به گزارش خبرگزاری دانشجو؛ محمدعلی حسن نیا؛ پایگاه خبری "میدل ایست مانیتور" در گزارشی، ضمن اشاره به آخرین تحولات جنگ اوکراین، به طور خاص به یک درس پنهانِ این بحران برای کشورهایی اشاره دارد که از توانمندیهای هستهای برخوردار بوده اند، اما آنها را در ازای تضمینهای امنیتیِ واهی و پوچ غرب واگذار کرده اند. میدل ایست مانیتور در مقاله خود ضمن اشاره به اقدام دولت وقتِ اوکراین در اوایل دهه ۱۹۹۰ در واگذاری بی، چون و چرای توانمندیهای اتمی خود و در عوض، دریافت تضمینهایی دال بر اینکه تمامیت ارضی و استقلال آن از سوی قدرتهای جهانی نظیر آمریکا، روسیه و بریتانیا به رسمیت شناخته خواهد شد، به این نکته اشاره میکند که اکنون بسیاری در اوکراین این سوال را از خود میپرسند که آیا اگر کیِف قدرت اتمی خود را در ازای هیچ واگذار نمیکرد، اکنون وضعیت فعلی را در این کشور شاهد بودیم؟
پایگاه خبری میدل ایست مانیتور در این رابطه مینویسد: «اطلاعیه این هفته در بلاروس مبنی بر برگزاری رفراندومِ اصلاحیه قانون اساسی در این کشور که برای نخستین بار پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، بلاروس را قادر میسازد تا بار دیگر میزبان تسلیحات کشتار جمعی باشد، جنجالهای زیادی را به پا کرده است. این تحول پس از آن صورت گرفته که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه به نیروهای بازدارنده هستهای کشورش دستور داده تا در بالاترین سطح آماده باش قرار گیرند. مسالهای که در نوع خود ترس و نگرانیها در مورد اوجگیری یک جنگ سرد جدید را با توجه به تشدید تنشها در قالب جنگ اوکراین به شدت افزایش داده است. تحقق این دستورکار در بلاروس نه تنها بار دیگر مساله سلاحهای هستهای را به خط مقدمِ چالشهای امنیتی بین المللی باز میگرداند بلکه همچنین چشم اندازهای جدیدی را در مورد اوکراین و خلع سلاح اتمی آن در پرتو حمله تمام عیار روسیه به این کشور و نتایج احتمالی آن نیز ترسیم میکند. در این میان، آفریقای جنوبی تنها کشوری باقی میماند که اقدام به ساخت سلاحهای اتمی و سپس رهاسازی و نابودی آنها کرده است. اوکراین، بلاروس و قزاقستان، زرادخانههای اتمی خود را از اتحاد جماهیر شوروی به ارث بردند. اوکراین به عنوان دومین جمهوریِ قدرتمند شوروی پس از روسیه، زمانی سومین زرادخانه بزرگ تسلیحات اتمی در جهان را دارا بود. این کشور قریب به پنج هزار کلاهک اتمی در قالبهای تاکتیکی و راهبردی در اختیار داشت که مسکو کدهای آنها و همچنین سیستمهای فرماندهی و کنترلشان را راهبری میکرد و در دست داشت.
با امضا "تفاهمنامه بوداپست" که در سال ۱۹۹۴ اتفاق افتاد، سه کشور مذکور با آمریکا، روسیه و بریتانیا به توافقی دست یافتند که در چهارچوب آن، این دسته از کشورها از تضمینهای امنیتی و حاکمیتی در ازای تسلیم کردنِ تسلیحات اتمیشان و پیوستن به موافقتنامه منع گسترش تسلیحات اتمی (NPT) برخوردار میشدند. سه قدرت برترِ توافقنامه مذکور قول میدادند که به استقلال و حاکمیت ارضی و همچنین مرزهای موجود اوکراین احترام بگذارند و از تهدید به استفاده از زور و اجرایی کردن آن علیه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی اوکراین بپرهیزند. با این حال، اینطور به نظر میرسد که در شرایط فعلی و همزمان با به راه افتادن جنگ اوکراین، تعهدات بینالمللی در مورد این کشور نیز به فراموشی سپرده شده اند و قواعد جدیدی حاکم شده است.
در این راستا، سفیر آلمان در کیِف گفته است که "تفاهم نامه بوداپست از لحاظ حقوقی الزام آور نیست". مخالفت شدید مسکو با گسترش ناتو به سمت شرق که این کشور آن را یک تهدید امنیتی جدی علیه خود به حساب میآورد، سیاست روسیه در قبال اوکراین را تعریف میکند و این بدان معناست که جنگ و منازعه جدید (از سوی روسیه علیه اوکراین) همیشه یک احتمال قوی بوده است. در واقع، الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ میلادی تا حد زیاد توافق بوداپست را از حیز انتفاع ساقط کرد. با این همه، این مساله ناکامی آمریکا در عمل به وعده هایش رانیز نشان میدهد. این کشور، بحران اوکراین را تحریک و تشویق کرد، اما در عمل نتوانست حمایت جدی را از متحد خود یعنی دولت اوکراین در برابر روسیه نشان دهد. مسالهای که تا حد زیادی اثبات میکند که اساسا آمریکا بازیگری قابل اعتماد در عرصه معادلات بین المللی نیست.
البته که آمریکا در این رابطه سابقهای دیرینه دارد. پیش از این جهان دید که آمریکا چگونه در جریان و پس از قیام سال ۱۹۹۱ در عراق به مردم این کشور خیانت کرد و یا هیچ حمایتی از دولت افغانستان در برابر طالبان انجام نداد و موجب سقوط آن شد و یا بارها به کردهای منطقه خاورمیانه خیانت کرد. در واقع، اوکراینیها مدتهاست بویژه وقتی خیانت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ به کردهای سوری متحد واشنگتن در منطقه را دیدند، نگران این بودند که مبادا آمریکا با آنها نیز چنین کند.
ارتش اوکراین که مسلح به تحریمهای ضدروسی و تسلیحات غربی است به خوبی فهمیده که وقتی صحبت از تقابل با همسایه بزرگ این کشور یعنی روسیه باشد، اوکراینیها فقط و فقط میتوانند روی خود حساب کنند. در این میان، نکتهای که حقیقتا محسوس است این میباشد که اکنون اوکراینیها به شدت از تسلیم کردنِ تسلیحات اتمی خود به صورت رایگان و بی دردسر، به شدت پیشمان هستند. در این رابطه اخیرا شاهد بودیم که وزیر دفاع سابق اوکراین "آندری زاهُرودنیاک" به تازگی در موضع گیری در گفتگو با "نیویورک تایمز" گفته بود: "ما توانمندیهای اتمی خود را در ازای هیچ واگذار کردیم. اکنون، هر کشور و بازیگری در عرصه روابط بین الملل به ما پیشنهاد میدهد که یک توافقنامه را امضا کنیم، ما فقط یک پاسخ داریم: بسیار متشکریم. یکی از اینها را سالها قبل به امضا رساندیم و خسارات آن را نیز متحمل شده ایم".
اوکراین، به آخرین مثال و نمونه از اثباتِ احمقانه بودنِ منطق خلع سلاح هستهای و راهبردی تبدیل شده است. نقض گسترده حاکمیت این کشور در شرایط کنونی، توسط دولتهایی که تسلیحات اتمی دارند، با دقت رصد و ملاحظه میشود. کشورهایی که از جمله آنها میتوان به کره شمالی، پاکستان، هند و اسرائیل اشاره کرد. در عین حال، دولتهایی که نسبت به کارآمدیِ "بازدارندگی گسترش یافته" از سوی آمریکا شک و تردید دارند نظیر تایوان، کره جنوبی و ژاپن نیز اکنون وضعیت مبهمی را پشت سر میگذرانند و اضطراب فراوانی دارند. در این میان، ایران نیز به دقت روند تحولات اوکراین را رصد میکند و درسهای تاریخی خود را از این بحران میگیرد.
البته که قبل از اوکراین، ما شاهد نمونه لیبی بودیم. سال ۲۰۰۳، سرنوشت فاجعه بارِ "صدام حسین" دیکتاتور سابق عراق (که برنامه سلاحهای هستهای خود را متوقف کرده بود)، "معمر قذافی" رهبر لیبی را تشویق کرد تا برنامه اتمی کشورش را رها کند تا در ازای آن بتواند از برخی گشایشها در روابط کشورش با غرب استفاده کند. با این حال، این اقدام وی نیز نتایج وحشتناک و فاجعه باری را به همراه داشت و منجر به مداخله نظامی ناتو در خاک لیبی و قتل وحشیانه قذافی شد.
در شرایطی که توجهات بین المللی به سمت اوکراین جلب شده، گمانه زنیهایی مطرح است که چین نیز به دنبال حمله به تایوان است. این مساله مخصوصا با توجه به اینکه آمریکا در مورد حاکمیت تایوان هیچ تعهدی ندارد، ابعاد خاصی را به خود میگیرد. امکان دارد که تایوان نیز روزی از اینکه برنامه اتمی خود را در دهه ۱۹۷۰ میلادی و بر اثر فشارها از سوی واشنگتن رها کرد، احساس پشیمانی کند. حتی رهبران اوکراینی نیز در دهه ۱۹۹۰ میلادی در شرایطی با خلع سلاح هستهای کشورشان موافقت کردند که افراد و نظریه پرداران برجسته روابط بین الملل نظیر پروفسور "جان میرشایمر" به نفعِ داشتن تسلیحات اتمی جهت ایجاد بازدارندگی تاکید میکردند (میرشایمر به طور خاص تاکید داشت که اوکراین برای حراست از امنیت خود باید مجهز به تسلیحات اتمی باشد).
میرشایمر در این رابطه میگوید: "کاملا ضروری است که وضعیت صلح میان روسیه و اوکراین حفظ شود. این بدان معناست که روسها که سابقهای از روابط نَه چندان خوب با اوکراین دارند، جهت تسخیر مجدد سرزمین این کشور حرکت نکنند. اوکراین قادر نخواهد بود که از خود در برابر روسیه، که مجهز به تسلیحات اتمی است دفاع کند (با استفاده از تسلیحات متعارف خود) و هیچ دولتی از جمله آمریکا نیز قادر نیست که به اوکراین تضمینهای عینی امنیتی را ارائه کند. در این میان، تسلیحات اتمی اوکراین تنها عنصر بازدارنده در برابر هرگونه اقدام نظامی روسیه علیه این کشور هستند".
ایران نیز از تاریخی غنی در بحث خیانتِ کشورهای غربی به خود برخوردار است و کاملا به بی اعتمادیِ به آمریکا و تضمینهای آن عادت کرده است. رهبر جمهور اسلامی ایران "آیت الله خامنه ای" به تازگی در موضع گیری، بحران اوکراین را نتیجه سیاستهای تحریک کننده آمریکا در منطقه دانسته است. وی در این رابطه گفته است: "دولتهایی که به حمایت آمریکا و قدرتهای غربی وابسته هستند باید بدانند که اساسا آنها نمیتوانند روی این دسته از کشورها و قدرتها حساب کرده و یا به آنها اعتماد کنند".
در لبنان نیز اخیرا "سید حسن نصرالله" دبیر کل حزب الله لبنان تاکید کرده که "آنچه اکنون در اوکراین میگذرد، سرنوشت آنهایی است که سلاحهای خود را تسلیم میکنند و صرفا به تضمینهای ساده لوحانه و بی پشتوانه تکیه میکنند".
اگرچه در مدت اخیر در چهارچوب مذاکرات اتمی وین با محوریت احیای "توافق برجام"، پیشرفتهایی حاصل شده با این حال، احیای برجام در همان شکل توافق اصلی و اولیه که در سال ۲۰۱۵ به امضا رسید، تقریبا دور از دسترس به نظر میرسد. بحران اوکراین میتواند اهرمهای فشار ایران را در چهارچوب مذاکرات وین تقویت کند. جالب آنکه میرشایمر با منطق خاص خود حتی از دستیابی ایران به تسلیحات اتمی نیز حمایت میکند و معتقد است که کارایی سلاحهای اتمی در استفاده نکردن از آنها است. مسالهای که در نهایت میتواند به وجود آورنده صلح و ثبات باشد.
کاملا واضح و روشن است که اگر بخواهیم چیزی را از حمله اخیر روسیه به اوکراین یاد بگیریم، آن این نکته است که تسلیم کردنِ توانمندیهای هستهای و تکیه بر تضمینهای امنیتی غربی، در نوع خود یک ترکیبِ فاجعه بار را ایجاد میکند که این رویکرد میتواند برای هر دولتی که بخواهد یکچنین سیاستی را اتخاذ کند، خسارتهای سنگینی را به بار میآورد. هیچ سیاستمدار و دولتی نیز اکنون نمیتواند بگوید که در این باره به وی هشدار قبلی داده نشده بود.»