به گزارش حسینیه دانشجو - سید رضا میرجعفری، قسمت دوم برنامه حسینیه دانشجو با عنوان «فصل فاطمیه» و موضوع « قیام فاطمی و جریان نفاق » در تلویزیون اینترنتی خبرگزاری دانشجو پخش شد. در این برنامه که توسط حسین آجورلو اجرا شد میهمان دوم برنامه سعید طاووسی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی حضور داشت.
آجورلو مجری برنامه حسینیه دانشجو- فصل فاطمیه با طرح مسئله علل سکوت مردم در قبال اتفاقات مدینه بعد از شهادت حضرت رسول (ص) و در جریان شهادت حضرت فاطمه (س) ورود به بحث را مشخص کرد.
طاووسی در این مورد توضیح داد: بررسی عدم به میدان آمدن مردم در موضوع شهادت حضرت فاطمه و سکوت آنها در قبال حق ولایت امیرالمومنین (ع) نیاز به توضیحاتی دارد: بر خلاف تصور خیلیها که فکر میکنیم در زمان حیات حضرت رسول اکرم (ص) مردم همه با ایشان همراه بودند و همه دل، جان و گوش صحابه با ایشان و اوامرشان بود ملاحظه میشود در مدینه و جریانات آن به خصوص بعد از عزوه خندق جریاناتی وجود دارد. جریان اول که کاملا گوش به فرمان حضرت رسول است و شاخصترن آنها خود شخصیت امیرالمونین (ع) است و برخی دیگر صحابه مانند سلمان، ابوذر، عمار و از این دست ولی جریانات دیگری هم وجود داشتند و برای مثال جریان دوم و گروه اشرافی اموی که بعد از سال هشتم هجرت وجود دارند و پس از فتح مکه و آنچه که بحث ماست و جریان نفاق که اینها مسلمان بودند و اگر کافر بودند که مسئله نبود اما مسیر و اهداف آنها مغایر با آموزه های پیامبر و دین اسلام است و منافعی برای خودشان دارند. لذا این جریان هم فعالیت داشت و برنامه ریزی خود را انجام میدادند و اینکه چرا بعدا مردم در موقعیت حساس وارد نمیشوند؟ هم نیاز به بررسی همین جریانات دارد.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در ادامه در مورد تقسیمبندی تاریخی مردم آن زمان مدینه با بیان اینکه همانطور که میدانید مردم در آن زمان مدینه به دو دسته مهاجر و انصار تقسیم میشدند و مهاجرین گروهی یا حزب رسول خدا که همان حزب الله بودند گرایش داشتند و برخی هم به گروه نفاق نزدیک تر بودند افزود:
جریان دیگر انصار بود که نه با مسئله امیرالمومنین زاویه داشتند و نه با حضرت رسول (ص) و کارنامه درخشانی در تاریخ اسلام داشتند و حتی آنطور که مفسرین گفتند: خدا به اینها مدال داده و آن مصداق آیه شریفه «و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» یعنی ایثار میکنند در حالی که خودشان محتاج تر هستند و از خودشان میزنند و به مهاجرین میدهند و نفس، جان و مالشان را در خدمت رشد اسلام قرار میدهند و اینکه میگوییم با حضرت رسول زاویه نداشتند شواهد تاریخی هم این را تصدیق میکند و مثلا در زمان خلافت امام علی (ع) بسیاری از شهدای جنگ های سه گانه از انصار هستند و سپاهی که با حضرت از مدینه برای جنگ جمل میآیند از همینها هستند.
این استاد فلسفه اسلامی و شیعه شناس کشورمان در برنامه فصل فاطمیه حسینیه دانشجو در مورد اینکه چرا انصار سقیفه را شکل دادند؟ هم گفت: تصور بسیاری از مردم این است که اصحاب سقیفه کسانی بودند که بعدا به خلافت رسیدند در حالی که بسیاری از آنان انصار بودند. اساسا سقیفه بنی ساعده که شاخه ای از خزرج است و سقیفه به معنای جای سقف دار و سقیفه بنی ساعده دارالشورای انصار بوده که هر وقت میخواستند تصمیم مهمی بگیرند آنجا جمع میشدند پس همه انصار هم آنجا نبودند و انصار به سرکردگی سعد ابن عباده آنجا جمع میشوند که وی شیخ خزرج بود. سعد ابن عباده به دنبال به دست آوردن خلافت است و اینکه چرا این کار را انجام میدهد؟ به دلیل بغضی که از امیرالمومنین داشته نیست و بخاطر خوف از جریان نفاق بوده که وی می دانسته این جریان در طمع خلافت است و مانع خلافت امام علی (ع) خواهد شد که تا اینجا را درست متوجه شده اما یک اشتباه استراتژیک داشت و آن این بود که به جای آنکه طرف جبهه حق را بگیرد و از این جریان حمایت کند جبهه سومی تشکیل میدهد و حالا که اجازه نمیدهند علی (ع) به خلافت نرسد چرا ما به جای پیامبر (ص) تکیه نزنیم؟ ما که بیشتر به پیامبر خدمت کردیم و حق هستیم!
طاووسی در مورد ویژگیهای جبهه سوم و شکل گیری آن در سقیفه گفت: این جبهه سوم ناخواسته کمک به جبهه باطل و تضعیف حق کرد که اساسا جبهه سوم باعث می شود حق تضعیف و پراکنده و جبهه باطل به اهداف خود برسد. در همین اثنا که آقایان انصار در سقیفه مشغول بحث بودند و خبر که به ابوبکر و عمر میرسد وقتی ابوبکر خارج از مدینه بود و عمر خطبه میخواند که پیامبر از دنیا نرفته و هر کس این خبر را نشر دهد شلاق میخورد و برخی میگویند این سرآغاز غلو در اسلام است هر چند بعید میدانیم این حرف را از سر غلو گفته باشد.
استاد دانشگاه در مورد جزئیات اتافاقات سقیفه و این جریان تاریخی ادامه داد: به نظر میرسد که قصد داشته وقت بخرد تا خلیفه اول به مدینه برسد و زمانی که ابوبکر این آیه شریفه را میخواند که: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» بدون شك تو خواهى مُرد و آنان (نيز) مردنى هستند که این خطاب به پیامبر اکرم است و عمر میگوید: من این را نشنیده بودم و چه نشستهاید که انصار برای تعیین خلافت شورا کردند؟ و دو نفری به سمت سقیفه میروند و در مسیر با ابو عبیده جراح ملاقات میکنند و وارد سقفیه میشوند و در سقفیه همه انصار بودند به جز سه نفر مهاجر و بر آورد بنده از تاریخ نشان میدهد که سه نفر از سیثد نفر هستند و نتیجهای که از سقیفه بیرون میآید موفقیت سه نفر بر سیصد نفر است که این خیلی چیز عجیبی هست که حتما اینجا اتفاقاتی افتاده که روند برعکس شده و یکی از آنان این است که استدلالی که خلیفه دوم بر علیه سعد این عباده میآورد این بوده که شما نمیتوانید خلیفه شوید چون پیامبر شما را به ما مهاجرین سپرده و این در اواخر عمر پیامبر است که سفارش شما انصار را به ما کرده که ما به شما ظلم نکنیم و اگر قرار دیگری بود سفارش ما را به شما میکرد که این مطلب جدیدی بود و استدلال محکمی هم بود و شاهد آن این است زمانی که خبر سقیفه را به امام علی (ع) در کنار پیکر رسول خدا (ص) میبرند انصار قصد خلیفه شدن داشتند که صحبت امام همین است که انصار خلیفه نمیتوانند شوند در نهج البلاغه هم هست بنابراین استدلال درست بوده ولی استفاده از این منطق شده این تعبیر آمد که « به درخت دلیل آوردند که پیروز شوند اما میوه را زائل کردند» در سقیفه سعد ابن عباده یک پله عقب مینشیند و میگوید: از ما یک امیر باشد و از شما هم یک امیر! استدلال دومی که آن سه نفر میآورند این بوده که ما برای تعیین امیر نیامدیم و برای مشخص کردن امام آمدیم و آنجا خلیفه اول روایتی را نقل میکنند که پیامبر فرموده: خلیفه باید از قریش باشد و شما هم قریشی نیستید که چنین حدیثی را هیچ کس از پیامبر نقل نکرده و آنچه از جابر ابن سمره و عبدالله ابن مسعود نقل شده این است: ائمه 12 نفر هستند و همه از قریش هستند. در روایت اول قریشی بودن موضوعیت دارد و در حدیث دوم عدد 12 با این استدلالات قدری تیغ انصار را کُند کردند اما این هم کافی نبود تا سه نفر بر سیصد نفر غلبه کنند و اینها از اختلافات اوس و خزرج استفاده کرده و کینه های قدیمی را یادشان آوردند و نهایتا بشیر ابن سعد خزرجی گفت: اگر سعد ابن عباده از دنیا رود تکلیف ما چیست؟ لذا ما پیشقدم در بیعت شویم و اینجا اوس احساس عقب افتادگی کرد و اعلام بیعت کردند و امر مستقر شد.
طاووسی ادامه داد:
به عنوان مثال مالک ابن نویره زکات مردم قبیله خود را جمع کرده بود و به سمت مدینه آمد و از اینکه کسی غیر از اهل بیت پیامبر (ص) جانشین حضرت رسول شده بود شگقت زده شد و زکات را به قبیله خود بازگرداند و حکم صادر شد یا باید زکات را پس بدهند یا شبهه ارتدادشان هست ولی اگر دیدید نماز میخوانند نکشیدشان و فقط اموال را بگیرید اما خالد ابن ولید رفت و قتل عام انجام داد و خود مالک ابن نویره هم کشتند و زمانی که عمر به ابوبکر اعتراض کرد که کار خالد مصداق جنایت است و مسلمانانی را کشته و حتی زنشان را کنیز کرده استدلال خلیفه اول این بود که تیغی که خدا از نیام درآورده من غلاف نمی کنم و مردم زمانی که این شدت عمل را دیدند عقب نشینی کردند و دیگر از جبهه حق دفاع نکردند.
در ادامه مجری با بیان اینکه اینجا می توان فهمید جریان نفاق چگونه در سقیفه کار خود را کرد اما موضوع بعدی مجاهدت حضرت زهرا (س) امام علی (ع) و اهل بیت در برابر این نفاق بود که باید اینجا توضیحاتی دهیم.
سعید طاوسی در ادامه با شرح این موضوع گفت: حضرت زهرا (س) اقدامات مختلفی را در مواجهه با منطق سقیفه انجام دادند از جمله گریه هایی که حضرت انجام دادند و این گریههای حضرت رسانه بود و و نوعی مبارزه بود. که اهل مدینه به امام علی (ع) اعتراض کردند که به ایشان بگویید یا شب گریه کنند یا روز بگریند؟ این گریهها برای جامعه آن روز سوال ایجاد کرد و زیارت هر دوشنبه و پنجشنبه از شهدای اهل قبور توسط حضرت زهرا چه معنا داشته؟ این گریه و زیارات نمادین بوده گویی که حضرت میخواستند. بگویند: مرد اینها بودند که در خاک خفتند و شما نامرد هستید. اما فقط این نیست و مثلا با همسرشان حضرت امیرالمؤمنین به خانه مهاجر و انصار رجوع میکردند و مسئله غدیر و ولایت را مطرح میکردند و عذری که انصار میآوردند این بود که ما بیعت کردیم و در سقیفه شد آنچه باید میشد در حالی که ولایت در گرو بیعت نبود و بیعت یک موضوع عرفی بود حتی اگر بر آن شرعی هم مترتب شود و شاید مقبولیت بیاورد ولی زمانی که خداوند ولی خود را تعیین میکند ولو یک نفر هم با او بیعت نکند ولایت فرد ساقط نمیشود و آنها که بیعت نکنند گناهکار هستند آن هم بیعتی که برای امر باطل باشد اما چون در سنت عربی خود بیعت امری مهم بوده بر آن توجیه میآوردند هر چند شاید سوال شود چرا بعدا در جمل و اینها بیعت شکنی کردند باید بگوییم اینها موضوعی بوده که بعدا سنت شکنی کردند.
در غدیر هم دو موضع وجود داشت: یکی اینکه در برخی روایات شیعه و سنی گفته شده در غدیر بیعتی بوده و یکی که بیعت نبوده! ظاهرا در عرف و سنت عرب این بوده که اگر در زمان رهبری بیعت میکردند بعد از فوت آن رهبر نیاز به تجدید بیعت بوده چون امر آن روز مستقر میشود و بعد از آن نمیشود و بعد از وفات دوباره بیعت میگیرند. مثلا یزید پدرش در سال 56 برای وی بیعت گرفت و دوباره هم بیعت میگیرد. در مورد امام علی (ع) برای تجدید بیعت کوتاهی کردند و خشونتی که به کار بردند باعث شد تا امر آنگونه که باید مستقر نشود.
در ادامه آجورلو مجری برنامه با عنوان اینکه جبهه حق به دنبال اجبار و خشونت نبود توضیحاتی از طاووسی خواست و وی ادامه داد:
اساسا فرق ائمه با سلاطین این است که سلاطین دنیا را میخواستند و ائمه عقبی را و بر همین اساس آنها اجبار میکردند و ائمه راه اختیار را جلوی پیروان خود میگذاشتند و نه تنها در امر اصل حکومت بلکه در سایر امور مثلا حضرت امیر با کسانی که با وی بیعت نکردند کاری نداشت و نه بیت المالشان را قطع میکرد و نه زندانشان میکرد و نه با آنها جنگید ولی همین آقایان که از سقیفه آمدند گفتند: باید این افراد و خانواده بیعت کنند. نمونه اش سعد بن ابی وقاص که هیچگاه بیعت نکرد و امام هم کاریش نداشت. در مجموع ائمه در هر موضوعی که مردم تعیین کننده بودند اهل اجبار نبودند.
در قسمت دوم برنامه حسینیه دانشجو فصل فاطمیه با حضور سعید طاوسی کتاب " مقام لیله القدری حضرت فاطمه" نوشته اصغر طاهرزاده معرفی شد که آجورلو بخشی از آن کتاب را خواند و طاووسی گفت:
لیله القدر و الف الشهر تفسیری دارد که شبی است که قرآن نازل شد و آن شب برتری دارد بر هزار سالی که بنی امیه حکومت کرد و چون در سنت ما بین حضرت زهرا و لیله القدر پیوند میبینیم می توان گفت در برابر ظلمت سقیفه نور حضرت زهراست که مثل ماه این شب را روشن می کند لذا نقشی که حضرت زهرا در ماجرای ولایت امیرالمومنین داشته همین است و می توانستند بگویند: که این بحث ها سیاسی است و شما دنبال قدرت خودت هست و چرا پیامبر(ص) فدک را به حضرت فاطمه (س) داد به دخترش داد که شائبه سیاسی نباشد که آن را هم از ایشان گرفتند. دعوای آنها با امیرالمونین سر خلافت است ولی اینجا با حضرت زهرا (س) مشکلشان چی بود؟ یعنی اینها حتی شأن حضرت زهرا (س) را هم نگاه نداشتند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به مقاومت حضرت زهرا (س) هم در پایان گفت: مقاومت حضرت زهرا (ُس) دستگاه جور آن روزگار را اذیت میکرد طوری که ایشان با تدبیری که کردند این موضوع را با اینکه اجازه تشییع و تدفینشان را در ملأ عام ندادند و اینکه برخی خواستند این را هم توجیه کنند که این به دلیل عفاف حضرت است که این درست نیست و چون حضرت با همان دو نفر مشکل داشت دوست نداشت در تشییع و تدفینش حضور داشته باشند.