندگار تاریخ انقلاب، عبدالحسین پرتوی است.
از عکس های مرحوم پرتوی از مبارزات انقلاب 57
استادی که پیشنهاد رسانههای خارجی را به عشق ایران رد کرد
همه آنهایی که در دهههای 50 و 60 در روزنامه کیهان در کنار مرحوم حسین پرتوی کار کردند، معترفاند نکتههایی که او در زمینه عکاسی به آنها یاد داد، در هیچ کتاب و دانشگاهی تدریس نمیشود. اما جالب است بدانید در یک مقطع عکاس برجسته داستان ما تا آستانه استادی دانشگاه هم پیش رفت اما این اتفاق هیچوقت به صورت رسمی محقق نشد. چرایی این موضوع را همسرش اینطور توضیح میدهد: «در دوران بازنشستگی حسین و چند وقت قبل از شروع بیماریاش، استاد قاضیزاده چند بار او را همراه خودش به دانشگاه برد تا سرکلاس به عنوان استاد مهمان برای دانشجویان صحبت کند. خانه که آمد، گفت: «بچهها آنقدر اشتیاق نشان دادند که دانشگاه میخواهد استخدامم کند اما... اما برای تدریس از من مدرک خواستهاند...» و ماجرا این بود که حسین مدرکی نداشت. آدمی هم نبود که بخواهد از موقعیتش سوءاستفاده کند. دست آخر به مسئولان دانشگاه گفت ماهی یک بار به دانشگاه میرود و به صورت رایگان آنچه بلد است را به دانشجویان آموزش میدهد.»
از عکس های مرحوم پرتوی از انقلاب57
دفتر خاطرات خانم پرتوی گواهی میدهد در کارنامه کاری استاد پرتوی از این دست چشمپوشیهای بزرگوارانه کم نبوده: «عکسهای حسین آنقدر ویژه بود که رسانههای خارجی پیشنهاد کرده بودند با آنها کار کند اما در جوابشان گفته بود: من فقط برای وطنم کار میکنم. حسین معتقد بود آدم در خانه خودش برای پول کار نمیکند.»
مرحوم پرتوی در دوران بیماری
فقط دوربین به دست نبود، عکاسی را میفهمید
درباره عکاس شجاعی که عکسهایش سند انقلاب مردم شد، گفتنی فراوان است اما جان کلام را یار همیشگیاش میگوید: «عکاسی در خونش بود. میدانید، خیلیها فقط دوربین به دست دارند و عکس میگیرند اما حسین چگونه عکاسی کردن را یاد گرفته بود. عشقاش عکاسی بود و بیشتر اوقات در روزنامه بود و حتی بعضی شبها هم به خاطرعکاسی و کار در روزنامه به خانه نمیآمد. آنقدر با کارش خوشحال بود که هیچ وقت فکرش را نمیکردیم آخرش آنطور بیمار شود. واقعیت این بود که کار در تاریکخانههای روزنامه، آخر کار دستش داد. گاهی 48 ساعت مداوم در تاریکخانه بود و عکس ظاهر میکرد. فشار روحی عکاسی در روزهای سخت انقلاب و جنگ هم مزید بر علت شد و از پا درش آورد.
همسر و یار همیشگی مرحوم پرتوی در کنار او
میدانید، همه مردم در مواجهه با حوادث سخت روزهای انقلاب و جنگ میتوانستند گریه کنند، فریاد بکشند، فرار کنند و... اما عکاس خبری پشت دوربین قادر به نشان دادن هیچ واکنشی نبود. تمام این فشارها سالهای سال در وجود حسین جمع شد و آخر خودش را به شکل بیماری بروز داد. بیماریاش 10 سال طول کشید. زمینگیر شده بود و حتی نمیتوانست حرف بزند. اما من تمام مدت با او صحبت میکردم و حرفهایش را از نگاهش میخواندم. با آن حال هم، محور خانواده بود. تمام اتفاقات خوب و تولدها را دور تخت او جمع میشدیم و جشن میگرفتیم. حسین سال 93 از پیش ما رفت اما خاطره خندههایش در کل فامیل ماندگار شد...»