به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «اقیانوس آرام؛ چند روایت کوتاه از سبک زندگی علامه سیدمحمدحسین طباطبایی» از سری کتابهای مجموعه «قلهها به آسمان نزدیکترند» به قلم محمدعلی عباسی اقدم از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شد.
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و 9 فصل است. در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «مجموعه «قلهها به آسمان نزدیکترند» سرکی کوتاه به زندگی بابرکت و پرمعنای علما است. پنجرهای گشوده به افقهای زیبا و متعالی است تا زمینه را برای آشنایی علاقهمندان با مشی عالمان پرهیزگار و متقی هموار کند. «اقیانوس آرام» نخستین دفتر این مجموعه است که به سبک زندگی علامه سیدمحمدحسین طباطبایی اختصاص دارد. مردی که با ورود خود به حوزه علمیه قم این حوزه راکد را به تحرک و پویایی واداشت و با نگارش تفسیر «المیزان» فصل نوینی در حوزه تفسیر قرآن کریم رقم زد. این دانشمند برجسته و حکیم وارسته، علم و عمل را به هم آمیخت و در کنار خلق شاهکار المیزان، در تهذیب نفس نیز به قلههایی رفیع و سترگ دست یافت و شاگردانی برجسته و فاضل تقدیم حوزه علمیه قم کرد.»
در بخش اول کتاب خاطراتی از دوران کودکی و ایام تحصیل علامه طباطبایی گنجانده شده است. در بخشی از این فصل آمده است: «بیشتر دوره زندگی خود را با یتیمی یا غربت و گرفتاریهای دیگر گذرانیدهام. در مسیر زندگی با فراز و نشیبهای گوناگون روبهرو شده و در محیطهای رنگارنگی قرار گرفتهام، ولی پیوسته حس میکردم که دست ناپیدایی مرا از پرتگاه خطرناک نجات میدهد و جاذبه مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده به سوی مقصد هدایت میکند. اوایل علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم. هرچه میخواندم نمیفهمیدم. چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یکباره عنایت خدایی دامنگیرم شد و عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی به تحصیل کمال حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم».
فصل دوم کتاب به زیست حوزوی علامه طباطبایی میپردازد. در بخشی از این فصل میخوانیم: «به موازات تعلیم و تدریس، برای تربیت و تهذیب شاگردان سنگ تمام گذاشت و به تنهایی مکتب جدیدی در تربیت افرادی که علم و اخلاق را توامان توسعه داده بودند تاسیس کرد و اشخاص بس لایق به جامعه تقدیم داشت. مهمتر از خدمت ایشان به حکمت، توجه علامه به اهمیت تربیت اخلاقی و تزکیه نفس بین شاگردان خود بوده است. این شیوه تربیتی را مرهون مشی استاد بزرگش آیتالله قاضی بود و صد البته مدیون آیتالله نایینی.»
در فصل دیگری از کتاب که بیانگر اخلاق تدریس و سیره تربیتی علامه طباطبایی است میخوانیم: «حتی یک وجب بالاتر از شاگردانم نمینشینم. موقع تدریس هیچگاه حاضر نمیشد روی صندلی بنشیند یا بالای منبر برود. به اصرار شاگردان وسط مسجد مینشست تا صدای آرام و دلنوازش بیشتر به شاگردان برسد. هیچگاه بر فراز منبر نرفت. شاگردان به صورت حلقهای مینشستند، ایشان هم بدون اینکه روی پتو یا تشکی بنشینند، تدریس میکرد. مانع میشد از انداختن پتو و تشک. میفرمود اگر همین مقدار جایم بلندتر از شما باشد، نمیتوانم حرف بزنم».
فصل دیگری از کتاب رابطه عاشقانه علامه طباطبایی و همسرش را به تصویر میکشد. در این فصل میخوانیم: «قمرالسادات عصای دستش بود و شریک همه زندگیاش. میفرمود: اگر مدیریت خانم نبود من نمیتوانستم به کارهایم برسم. هر چه دارم از زحمت و مدیریت او بود. به حدی به من کمک میکند که گاه من از قبای خود هم اطلاع ندارم. به این معنی که میرود پارچهای انتخاب میکند و میخرد و میدوزد و برای پوشیدن در اختیار من میگذارد.
باعث و بانی موفقیتهایش را قمر السادات میدانست و میفرمود: اگر همراهیهای ایشان نبود، من موفق به نوشتن و تدریس نمیشدم ... او هنگامی که من فکر میکردم یا مینوشتم با من حرف نمیزند تا رشته افکارم از هم گسسته نشود ... این زن بود که مرا به اینجا رسانید ... من هرچه کتاب نوشتهام، نصفش مال این خانم است. همسرم بسیار مهربان و فداکار بود».
فصل پایانی کتاب روایتگر واپسین روزهای حیات علامه است: «روزهای آخر عمر، حالات و سکناتش فرق کرده بود. دگرگون شده بود انگار. آرام آرام این بیت را زمزمه میکرد و در خلوت خود میگریست: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/ کی روی ره ز که پرسی چه کنی، چون باشی؟ لحظههای آخر حیاتش حال و هوای دیگری داشت. دست از جهان شسته و چمدانش را بسته بود. دائم ذکر میگفت. به فکر پرواز آخر بود. دیگر به آب و غذا اصلاً توجهی نداشت. میگفت دیگر میل به چای ندارم، گفتهام سماور را در جهان آخرت روشن کنند.»