به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، هفتاد سال از روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ میگذرد. روزی که دولت ملی دکتر محمد مصدق با دخالت و برنامهریزی دولتهای بریتانیا و آمریکا و عوامل داخلیشان سرنگون شد. کودتای ۲۸ مرداد طلیعه بازگشت دوباره استبداد و دیکتاتوری پهلوی در سپهر سیاست و اجتماع ایرانی بود. این کودتا یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین حوادث سیاسی تاریخ معاصر ایران و سرمنشاء بسیاری از مصائب و حوادث تلخ تاریخ این سرزمین به شمار میآید.
دولت انگلیس پس از ملی شدن صنعت نفت، به جهت از دستدادن یکی از منابع عمده ارزی خود، لحظهای از توطئه علیه دولت مصدق دست برنداشت. ملی کردن صنعت نفت، مصدق و جبهه ملی را رویاروی دولت انگلیس قرار داد و در نهایت انگلیس را به این نتیجه رساند که تنها راهحل مسأله نفت، سرنگونی دولت مصدق است. اما به جهت موقعیت بینالمللی و قرار داشتن در جایگاه درجه دوم از قدرت در فرایند امر مذکور، ناگزیر از جلب موافقت و همراهی یک قدرت درجه یک بود. به همین منظور با عنوان کردن خطر کمونیزم سعی در متقاعد کردن آمریکا کرد. سرانجام این کودتا در ایران، سقوط دولت ملی مصدق و بازگشت دیکتاتوری خشن و سرسختانه پهلوی پس از سالها به عرصه اجتماع ایران بود. برای بررسی این رخداد با قاسم تبریزی پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر گفتوگویی داشتیم که در ادامه حاصل کار را میخوانید.
پس از جنگجهانی دوم و اشغال ایران توسط سه دولت متجاوز بریتانیا، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، کشور ما به مدت چهار سال تحت سیطره اشغال و نفوذ بیگانگان قرار گرفت که در این بین، ورود قحطی و بعضی ناملایمات سیاسی و اجتماعی، حاصل این استعمار پساجنگی و قرار گرفتن زیر چکمه اشغال خارجیها بود. اما با تمام این اوصاف، مردم ایران شاهد آن بودند که در چنین وضعیتی استبداد ۲۰ ساله رضاخان پایان یافته است و سیاستهای خشن و ضداسلامی این شاه سرکش تمام شده است.
این موقعیتی برای مردم ایران شد که از لحاظ آزادیهای سیاسی، مطبوعاتی و حزبی، نسبت به قبل شرایط مساعدتری پیدا کنند و بتوانند فعالیتهای خود را بنا به عقاید و افکار سیاسی پیگیر شوند. رؤیای به دست گرفتن سرنوشت کشور در فضای باز سیاسی و اجتماعی، چیزی بود که ایرانیان را نسبت به آینده امیدوار میکرد و به تکاپو درمیآورد. ایجاد احزاب گوناگون سیاسی، رشد مطبوعات و رسانهها و از سرگیری برگزاری مراسمهای دینی از جمله پیامدهای سقوط دیکتاتوری رضاخان بود.
در سوی دیگر این سالها مصادف شده بود با پایان قرارداد «دارسی اول» و این بدان معنا بود که نفت ایران پس از ۶۰ سال باید به خود ملت برمیگشت. اما در همین بین، خطری تازه، مردم ایران و اساساً ملل مسلمان منطقه را تهدید میکرد. جنگجهانی دوم فرصتی برای به میدان آمدن یک قدرت استعماری جدید شد. آمریکا، که تا پیش از جنگ جهانی چندان در منطقه ما، فعالیت خاصی نداشت، در کشاکش جنگ فرصت یافت تا سیطره سیاسی و نظامیاش را در جایجای جهان گسترش دهد و یکی از همین مناطق که از قضا برای سیاسیون آمریکایی طعمهای مناسب و خوب بود، ایران ماست. از همین جهت پس از شهریور ۲۰؛ که ایران به اشغال متفقین درآمد آمریکاییها نفوذ و گستره منافشان در ایران را بیشتر و بیشتر کردند.
اساساً طرح کودتا به این جهت است تا مردمی که سالیان سال طعم استعمار و استثمار غربیها را چشیدهاند و میخواهند به سمت استقلال و آزادی به حرکت دربیایند؛ بار دیگر اسیر زنجیر بیگانگان شوند تا مبادا منافع این استعمارگران به وسیله این رشد سیاسی و اجتماعی به خطر بیفتد. برای همین پس از فعالیتهای استقلالخواهانه دولت مصدق مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت، کودتایی در کشور رخ داد که مدت زمان آن ۲۵ سال طول کشید. تصور غلطی است اگر کودتای آمریکاییها را مختص به یک روز بدانیم، از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ این کودتای آمریکایی ادامه اشت.
بازنده اصلی این کودتا، نه دولت مصدق که مردم ایران بودند. مردمی که با کلی امید از سال ۱۳۲۷ دست به اقدامات ضداستعماری زدند و برای روی کار آمدن یک دولت ملی، تلاش کردند؛ ناگهان با دو قدرت آمریکا و بریتانیا روبهروشدند که یک روزه تمام دستاورهای آنان را برهم زد و بار دیگر استبداد داخلی و استعمار خارجی را به ایران وارد کرد.
امکان این امر وجود داشت، اما اگر روند کار دکتر مصدق مثل همان چیزی بود که تا قبل از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ داشت. مصدق بدون اطلاعِ سران جبهه ملی و آیتالله کاشانی، ناگهانی و غیرمترقبه استعفا داد و کنار رفت. ولی قیام ۳۰ تیر با نقشآفرینی اصلی آیتالله کاشانی و همراهی مِلّیون و حتی مشارکت بخشی از چپگرایان، به وقوع پیوست و دولت مصدق، برخلاف میل انگلیس و شاه، بار دیگر روی کار آمد. آیتالله کاشانی در این بین، حتی شاه و قوامالسلطنه را هم تهدید کرد و مردم را به کف میدانها فراخواند. مردم با قیام ۳۰ تیر بار دیگر مصدق را به روی کار آوردند.
پس از این واقعه، بنا به معادلات و محاسبات سیاسی جدید مصدق و کاشانی و تغییر شرایط و فضای سیاسی داخلی و خارجی، رابطه این دو تن نیز به مرور تیره و تار شد و به سمت جدایی و افزایش تخاصم پیش رفت. از شهریور این سال، دولت روزبهروز از جریان اسلامی فاصله گرفت و با اخذ سیاست غلط در قبال جریانات دینی، فضا را متشنج کرد. اولین کاری که مصدق کرد، حذف نیروهای مذهبی بود، به طور مثال مصدق دست به زندانی کردن و حبس نیروهای فدائیان اسلام زد. کاشانی را ترور شخصیتی کرد و دستور تبعید بعضی از علما را داد.
در وهله دوم، مصدق مجلس ملی را منحل کرده و خلاف قانون مشروطه پیش میرفت. در حالی که خود او برآمده از مجلس بود و دولت ذیل مجلس قرار داشت، در یک حرکت غیرمنتظره مجلس را منحل کرد. در حقیقت حق چنین کاری را نداشت. سومین کاری را هم که به خطا مصدق انجام داد، طرح موضوع رفراندوم بود؛ در صورتیکه کشور ما قانون اساسی داشت و رفراندوم در زمانی مطرح میشود که کشور در آستانه انقلاب است.
تمامی این کارها فضا را به سمتی برد که بین نیروهای ضداستعماری ایران، شکاف و تفرقه به وجود بیاید و راه را برای آمریکای و انگلیس باز کند. در نتیجه کودتایی رقم که ضربه اصلیاش را مردم دیدند. کودتای ۲۸ مرداد؛ امید را به یأس تبدیل کرد و سرآغاز ۲۵ سال دیکتاتوری برای حکومتی شد که به کمک غرب و نیروها ساواک، خون مردم را در شیشه کرد.
فضای پساکودتا، سفرهای را پهن کرد که هرکس از ایران به عنوان منطقهای که در شاهراه جهان قرار دارد، بهرهای میبرد. مسأله به این هم محدود نشد و جریان استعمار برای پیشبرد اهدافش، کار را به جایی رساند که ایران را همسو با اسرائیل علیه جهان اسلام قرار داد.
کودتای ۲۸ مرداد دست غرب را برای نفوذ و دخالت در ایران به قدری باز گذاشت که از ارتش تا مطبوعات ایران در اختیار آنان قرار گرفت. نابودی کشاورزی ایران، پیشبرد برنامههای فرهنگی غربی، مصرفزده کردن جامعه، قطع خودکفایی در کشاوزی و دامداری و روی آوردن به واردات و... همگی اثراتی بود که این کودتای شوم بر کشور و مردم ایران گذاشت و سایه سیاه وابستگی را بیش از پیش در سپهر سیاسی ایران گستراند. به عقیده من این کودتا ۲۰۰ سال مردم ایران را به عقب بازگرداند.
جریانات اسلامی تمایل کمک به دولت مصدق را داشتند؛ کما اینکه خود آیتالله کاشانی در یک نامه، هشدار وقوع کودتا را داده و آمادگی خود را برای همراهی با مصدق اعلام کرده بود. اما شرایط طوری نبود که بشود نیروهای اسلامی به پشتیبانی مصدق دربیایند، چرا که خود دولت طی روندی تمام نیروهای اسلامی را سرکوب کرده و آنان را از عرصه اجتماع بیرون راند.
مثلاً، مجتبی نواب صفوی که خود از نیروهای ضداستعماری به حساب میآمد و مجاهدتهای زیادی علیه شاه از خود بروز داده بود، توسط دولت مصدق به مدت ۲۰ ماه در زندان حبس بود. همچنین مصدق بسیاری از علما را تبعید کرده بود و آنان را به حاشیه کشانده بود. تمام این امور موجب شد، امکان یاریرسانی به مصدق سلب شود و او در موضوع کودتا شکست بخورد.
البته در تمامی این قضایا باید انگشت اتهام را به سمت آمریکا و انگلیس بُرد. اثرات سیاسی و اجتماعی این رویداد نحس به قدری سنگین بود که میتوان گفت سرکوب قیام ۱۵ خرداد، کشتار ۱۷ شهریور در تهران، کشتار ۲۹ بهمن در تبریز، حمله به حوزههای علمیه، روی کار آمدن نیروهای رادیکال مثل مجاهدین خلق و چریکهای فدایی و... همگی نتیجه کودتای استعماری ۲۸ مرداد بود که فضای جامعه ما را تا این حد مشوش و متشنج کرد.