به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، آمریکا گرچه تلاش میکند همچنان به متحدان خود القا کند قدرت برتر در عرصه بینالمللی است و نظم تکقطبی با محوریت این کشور همچنان دوام دارد، اما در سالهای گذشته بههیچوجه نتوانسته در عرصه عمل، این مسأله را ثابت کند و برعکس هر روز نشانههای بیشتری از زوال قدرت این کشور بروز میکند. شاید خروج فاجعهبار آمریکا از افغانستان را بتوان یکی از مظاهر آشکار پایان هژمونی آمریکا دانست، اما روند رو به زوال این کشور به همین مورد خلاصه نمیشود و در عرصههای مختلف قافیه را به کشورهای قدرتمند دیگر باخته است. همین مسائل باعث شده نهتنها متحدان آمریکا، دیگر همچون گذشته به واشنگتن اعتماد نداشته باشند بلکه در داخل این کشور نیز اندیشمندان آمریکایی به دولتمردانشان توصیه میکنند خود را برای نظم جدید جهانی آماده کنند. در گزارش امروز دیدگاههای برخی از این اندیشمندان آمریکایی را بررسی کردهایم.
ریشه اصلی زوال تاریخی آمریکا، اجتماعی است و شدت تناقضها و تضادها در جامعه آمریکا از حیث اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به حدی رسیده که آمریکا شبیه ساختمانی زیبا شده که هر لحظه امکان دارد از درون فرو بپاشد. بهتر است آمریکا با توجه به واقعیتهای جدید جهانی و وضعیت نامناسب خود بپذیرد که دیگر هژمون و ابرقدرت اصلی جهان نیست. برخلاف بسیاری از تحلیلها، نقطه افول موقعیت جهانی آمریکا، عرصه سیاست خارجی نیست بلکه بر عکس افول آمریکا از داخل این کشور آغاز شده است. جامعه آمریکایی، عمیقا قطبی شده و عملا امکان حصول اجماع در آن در مورد تقریبا هر مسألهای به امری غیرممکن تبدیل شده است.
در دوران استقرار ابرقدرتها در نظام بینالملل، بسیاری از سازوکارهای بینالمللی به شکلی عمدی در راستای منافع آنها تعبیه شده و کار میکنند. در این چارچوب، قدرتهای نوپا در عرصه بینالمللی در قالب بازیگران چالشگر وارد میدان میشوند. این تازهواردهای عرصه قدرت، از شرایط موجود در نظام بینالملل و مسأله توزیع امتیازات میان بازیگران مختلف راضی نیستند. همین مسأله آنها را به ابراز نارضاینی و تلاش جهت ایجاد نظمی جدید وا میدارد و در عین حال، نظم قدیمی را نیز تضعیف میکند.
تا قبل از سال ۲۰۳۰، آمریکا با آن تصویری که طی این سالها تلاش کرده به مردم جهان ارائه بدهد فاصله زیادی گرفته و این احتمال زیاد است که از سوی یک دیکتاتور جناح راستی اداره شود. ریاستجمهوری ترامپ، موتور محرکه حرکت آمریکا به سمت سقوط داخلی و خارجی بود. ضمن اینکه نخبگان سیاسی و اقتصادی آمریکا از دوره ترامپ بهبعد، بهنوعی خودخواهتر شده و مردم آمریکا تبدیل به قطعهای گمشده در این میان شدهاند. همین امر میتواند به افول دموکراسی، حرکت جامعه بهسمت جنگ داخلی و در نهایت فروپاشی آمریکا منجر شود.
چه چیزی بود که هژمونی آمریکا را فرسوده کرد؟ ظهور چالشهای جدید یا پیشرفتهای امپریالیستی؟ همانطور که در مورد هر پدیده پیچیده تاریخی صدق میکند، احتمالا در مورد آمریکا نیز هر دو این موارد درست است. پیش از حملات ۱۱سپتامبر، راهبرد آمریکا هنگام مواجهه با چالشها حمله از دور و کمک به اقدامات دوجانبه تحریمهای اقتصادی و ضربات هوایی بود. به نوشته الیوت کوهن هر دو اینها ویژگی مواجهه مدرن بودند: رضایتمندی بدون تعهد. البته آمریکا با وجود این محدودیتها در تمایل به پرداخت هزینهها و بارور شدن، هرگز لفاظیهای خود را تغییر نداده است.