به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، نویسنده شرق نوشته است: این روزها که شهر پر شده از تصاویر او، من که سالیان سال است شیفتهاش بودم، احساسی توأم با غم و شادی دارم. تضادی از شادی پیچیدن نام معشوق در میان شهر و این غم که نام او توسط کسانی بر سر دست گرفته شده که نسبتی با مرام او ندارند.
«مصطفی چمران» شیفته مردی بود که آیتالله مصباح، پدر معنوی برخیها او را دارای «انحرافات ریشهای» میخواند. مصطفی بر سر مزار شریعتی برایش خواند: «ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند»؛ و آیتالله مصباح درباره او گفت: «با همان نگاه اول به آثار او متوجه شدم شریعتی انحرافات ریشهای دارد» این نگاه درباره دکتر شریعتی مبنای اختلافی بود که میان آیتالله بهشتی و مصباح یزدی در دهه اول انقلاب هم بود.
شرق میافزاید: این روزها کسانی از چمران حرف میزنند که هیچ نسبت فکری با او و اندیشههایش ندارند. تنها تصویر او را میخواهند نه مرام و اندیشه او را. سال ۹۶ برای منکوبکردن رقیب خود در انتخابات، سخنرانی چمران در مجلس را که مخالف اعدام افسران ارتش بود، بهطور گسترده پخش کردند؛ اما همانها سال گذشته در مجلس نامه نوشتند و خواهان اعدام همه معترضان شدند. این تفکر چه نسبتی با «مصطفی» دارد؟ اگر برای چمران، شریعتی الهامبخش روحش بود، برای من تضادهای درونی چمران الهامبخش بود. مردان بزرگ همیشه سرشار از تضاد خاص بودند. تضادهایی که انسان را به حیرت وا میدارد. راست گفت مولانا که: کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر.
مردان بزرگ گِل وجودشان تبدیل به گُل میشود. در درون مصطفی چه میگذشت که زندگی راحت و آرام و حتی تأثیرگذار در آمریکا را رها میکند و سر از محلههای محروم لبنان درمیآورد؟ آن لحظه که تصمیم گرفت یکی از بزرگترین مراکز تحقیقاتی آمریکا و زن و فرزندش را رها کند، چه اتفاقی درونش افتاد؟ گاهی مقایسه میکنم میان کسانی که حتی برای گرفتن یک گرینکارت که نه، ویزای استرالیا حاضرند هزار نسبت ناروا به سروته خودشان ببندند، دچار حیرت میشود. یکسو آدمهایی را میبینی که در بهترین حالت، ادعای مبارزه دارند و به محض دریافت ویزای فلان کشور، ناپدید میشوند و یکسو آدمهایی که گرینکارت آمریکا که نه، حتی زن و فرزندانشان را که با تمام وجود دوستشان دارند، بر سر بازار عاشقی با خدا معامله میکنند.
شرق در پایان نوشت: مصطفای جان مناجاتی دارد بسیار روحنواز و خواندنی. این بخش از آنکه حکایت دردهای روزگار ماست، در سالروز شهادتش تقدیم شما: «خدایا! خسته و دلشکستهام، مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل و اجتماع ناتوان در مقابل توفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بیکس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دل غمزده و دردمندم آرزوی آزادی میکند و روح پژمردهام خواهش پرواز دارد، تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد».
متن مغالطهآمیز شرق در حالی است که شهید چمران، برخلاف عناصر منافق غربگرا و استحاله شده، از بن دندان به احکام اسلامی، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه ایمان داشت و جان گرامی خود را هم فدای دفاع از این حریم مقدس کرد. او همچنین، مرزبندی صریح با همه گروهکهای التقاطی داشت که خود را همراه انقلابی جا میزدند. شهید چمران هرگز نگفت آمریکا قابل اعتماد، و امضای وزیر خارجه آن تضمین است و برای رونق اقتصاد کشور باید کاسه گدایی مقابل آمریکا و انگلیس دست گرفت. چنان ایمان قویای داشت که در همان ماههای ابتدایی شروع جنگ تحمیلی و اشغال خاک کشور از سوی رژیم صدام، با دست خالی به جبههها شتافت. او نه اهل ترویج اباحیگری بر سر احکام اسلامی بود، و نه کمترین باوری داشت که باید به دشمن باج داد و امنیت و رونق اقتصادی خرید.
شخصیتی چنین انقلابی و معتقد به جمهوری اسلامی کجا؟ و التقاطیهای لانه کرده در امثال روزنامه شرق کجا؟ شرق ضمنا توضیح نمیدهد که گرینکارت بگیرها و پناهندگیطلبان از غرب، همطیفان خود آنها در رسانههای زنجیرهای هستند. کسانی مثل عضو شورای سردبیری شرق (ف. روستایی)، سردبیر متواری آفتاب یزد و معاون متواری وزیر ارشاد خاتمی که سر از صدای آمریکا و ایران اینترنشنال و اردوگاههای بیگاری گروهکهای ضد انقلاب در آوردند. با همه آنچه گفته شد، روشن است که از اختلاف نظر محتمل میان افراد صادق در درون جبهه انقلاب، قطعا نمیتوان درستی وطنفروشی و تطهیر خیانتهای غرب را که ماموریت غربگرایان است، نتیجه گرفت.