به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، سفر «آنتونی بلینکن»، وزیر امور خارجه و «ژانت یلن»، وزیر امور خزانهداری آمریکا به چین امیدواریهایی را درباره امکان کاهش تنشها میان دو کشور ایجاد کرد اما رفتارهای بعدی طرف آمریکایی نشان داد که ژست آمریکا تنها بازی پلیس خوب- پلیس بد با هدف ادامه تقابل با چین است.
سفر وزیر خزانهداری آمریکا بعد از سفر بلینکن انجام شد و یلن در پایان این سفر گفت که در صدد ایجاد یک کانال ارتباطی ماندگار و سازنده با تیم اقتصادی جدید چین است. یلن بعد از دیدار با رئیس تیم اقتصادی چین، «هی لایفنگ» گفت که گفتوگوها با تیم چینی «صریح، پرمایه و سازنده» بوده است. او با وجود این گفت که دو طرف «اختلافهای مهمی» با یکدیگر داشتند.
طبق آنچه رسانههای آمریکا گزارش دادند یلن در طول این سفر تلاش کرد مقامهای چین را قانع کند که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا دیدگاههای خصمانهای نسبت به چین ندارد. او گفت: «ما رابطهمان را بر مبنای درگیری رقیبان بزرگ نمیبینیم و تلاش ما جدا کردن اقتصادهایمان از هم نیست.»
در همین راستا ژانت یلن با «شی فنگ»، سفیر چین در واشنگتن دیدار هم کرد که هر دو طرف، رایزنیهای انجامشده را «صریح و سازنده» توصیف کردند.
به نظر میرسد دولت بایدن از طریق این پیامها از سوی ژانت یلن در تلاش برای القای این پیام بود که کاخ سفید قرار نیست سیاستهای تنشآفرین دولت ترامپ با چین را ادامه دهد.
یلن در سفرش به چین تأکید کرد: «ما رابطهمان با چین را بر اساس رقابت قدرتهای بزرگ نمیبینیم. ما قصد نداریم اقتصادهایمان را از هم جدا کنیم.»
با وجود این آنچه فراتر از شعارها و لفاظیها از رفتارهای آمریکاییها میتوان استنباط کرد این است که واشنگتن در عمل، قصدی برای عقبنشینی از سیاستهای ترامپ ندارد و همچنان سیاست دامن زدن به تنشها را در روابط با پکن دنبال میکند.
«وندی کالتر»، معاون اندیشکده «مرکز سیاستهای آسیایی» در گفتوگویی با رسانه دولتی بی.بی.سی نیز تصریح کرد که نباید انتظار چندانی از سفر یلن داشت. کالتر گفت: «او نه در جایگاهی قرار دارد که بتواند روابط را ترمیم کند و نه در جایگاهی که بتواند به درخواستهای چین برای برداشتن محدودیتهای صادراتی یا تعرفهها پاسخ دهد.»
سفر یلن به چین تنها چند هفته بعد از سفر بلینکن به این کشور انجام شد. بلینکن هم در آن سفر با شی جین پینگ، رئیسجمهور چین و گین گانگ، وزیر خارجه آن کشور دیدار کرد.
بلینکن بلندپایهترین مقام واشنگتن بود که در سالهای گذشته به چین سفر میکرد. این سفر آزمونی کلیدی برای این بود که آیا دو کشور میتوانند از وخیمتر شدن روابطشان جلوگیری کنند.
بعد از پایان این سفر بلینکن گفت که با آنکه هنوز اختلافهای عمدهای میان چین و آمریکا وجود دارند امیدواری و انتظار او این است که دو کشور بتوانند روابط بهتری داشته باشند.
با وجود این، تنها یک روز بعد از این سفر جو بایدن مدعی شد که شی جین پینگ، رئیسجمهور چین «دیکتاتور» است. این ادعای بایدن با اعتراض چین همراه شد.
مقامهای چین هم بعد از اتمام سفر این مقامهای آمریکایی تأکید کردند که رفتار آمریکاییها، بر خلاف گفتههایشان، با رفتارهای دوستانه فاصله زیادی دارد.
نشانه دیگری که مشخص کرد که مناقشات تجاری میان دو کشور با حل شدن فاصله زیادی دارند این بود چین اندکی بعدتر اعلام کرد صادرات دو فلز مهم برای تولید نیمهرسانا و دیگر لوازم الکترونیکی را محدود میکند. از ماه آینده صادرات دو فلز گالیوم، ژرمانیوم و اجزای شیمیایی آنها نیازمند مجوز وزارت بازرگانی چین، به عنوان بزرگترین تولیدکننده فلزات در جهان خواهد بود.
اقدام چینیها در واکنش به تلاشهای آمریکا در سالهای گذشته انجام شد که در تلاش بودهاند دسترسی چین به برخی از فناوریهای پیشرفته چیپهای رایانهای را محدود کنند. در ماه اکتبر واشنگتن اعلام کرد که صادرات چیپ به چین را منوط به دریافت مجوز از وزارت بازرگانی کرده است.
انگیزه واشنگتن از این کار روشن است: آمریکا نمیخواهد چین به فناوریهایی دست داشته باشد که میتواند به ایجاد مزیت رقابتی برای پکن در فناوریهایی مانند هوش مصنوعی یا به برتری نظامی برای چین منجر شود. تحلیلگران چینی میگویند اقدام آمریکا و متحدانش در ایجاد محدودیت برای صادرات فناوریهای خاص به چین شبیه به کاری است که آنها در محدودسازی فناوری هستهای ایران انجام میدهند. آمریکا میخواهد خودش بر لبه فناوری و علم بماند و مانع از پیشرفت کشورهای دیگر میشود.
«پریانکا کیشور» از انجمن تجاری IMA آسیا در گفتوگو با بی.بی.سی گفته که آمریکا در لفاظیها در تلاش است تمایلش برای برقراری رابطه سیاسی با چین را برجسته کند این در حالی است که روابط تلافیجویانه بر رابطه دو کشور حاکم است.
او گفت: «اظهارات رسمی و سفرهای دیپلماتهای ارشد نشاندهنده تمایل برای ایجاد یک رابطه سیاسی کاری است اما اقدامات و اعمال موجود چیز دیگری را نشان میدهند زیرا سیاستهای انتقامجویانه بر روابط دو طرف حاکمند.»
کن راگاف، مدیر سابق صندوق بینالمللی پول تحلیل جالبی از نوع بازی آمریکا در قبال چین ارائه کرده است. او میگوید: «به نظر من [رفتار آمریکا] تا حدی بازی پلیس بد-پلیس خوب است.»
وی میافزاید: «بلینکن پلیس بد است و یلن پلیس خوب است که به چین میگوید ببینید ما نقاط مشترک زیادی داریم بیایید ببینیم چه کارهایی میتوانیم با هم انجام دهیم.»
آنچه بیش از هر چیز موجب میشود در استراتژی امنیت ملی جو بایدن که سال گذشته انتشار یافت چین برای نظم جهانیِ موجود خطری بزرگتر از روسیه عنوان شده. به عقیده واشنگتن چشم انداز تصرف تایوان توسط چین که زمانی یک احتمال نه چندان نزدیک تصور میشد، اکنون روز به روز واقعیتر میشود.
آمریکا سیاستهایش علیه چین را به تنهایی پیش نمیبرد بلکه متحدان و شریکانش در سراسر جهان را نیز قانع میکند گاه بر خلاف منافع امنیتی و اقتصادی خودشان رویکردها و سیاستهای مشابهی علیه پکن اتخاذ کنند.
تلاش های واشنگتن برای مهار رشد چین فراتر از حوزه اقتصادی است: ایالات متحده در حال تقویت حضور نظامی خود در منطقه آسیا و اقیانوسیه همراه با متحدان ناتو و شرکای منطقه ای خود است. ایالات متحده همچنین اتحادهای منطقهای تشکیل داده است و در حال حاضر در چارچوب AUKUS که یک اتحاد نظامی سه جانبه است در حال نزدیک شدن به صفوف بریتانیا و استرالیا است. همزمان، سیاستگذاران ایالات متحده همچنان به فشار بر پکن بر سر تایوان ادامه می دهند.
هدف آمریکا از دامن زدن به چنین تنشهایی به ویژه در منطقه تایوان چیست؟ آمریکا که در سالهای اخیر با روی دادن مشکلات داخلی و جهانی خود درحال افول تدریجی است، گویا از شکلگیری قطبهای جدید قدرت در فراسوی مرزهایش خرسند نیست؛ از این رو در تلاش است تا با دامن زدن به سیاستهای تنشزا، این کشورها را از رسیدن به اتکاهای اقتصادی، نظامی و علمی دور سازد.
کاخسفید که دریافته، ایجاد جنگ و بحرانهای منطقهای راهی برای عقب انداختن قدرتهای نوظهور است، اکنون در تلاش است تا با افزایش تنش میان تایوان و چین، این اژدهای زرد آسیایی را هم از رسیدن به قطب اقتصادی جهان منع کند؛ اژدهایی که گامهای خود را فراتر از آفریقا و حتی قاره آمریکا برداشته است.
این البته سیاستی است که آمریکا در شرق اروپا هم اجرایی کرده و در آنجا تلاش کرده با ایجاد جنگ اوکراین توجه روسیه و کشورهای اروپایی را به این جنگ معطوف ساخته و ضمن فروش تسلیحات و تجهیزات نظامی کاخ کرملین را درگیر یک جنگ فرسایشی کند.
البته در شرق اروپا، با وجود اینکه آمریکا بانی اصلی جنگ اوکراین بود اما با این حال این جنگ به هیچ عنوان نتوانست خواسته اصلی آمریکا درخصوص ممانعت از شکلگیری نظم جدید جهانی را محقق کند.