به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو - الهه زوارئیان ، سیزدهم فوریه روز جهانی رادیو است. رادیو از زمان ورود به زندگی مردم رسانه ای گرم و مانا بود و خاطرات بسیاری را برای شنوندگانش به جا گذاشت. رسانه ای که حتی پس از ورود تلویزیون به ایران همچنان در میان مردم محبوب بود و در شادی و غم اولین مرجع برای مخاطبان خود بود. به بهانه روز جهانی رادیو با افسون جاوید، نویسنده محبوب رادیو به گفتوگو نشستیم.
دانشجو: اولین باری که قلم دست گرفتید چه زمانی بود؟
جاوید: اول دبستان بودم، درس آخر کتاب انشا بنویسیم بود. من حروف الفبا را خیلی زود در ۴ سالگی با کمک پدر و مادرم یاد گرفته بودم اما کلمات کمی را میتوانستم بنویسم. تا پیش از آن شب، برای نوشتن انشا معمولا پدرم به من کمک میکرد من میگفتم و او مینوشت اما آن شب کنارم نشست و از من خواست تا خودم انشا بنویسم. موضوع انشا احساسی بود که به حروف الفبا داشتیم و این انشا اولین مطلبی بود که به تنهایی نوشتم. صبح فردا نیز بعد از خواندن آن سرِکلاس معلم به من یک قلم و پاککن هدیه کرد
دانشجو: پس در واقع ۷ سالگی شما نقطه شروع نوشتن برای شما بوده است. آیا میتوانیم بگوییم شما از کودکی سودای نوشتن و نویسنده شدن در سر داشتید؟
جاوید: من در یک خانواده معمولی متولد شدم و رشد کردم اما خانواده بسیار اهل مطالعه ای داشتم که برای من کتابهای قصه تهیه میکردند. پدرم هم که هرسال برای من سررسید تهیه میکرد تا خاطرات روزانهی خود را در آن بنویسم. من اما در آن سن و سال توانایی درستی برای تشخیص اینکه میتوام نویسنده باشم یا نه را نداشتم و اتفاقا تمایل بیشتری به اجرا و گویندگی در رادیو تلویزیون داشتم و از همان سالها نیز تلاشهایم را برای اجرا و گویندگی در صداوسیمای مرکز یزد شروع کرده بودم.
دانشجو: چه شد که گوینده و مجری نشدید؟ مانعی بر سر راهتان بود؟
نه مانعی بر سر راه نبود و اتفاقا تهیه کنندگان تلویزیون با توجه به سنم مشتاق حضورم در برنامههای کودک و نوجوان بودند اما چون درس خواندن برای من همیشه اولویت اول بود و ورود من به حوزه رسانه زمان زیادی را از من میگرفت ترجیحم این بود که آنرا را به تعویق بندازم و نمیدانستم که مسیر زندگی من را به سمتوسوی دیگری میکشاند که امروز بابتش خداوند را شاکر هستم.
دانشجو: در سنین نوجوانی بیشتر چه کتابهایی میخواندید؟
جاوید: من تا همیشه مدیون قصههای «هزار و یک شب» هستم. هزار و یک شب برای من انبانی از رمز و راز بود. شاید در سنین نوجوانی وقتی این کتاب را میخواندم چندان متوجه گنجینهای که در دست داشتم نبودم اما امروز که به نوشتههای خودم نگاه میکنم متوجه میشوم که ناخودآگاه ذهنی من پر از جادوی آن قصههاست. هزار و یک شب با ترجمهی عبداللطیف تسوجی تا مدتها کتاب بالینی من بود. امروز هم منبع ایدهی بسیاری از داستانهایی است که مینویسم. علاوه بر هزار و یک شب، من علاقهی بسیار زیادی به تاریخ داشتم. پدرم از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای من مجموعهای ۷ جلدی از تاریخ ایران، از ورود اریاییها تا انقلاب اسلامی ایران را خریده بود و چون پدربزرگی داشتم که گرچه تحصیلات دانشگاهی نداشت اما اهل مطالعات تاریخی بود، کتابهای زیادی را به من میداد. از سفرنامههای ناصرالدین شاه در انگلستان گرفته تا تاریخ مشروطه کسروی، تا کتابهایی که دربارهی دکتر مصدق یا دکتر فاطمی و جریان ملی شدن صنعت نفت بود. عمدهی مطالعات من در فواصل سنی دبستان تا راهنمایی بیشتر تاریخی و داستانهای کهن بود.
دانشجو: در دوران دبیرستان چطور؟ احتمالا شما علوم انسانی را انتخاب کردید؟
جاوید: در این دوران بیشتر کتابهای روانشناسی معتبر را میخواندم و بله با قاطعیت تمام این رشته را انتخاب کرده بودم. شانس بزرگی که در زندگی داشتم و دارم حمایت خانواده است. من در دبیرستان از بسیاری از تفریحات گذشتم و چهارسال فقط درس خواندم؛ البته کار روزنامه نگاری را هم از دبیرستان شروع کردم و بخاطر همین کار، شاگرد اول نبودم اما بین شاگرد دوم و سوم مدام در جابهجایی بودم. برنامه ریزی بلندمدتی که داشتم این بود که در دانشگاه تهران جامعه شناسی بخوانم اما باز هم تقدیر برای من تصمیم دیگری گرفته بود.
دانشجو: شما در نهایت هم جامعهشناسی خواندید؟
جاوید: من با رتبهی ۷۱۰ در دانشگاه پذیرفته شدم اما چون انتخاب رشته همزمان با ورودم به صدا و سیمای مرکز فارس شده بود به جای جامعه شناسی دانشگاه تهران، جامعه شناسی دانشگاه شیراز را انتخاب کردم و وارد دانشگاه شدم.
دانشجو: پس در واقع ترم اول دانشگاه همزمان شده بود با ورود شما به عنوان نویسنده در صدا و سیمای مرکز فارس.
جاوید: بله؛ مرحوم شهریار باقری نژاد که از تهیه کنندگان مرکزفارس بودند به تازگی تهیه کننده برنامهی «خوشاشیراز» شده بودند و من به عنوان خبرنگار برای تهیهی یک گزارش خبری با ایشان مصاحبهای انجام دادم اما در ضمن گفتگو ایشان از من دعوت کردند تا به اتاق فکر خوشاشیراز بپیوندم و همین دعوت من را تا امروز در تلویزیون نگهداشت. روحشان شاد
دانشجو: شما تا امروز همچنان با خوشاشیراز مشغول به فعالیت هستید؟
جاوید: بعد از اینکه گروه مرحوم باقری نژاد مشغول ساخت برنامهی دیگری شدند گروههای دیگر برنامه ساز از من دعوت به همکاری کردند که با آنها همراه باشم و خب البته مختصات برنامه و تنظیم گفتگو برای خوشاشیراز بسته به ذهنیت هر گروه برنامهساز تغییراتی داشت. البته همکاری من با تلویزیون هیچوقت محدود به خوشاشیراز نبود. برنامههای بسیار دیگری نیز هستند که افتخار همکاری با آنها را داشتم چه در شبکهی فارس و چه در شبکههای سراسری سیما. .
دانشجو: چطور به رادیو ورود پیدا کردید؟
برنامهای را در ماه مبارک رمضان زنده به اسم «مهمونی» داشتیم. شبی بعد از برنامه دختر خانم جوانی که تمایل داشتند به عنوان نویسنده فعالیت کنند به برنامه آمده بودند. قرار شد بنده ایشان را نزد آقای جمالدینی گوینده رادیو ببرم. آقای جمالدینی روزی را برای تست نوشتن مشخص کردند و من هم صرفا برای همراهی این خانم وارد واحد ویرایش شدم و بدون تصمیم قبلی از من هم تست نوشتن گرفته شد. بعد از اینکه تست نوشتن از هر دو ما گرفته شد، آن دختر خانم پذیرفته نشد و من پذیرفته شدم! همیشه احساس میکنم آن خانم وسیلهای بود برای اینکه من در مسیری که خداوند برایم در نظر گرفته بود قرار بگیرم.
دانشجو: اینطور شد که شما عنوان نویسندهی رادیو را گرفتید...
جاوید: ساحت نوشتن مقدس است و عرق ریزی زیاد، مطالعه بسیار و تلاش مضاعفی نیاز دارد تا کسی خود را نویسنده بنامد. من بعد از ورودم به رادیو برخلاف معمول، کارِ نوشتن را با آیتم نویسی برای برنامههای رادیویی شروع نکردم و به لطف تهیه کنندگان و مدیران، مستقیما به عنوان نویسندهی برنامهی «پسین دلگشا» مشغول به کار شدم. برنامهای عصرگاهی که ساعت ۶ بعد از ظهر روی آنتن میرفت، رویکردی طنز و جز پر مخاطبترین و البته قدیمیترین برنامههای رادیوفارس بود. هیچوقت فکر نمیکردم بتوانم طنز بنویسم اما خب باز هم اتفاقی در این مسیر افتادم و طنز نوشتن را با پسین دلگشا شروع کردم.
دانشجو: وقتی کارنامهی شما را بررسی میکنیم طیف گستردهای از برنامهها در ژانرهای مختلف را چه در رادیو چه در تلویزیون نوشتید یا سردبیری کردید؛ نگارش رادیویی چه تفاوتی با نگارشهای دیگر دارد؟
جاوید: من نازپرودهی رادیو هستم و این شانس را داشتم که بعد از مدتی توانستم در کنار بهترینهای رادیو کسب فیض کنم و تقریبا تجربهی نوشتن اغلب برنامهها را داشته باشم. از برنامههای اجتماعی گرفته تا برنامههای گروه خانواده. خاطرم هست وقتی از من خواسته شد برای برنامهی جوان رادیو قلم بزنم، عملکرد مناسبی نداشتم در صورتیکه اینطور تلقی میشد که بخاطر نزدیکی سنم به قشر جوان، بهتر میتوانم با ادبیات آنها ارتباط برقرار کنم، این جذابیت نوشتن برای رادیوست که مدام تو را به کنکاش و به روز رسانی خودت وا میدارد تا به نسخهی ایدهآل متن برسی. دربارهی نگارش رادیویی نیز قواعد مشخص و چارچوب خاصی وجود دارد که باید رعایت بشود. گرچه در ظاهر شاید نگارش متن رادیویی آسان بنظر بیاید اما وقتی وارد آن میشوی دریای گستردهای است که نیاز دارد نویسنده مدام برای ارائهی عملکرد بهتر مطالعه داشته باشد و آموزش ببیند..
دانشجو: شما در حال حاضر دانشجوی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی هستید. چی شد که از جامعهشناسی به ادبیات نمایشی رسیدید در حالیکه نویسندگی میکنید؟
جاوید: نوشتن، صرفا یک استعداد یا جوشش از درون نیست. نوشتن برای شخص من یک بعد علمی قوی هم دارد. نویسندهی واقعی باید جامعه، ادبیات و تاریخ ادبیات را بشناسد و پژوهشهای مختلف را مطالعه کند و حتی خودش به دنبال پژوهش باشد. نظریات مختلفی وجود دارد که آیا نوشتن یک استعداد است یا میشود آن را پرورش داد؟ به عنوان کسی که سابقهی حضور در کارگاه بزرگان ادبیات ایران را داشتم و دورههای خارجی زیادی را دیدم، به این باور رسیدم که نوشتن پیش از استعداد نیاز به پشتکار و مطالعات عمیق دارد. پیوند جامعه شناسی و ادبیات نیز منجر به جرقههای بسیاری در ذهن من شد که از ابتدای ورودم به دانشگاه شیراز این تصمیم را گرفتم. حالا ترکیب استعداد، تلاش و البته تحصیل در این دو رشته من را به رضایت بیشتری از خودم رسانده. .
دانشجو: پس با وجود اینها احتمالا مطالعهی زیادی هم دارید.
جاوید: ذهن نویسندهای که مطالعه نداشته باشد بعد از مدتی کاملا خالی میشود. نویسنده دائما باید در حال مطالعه باشد که هم از نظر ذخیرهی واژگان به مشکل برنخورد و هم خودِ مطالعه باعث میشود ذهن و ناخودآگاه ادمی پویایی خودش را حفظ کند. در سالهای اخیر خیلی سرشلوغ شدم اما همیشه به گواه دوستان و خانواده تلاش کردم زمان قابل توجهی را به مطالعه اختصاص بدم و برای همین مجبور شدم از خیلی از موارد دیگه کم کنم تا زمان خواندنم را افزایش بدهم.
دانشجو: عموما اسم نویسندهها در پایان برنامههای رادیویی گفته میشود؛ تا به حال شنوندهای شما را از روی جنس کلماتتان شناخته است؟
جاوید: بله حتی گاها که سوار تاکسی اینترنتی شده ام،راننده از روی اسمم گفته شما همان افسون جاوید نویسندهی رادیوفارس هستید؟ یا فروشندگانی که رادیو گوش میکنند و به دلیلی اسم من را میپرسند متوجه میشوند که من همان نویسندهی رادیو هستم. بسیاری از مخاطبان هم صفحهی مجازی من را پیدا میکنند و از خاطراتی که با برنامهها داشتند میگویند یا نظراتشان را با من به اشتراک میگذارند. این خاصیت رادیو است. رادیو، رسانهی گرمی است که خیلی زود بین عوامل و مردم پیوند برقرار میمیکند .
دانشجو: کتاب هم مینویسید؟
جاوید: در حال گردآوری و ویرایش مجموعه داستان اولم هستم. دو مقاله نیز در دست نگارش دارم که به امید خدا خیلی زود چاپ میشوند.
دانشجو: سخن پایانی؟به کسانی که بخواهند نویسنده شوند چه توصیه ای دارید؟
جاوید: نویسنده بودن، حوصله و صبر خیلی زیادی میخواهد؛ چون اساسا کاری نیست که نتیجهی آن یک شبه دیده شود. گذر زمان ارزش کار نویسنده را مشخصه میکند. برای همین من به اغلب کسانیکه درباره نویسنده شدن میپرسند میگویم قبل از هر چیزی روی ارامش و صبر و علم خودتان کار کنید. بعد قدم در راه بگذارند و هرگز ناامید نشوند. امید برای انسان مثل بال برای پرنده است.