به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، به شهادت منابعی، چون «مَناقِبُ آلِ أبی طالب» اثر ابن شهرآشوب (از علمای برجسته شیعه در قرن ششم هجری) و «تقویم شیعه» عبدالحسین نیشابوری، در روز نهم صفر سال ۳۸ هجری فتح نهروان رخ داد و بیشتر خوارج از جمله رئیس و رهبر فکری آنها یعنی «ذوالثدیه» کشته شدند. (پیشوای نظامی خوارج عبدالله بن وهب راسبی بود.) عجیب آنکه عمده کشته شدگان خارجی در این روز پیشتر در دو نبرد جمل و صفین از جمله سپاهیان حضرت امیر (ع) بودند.
مسئله پیدایش خوارج یکی از عبرتهای تاریخ است. آنها اهل سجاده و نماز بودند و قرآن میخواندند، اما بویی از حقیقت دین نبرده بودند. به همین دلیل نیز هنگامی که حجت خدا روی زمین حضور داشت، به نبرد با او پرداختند. خوارج پس از نبرد صفین مشکلات بسیاری برای امیرالمومنین (ع) پیش آوردند. حضرت (ع) مدام قصد داشت تا آنها را به راه حق بازگرداند و رفتاری مسالمت آمیز با آنها در پیش گرفت، اما چشم آنها کور بود. خوارج پس از اینکه جنایتهای بسیاری مرتکب شدند، حضرت (ع) تارومارشان کرد و پس از نبرد نهروان بیش از ۱۰ تن از آنها زنده نماندند که البته یکی از آنها ابن ملجم مرادی بود.
ذوالثدیه که بود؟
اما ذوالثدیه که در نبرد نهروان جان به مالک دوزخ داد، چهره مشهوری در تاریخ اسلام به شمار میرود. او کسی بود که پیامبر مکرم اسلام (ص) را (نعوذبالله) به بیعدالتی متهم کرد. او حرقوص بن زهیر سعدی تمیمی نام داشت که به ذوالخویصره، ذوالثدیه و مُخدج الید مشهور شد. حرقوص به دلیل آنکه گوشت زائدی همانند پستان بر بازو داشت، به ذوالثدیه معروف شد و به جهت نقص در دست نیز لقب مُخدج الید را به او دادند.
برای نخستین بار نام ذوالثدیه پس از غزوه حنین مطرح شد و به دل تواریخ رفت. غزوه حنین نام نبردی است که در وادی حنین بین مسلمانان و قبایل هوازن به رهبری مالک بن عوف صورت گرفت و این غزوه پس از فتح مکه رخ داد.
در آیه ۵۸ سوره مبارکه توبه چنین آمده است: «وَمِنْهُمْ مَّنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَّمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ.» ترجمه آیتالله مکارم شیرازی از این آیه چنین است: «و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو ایراد میکنند، اگر از آن به آنها بدهند راضی میشوند و اگر ندهند خشم میگیرند (خواه حق آنها باشد یا نه)». در منابع تاریخی و تفسیری در نقل ماجرای غزوه چنین آمده است که پس از پایان جنگ حنین، به هنگام تقسیم غنایم، در محلی به نام «جعرانه» ابوسفیان و برخی از تازه مسلمانان قریش، غنایم بیشتری را از رسول خدا (ص) طلب کردند. آن حضرت نیز با اذن الهی و برای تألیف قلوب، اموال فراوانی را به آنان بخشید. حین این تقسیم ذوالثدیه نزد پیامبر آمد و معترضانه گفت: «ای رسول خدا! عدالت پیشه کن.» پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودند: «وای بر تو! اگر من به عدالت رفتار نکنم، چه کسی به عدالت رفتار خواهد کرد؟» نقل است که این هنگام عمر بن خطاب از پیامبر درخواست کرد تا ذوالثدیه را به سزای این توهینش برساند و گردن او را بزند.
اما پیامبر (ص) اذن این کار را نداد و در ادامه فرمود: «دَعْهُ، فَسَیَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هذا قَوْمٌ یَمْرُقُونَ مِنَ الدّینِ کَما یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرِّمْیَةِ … تُحْتَقَرُ صَلاَتُکُمْ فی جَنْبِ صَلاَتِهِمْ، وَ صَوْمُکُمْ عِنْدَ صَوْمِهِمْ، یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَ یُجاوِزُ تَراقیهِمْ، آیَتُهُمْ رَجُلٌ أسْوَدٌ مُخْدَجُ الْیَدِ، إحدی یَدَیْهِ کَأنَّها ثُدْیُ امْرَأَة أوْ بَضْعَةٌ تَدَرْدَر. رهایش کنید! او پیروانی خواهد یافت که از دین به در خواهند شد؛ همان گونه که تیر از کمان به در میشود. شما نماز و روزه خویش را در برابر نماز و روزه آنان ناچیز خواهید شمرد. آنان قرآن میخوانند؛ ولی از شانه و گلوگاهشان فراتر نخواهد رفت. نشانه آنان وجود مردی سیاه چرده، با دست ناقص است که بر یکی از دستانش (پاره گوشتی)، چون پستان زنان دارد و در میان آنان است.» تاریخ طبری، مسند احمد بن حنبل، صحاح سته و عمده منابع روایی شیعه این نقل را درج کردهاند.
پیشبینی رسول خدا (ص) به حقیقت پیوست
پیشبینی رسول خدا (ص) مانند دیگر پیشبینیهای ایشان (از جمله پیشبینی ماجرای شهادت عمار یاسر) شهرت بسیاری میان جامعه اسلامی داشت. آیتالله مکارم شیرازی نوشتهاند که حتی عایشه همسر رسول خدا (ص) با اینکه نسبت به امیرمومنان (ع) کینه داشت، اما پس از ماجرای نهروان و کشته شدن ذوالثدیه روایتی به این شرح به دست داد که: «من از پیامبر شنیدم که درباره این گروه فرمود: آنان بدترین مردمند که به دست بهترین افراد کشته میشوند.»
بهرحال ذوالثدیه کسی بود که پس از دیدن قرآن سر نیزهها از نبرد صفین کناره گرفت و برای چندمین بار از مسر حق خارج شد و بسیاری را نیز با خود همراه کرد. این در صورتی بود که فتح از آن امیرالمومنین (ع) شده و چیزی نمانده بود که معاویه و لشکریانش به شکست نهایی برسند. پس از ماجرای حکمیت این طیف با وجودیکه خود مسبب حکمیت بودند، حضرت امیر (ع) را به توبه خواندند و جنایت پیشه کردند تا اینکه نبرد نهروان به راه افتاد.
امیرالمومنین (ع) قبل از پیکار با آنها حدیث حضرت رسول (ص) را یادآوری فرمود که: فرمود: قومی از دین خارج میشوند و با مسلمانان جنگ میکنند و علامت آنان مردی است که نقصی در دست اوست (مُخدج الید). در اثنای جنگ و همچنین پس از پایان آن مردم به دنبال ذوالثدیه و یا همان مُخدج بودند. ولی هر چه گشتند، او را پیدا نکردند. کم کم برخی از بهانه جویان زبان به طعن گشودند و گفتند: «پسر ابوطالب، ما را فریب داد تا با برادران خویش بجنگیم.» یافتن او کار دشواری شد و همه در جستوجوی آن بودند، ولی امام (ع) پیوسته میفرمود: «ما کَذِبتُ وَ لاَ کُذِبْتُ؛ نه دروغ گفتهام و نه بر من دروغ گفته شد.»
در نهایت به روایت شرح ابن ابی الحدید بر نهجالبلاغه، داخل لجنزاری جنازهای را دیدند که فقط پاهایش پیدا بود. جنازه را خارج ساختند و بی درنگ دستهای او را بررسی کردند و دیدند او همان مردی است که امیرمؤمنان به نقل از رسول خدا (ص) ویژگیهای او را پیش بینی کرده بود. مردم تکبیر گفتند و آن حضرت (ع) سجده شکر به جای آوردند.
ماجرای خوارج از جمله رخدادهای عبرت آموز تاریخ اسلام است. خوارج هیچگاه نتوانستند «ولی» خود را بشناسند و این نشان میدهد که هرچه نماز بخوانی، هرچه روزه بگیری و هرچه شبها را به عبادت بگذرانی، تا زمانی که «ولی» خود را نشناسی از دین خارج خواهی بود.