آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۷۹۹۳۹

حامد کاشانی: امام حسین (ع) تنها امامی است که ترور نشده است / آدمی که الله دارد، بحران ندارد!

امام حسین علیه السلام سه آزمایش سنگین شد، آسان­ترین آن­ها جانِ حضرت بود، سخت­تر از آن آبروی حضرت بود، امام حسین علیه السلام تنها امامی است که ترور نشده است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، حجت الاسلام حامد کاشانی سخنرانی با موضوع “دینداری در بحران؛ ما و قرآن کریم” را به شکل سلسه گفتار در دهه اول محرم مطرح می‌کند که مفصل آن را می توانید بخوانید: 

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما فرموده­اند در فتنه­ها به قرآن کریم پناه ببرید. اساساً خدای متعال در قرآن کریم دو مرتبه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی پشت و پناه عالم وجود و خاتم انبیاء قریب به این مضمون فرموده است که «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»، یعنی ای پیغمبر! تو پشت و پناهی بجز قرآن نداری.

این تعبیر خیلی سنگینی است! این کتاب برای پیغمبر ما رهنمای طریق است، و از آنطرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تجسّم عینیِ این قرآن هستند، اگر قرار بود این قرآن یک انسان باشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­شد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­شد.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله تهرانی را رحمت کند که می­فرمود مگر می­شود کسی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست بدارد و با وجود کتبیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قرآن کریم است انس نداشته باشد؟ اگر ما واقعاً کسی یا چیزی را دوست داریم، دوست داریم راجع به او بشنویم و بخوانیم.

قرآن کریم برای یکایک ما نازل شده است، مگر آیات قلیلی که دلیل داریم به هیچ وجه راجع به ما نیست.قصه ­های انبیاء علیهم السلام به ما مربوط است، یعنی روح آیات معانی مشخصی دارد، اصلاً انگار خدای متعال می­خواسته که این کتاب را فقط برای من نازل کند، لذا وقتی قرآن کریم را می­خوانیم، بعنوان یک کتابِ همینطوری نمی­خوانیم، یا به این عنوان نمی­خوانیم که اگر آن را بخوانیم ثواب دارد. این کتاب با ما حرف می­زند. نهج البلاغه که گوشه­ ی کوچکی از کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را نگاه کنید که چقدر به قرآن کریم تشویق کرده است! ببینید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر به قرآن کریم تشویق کرده­اند.

بحران نسبت به ما تعریف می­شود

حال گوشه­ای از این آیات قرآن کریم برای آنجایی است که ما در ارتباط با حضرت رَبّ چه نسبتی داریم؟ من می­توانستم عنوان این بحث را «در محضر حضرت رَبّ» قرار دهم، ولی چون می­خواستم به آیات و موضوعاتی محدود کنم که در قرآن کریم به آن پرداخته شده است، عرض کردم که در محضر قرآن کریم هستیم.

این حضرت رَبّ یعنی چه؟ یعنی آن مدبّری که او همه­ی کارها را تدبیر کرده است، او قصه را نوشته است، او نقش را تعریف کرده است، او همه چیز را مشخص کرده است، او کاربلد و اطمینان­بخش و مورد اعتماد است و باید به او ایمان آورد. اینجا یقین کافی نیست، اینجا علم کافی نیست. «باور» یعنی پایبندی به آن علم، «باور» عمل بر مبنای آن علم است. این رَبّ همیشه هست، ایامی که جیب من پُرپول است و تن من سالم است و هیچ مشکلی ندارم و همه چیز ظاهراً مرتب است همانقدر به این رَبّ بصورت صد در صدی محتاج هستم که وسط بحران و زیر تیغ هستم.

چون اساساً بحران برای او معنا ندارد، بحران در نسبت با ما بحران است و برای او بحران نیست. بحران در نسبت ما بوجود می­آید، هرچه کوچکتر باشیم بحران­ها شدیدتر است، هرچه درست­تر بزرگ شویم… راوی می­ گوید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا، هرچه به ظهر و عصر نزدیکتر می­شد، چهره­شان برافروخته­تر می­شد! یعنی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که بحران ندارد! البته واضح است که نمی­گویم سختی ندارد، ولی بحران و چالش و اضطراب ندارد، چرا؟ چون رَبّ دارد.

بحران به نسبت ماست، آدمی که الله دارد که بحران ندارد! خود این موضوع آرامش­بخش است، منتها تفاوت این موضوع با مخدّر در این است که مخدّر بعد از خودش پشیمانی بهمراه دارد، چون مخدّر حول توهّم و دروغ و خیال است، ولی این حقیقی است، این یک پشت­گرمیِ حقیقی است. آخرین نکته این بود که عرض کردیم از واضحات توجّه به رَبّ این است که ما به رَبّ حسن ظن داشته باشیم.

توجّه کنیم که معبودی بجز خدا نیست!

چون من در بحران بیشتر بی­پناهی خودم را می­فهمم و از تخیّل بیرون می­آیم، اتفاقاً حضرت حق در قرآن کریم و ائمه­ی ما مفاهیم و معارف را در بحران­ها به ما آموزش داده­اند.

چون آنجا دیده است… من که حدود بیست سال است منبر می­روم، این بحث را امسال می­گویم! چرا؟ چون الآن زمینه­ی شنیدن راحت­تر است، چون نیاز به این موضوع حس می­شود. درواقع این نیاز همیشه بوده است، اما چون الآن حس نیاز هست راحت­تر می­شود بحث را تبیین کرد، وگرنه این نیاز همیشه بوده است.

اینکه فرمود «قُولُوا لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا» اگر یک لا اله الا الله بگویی تمام است؛ برای چه اینطور فرمود؟ چون هم چیز در همین است، منظور این نیست که لا اله الا الله را لقلقه بگویی و بعد به صد جا امید داشته باشم، اگر واقعاً باور دارم که لا اله الا الله… شما نگاه کنید، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»، آدمی که شهوتران است که لا اله الا الله قبول ندارد، او عملاً عبدِ نفسِ خود است، به خدای متعال پناه می­برم.

شیخی صفحه­ای درست کرده بود، پانزده کامنت منفی زیر پست او نوشته بودند، او به من می­گفت سه شب است که نتوانسته­ام بخوابم! چرا اینطور بود؟ می­گفت چون آبروی من رفت! آبروی تو دست کیست؟ اصلاً این شخصی که کامنت گذاشته است کیست؟ واضح است که بنده نمی­خواهم بگویم کسی نسبت به افکار عمومی بی­توجّه باشد، اما اینکه کسی ناگهان از کاری که اشتباه نیست می­ترسد و می­ریزد و تمام می­شود… لا اله الا الله! معبودی بجز خدا نیست!

آموزش دین در جنگ

حال بر سر سفره­ ی قرآن کریم آمده­ایم، پای حضرت رَبّ. حضرت ربّ در جنگ­ها به آموزش دین می­پردازد، کمااینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ­ها به آموزش دین می­پرداخت. بسیاری از خطبه­های توحیدیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ صادر شده است.

اتفاقاً در میان درگیری که تیر و شمشیر می­زند باید بفهمی که تخیّل نکن و توهّم نزن، پشت­گرمی فقط یک کس است، رَبّ است. در بیرون از جنگ که همه با ما بودند، در جنگ است که معلوم می­شود آیا فلانی به درد ما خورد یا نه. دشمن که دشمن است، روشن می­شود دوست چقدر دوست است.

این کشورهای همسایه، از کوچک تا بزرگ کجا بودند؟ در جنگ روشن می­شود، اینجا معلوم می­شود، اتفاقاً اینجا می­گویی من بی­کس و کار هستم، پاسخ این است که رَبّ داری. زمان­های دیگر خیال می­کنی که چیزهایی داری و نیاز نداری و علم داری و مشکلی نداری.

توحیدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ

خدایا! اگر ما در این دنیا نتوانستیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینیم، در آخرت، در بهشت، ما را محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مقیم بگردان. خدایا! اگر ما در دنیا جملات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشنیدیم، ما را در بهشت از این الذ لذّات، شنیدن سخنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متنعّم بفرما.

اگر ما یک تیم فوتبال یا یک تیم والیبال داشته باشیم، اگر کسی دو امتیاز از بقیه بگیرد لذّت می­بریم.

مسلمین به جنگ می­رفتند، ناگهان در بدر یک نفر سی و پنج نفر فرمانده را زمین زد! این موضوع خیلی اعجاب­آور است، نه اینکه فقط برای انسان­ها اعجاب­آور باشد، در اُحُد وقتی فقط چند نفر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کردند و جانباز شدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنها شد و مقابل هجمه­ی این تقریباً نهصد نفر… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پیامبری که سنگ به صورت او اصابت کرده بود و نمی­توانست از جای خود بلند شود حفاظت می­کرد، قاعده این بود که باید در لاک دفاعی می­رفت و از حمله­ی آن­ها دفاع می­کرد، ولی نوشته­اند که حضرت به آن­ها حمله می­کرد و آن­ها هم حمله می­کردند!

اینکه آن­ها حمله کنند که طبیعی است، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که دامنه­ی عمل ایشان بخاطر حفاظت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کوتاه بود حمله می­کرد! آنقدر که می­گوییم «یَا مَن عَجِبَت مَلائِکَةُ السَّمَاءِ مِن حَمَلاتِهِ فِی الوَقَاء»، یعنی ملائکه تعجّب کردند! یعنی اعجاب­آور بود!

دشمنان می­گفتند علی بوی مرگ می­دهد و مَوتِ أحمَر (مرگ سرخ) است، اگر به او نزدیک شوی تو را دو نیم می­کند، و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­ترسیدند، برخی بخاطر حفظ جان خود شلوار از پای خود درمی­آوردند!

شما نگاه کنید چه حس افتخاری عجیبی بین مسلمین بود و چقدر لذّت می­بردند.

این آقا در بدر که آنطور صدمه دید و صدمه زد، از حال رفت. وقتی چشم خود را باز کرد چند جمله به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد، اولین جمله این است: «ألحَمدُلِلهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِکَ یَا رَسُولَ الله»، چطور خدا را شکر کنم که با شما به ما شرافت داد، من سرباز تو بودم، من فدایی تو هستم.

وقتی بعداً از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعریف می­کردند و می­گفتند آقا شما چقدر شجاعید و زور دارید، می­فرمود: «نَجْدَةٌ أَكْرَمَنِي اَللَّهُ بِهَا»] خدا این شجاعت را به من داده است.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که درِ قلعه­ی خیبر را از جای خود کَنده بود می­خواست خاطره تعریف کند، می­فرماید: «لَمَّا فَتَحَهُ اللهُ بِیَدَی» آن زمانی که خدا لطف کرد و این قلعه را بدست من فتح کرد! برای همین ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر موحد است، فرمود: «وَ اَللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِيَّةٍ»، بخدا قسم نمی­شود با این بازو و دست عادی دربِ قلعه را کَند، خدا این کار را کرد!

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کدام آیه را می­فرماید؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با آیات زندگی می­کنند. «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»! اینجا یک مرحله­ی بحث این است که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ».

ماجرا چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بدر مشتی خاک از روی زمین برداشت یا دَمید و یا پرت کرد، این خاک به چشم همه­ی دشمنان رفت، این اعجاز است. یکی از عوامل پیروزی این کاری بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر سر دشمنان آورد.

اگر در یاد داشته باشید جلسه­ی قبل عرض می­کردم که وقتی لجستیک و آمادگی را در جنگ حساب می­کنید، شما یک پیغمبر دارید که اگر یک دست بلند کند این دشمنان زیر و رو می­شوند، چرا فرار می­کنید؟ برخی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را رها می­کردند و به بالای کوه می­رفتند! اگر تو امنیت هم می­خواستی باید برمی­گشتی و به نزدیکی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­رفتی!

آنجا خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، آن زمانی که انداختی درواقع تو نینداختی، تو مخلوق من بودی.  مؤمن هم به این موضوع دلگرم است که همه چیز بدست خدای متعال است، هم توهّم و تکبّر ندارد.

آنجا خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، آن زمانی که انداختی درواقع تو نینداختی، تو مخلوق من بودی. این شبیه همان چیزی است که وقتی نافع بن هلال بَجَلی سلام الله علیه تیر می­انداخت، امام حسین علیه السلام دست بلند کرد و اینطور دعا کرد: خدایا! تیرهای او را به هدف بنشان. نافع بن هلال مؤدّب بود و همینطور با چشم بسته نمی­زد، او سعی می­کرد به هدف بزند، ولی دعای امام حسین علیه السلام هم پشت سر او بود.

تکبّر در مؤمن راه ندارد

اصلاً تکبّر در مؤمن راه ندارد، هر کسی که خواسته است از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعریف کند، گفته است که او خیلی تواضع داشت! چون حضرت خیلی بزرگ بود، حضرت آنقدر بزرگ بود که خودِ بزرگیِ حضرت هیمنه درست می­کرد.

می­ گوید هم ما خیلی به او نزدیک بودیم و هم او خیلی خودش را به ما نزدیک می­کرد، با این حال آنقدر ابهت داشت که نمی­توانستیم با او حرف بزنیم. مؤمن «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، وقتی مؤمن بفهمد که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، وقتی موشک­های او به هدف می­خورد، «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»!

اینطور است دیگر! سوره مبارکه نصر برای فتح مکه است، دشمن اصلی هم زمین خورد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» ] وقتی دیدی مردم فوج فوج به دین خدا درمی­آیند، اینجا «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»! یعنی تو نبودی، رَبّ بود! تو نزدی، او زد! تو انجام ندادی، او انجام داد! تو ابتکار نکردی، او ابتکار کرد.

لذا مؤمن اگر مؤمن به رَبّ باشد، نمی­تواند متکبّر باشد، بلکه برعکس است. کسی که گیج است می­گوید مگر ائمه نعوذبالله چه گناهی کرده بودند که اینقدر عبادت و استغفار می­کردند؟ من که می­دانم هیچ چیزی نیستم، اگر کسی به اشتباه از من تعریف کرد، من مدام شرمنده می­شوم. «كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ»…

اگر ما این تعاریف را در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنیم، حضرت درون خود مقابل خدا آب می­شود و می­گوید: خدایا! من که عبد هستم، این تو هستی که مرا اینطور بعنوان عَلَمِ برافراشته­ی عالم وجود بلند کردی، همه چیز دارم چون تو دادی. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ چیزی از خود ندارد. اگر کسی پنج روز به ما خدمت پنهانی کند و ما متوجّه شویم، قطعاً از او تشکّر می­کنیم، اگر کسی در هفته دو مرتبه ماشین ما را تمیز کند و ما متوجه شویم، معمولاً کم­ادب­ترین آدم­ها هم تشکّر می­کنند.

وقتی در محضر یک رَبّی هستم که همه چیز من از اوست… جلوتر خواهم گفت که این محبّت ما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از ربوبیت اوست، چون رَبّ بوده است، مربّی مولا را کنار ما قرار داده است که ما را حرکت بدهد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از همه­ی عالم بیشتر می­فهمد و فهم هیچ کسی با حضرت قابل قیاس نیست، همه­ی سحرها از خوف و عظمت و کَرَم و بخشندگی خدا از حال می­رفت، خودش را خالی می­دید، خود را فقیر می­دید. شما چقدر این عبارات را شنیده­اید، وقتی حضرت به خود نگاه می­کرد، سحرها به خود می­پیچید، «آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ»…

مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیگر باید چکار کند؟ اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی به نسبتِ خدا نگاه می­کند، می­گوید من هیچ هستم، «آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ»، دست من خالی است. اگر کسی به ربوبیت توجّه کند، طبیعیِ این امر «تشکّر» است، این امر طبیعی است که از کسی که همه چیز به ما داده است تشکّر کنیم، خدای متعال دار و ندارمان را به ما داده است، این اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به ما داده است، تازه شب­هایی مانند محرّم، این امام را اینطور بخاطر هدایت ما به زحمت انداخته است، انگار انسان بیشتر بدهی دارد.

«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، چیزی را به خودت و هیچ کسی اسناد نده، خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرماید که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، بقیه باید خودشان حساب کار خودشان را کنند. آدمی که باور می­کند «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، نمی­تواند بترسد. یا این موضوع را قبول ندارد و یا نمی­شود بترسد. در این عالم اتفاقی رخ نمی­دهد.

سقف بهره­مندی از عمر

من عرض کرده بودم آدمی که از مرگ می­ترسد و فکر می­کند کسی می­خواهد جان او را تکان دهد؛ نترسید! شهید می­شود. کسی نمی­تواند عمر شما را تکان دهد. بزرگ عظیم الشأنی سؤال کرده بود أجل معلّق چیست؟ بنده عرض کردم من نمی­خواستم بحث راحت الحلقوم را به جای پیچ­دار ببرم، اما پاسخ این است:

آیا ممکن است کسی عمر مرا کم کند؟ وقتی من معامله و تجارت می­کنم، برای چه این کار را می­کنم؟ برای اینکه سود کنم. اگر کسی بگوید شما در پنج سال آینده، در بهترین وضعیت، چقدر سود می­بری؟ مثلاً می­گویم پنج میلیارد تومان. آن شخص بگوید: این پانصد میلیارد تومان را بگیر و پنج سال معامله نکن.

حال چه کسی مخالفت می­کند؟

یعنی بگوید اگر من صد برابر سقف آرزوهای تو را بدهم خوب است؟ آیا شما می­گویید نه من می­خواهم کاسبی کنم؟

آن چیزی که ما عرض کردیم ضرر نمی­کند، که البته هنوز بصورت کامل وارد بحث ضرر نشدیم، این است که اگر هم در جایی عمر کسی با شهادت ده سال کوتاه بشود، اگر صد هزار برابر سقف بهره­مندی شما از این ده سال را در قیامت به شما بدهند، این همان است.

اینکه عرض کردم کسی نمی­تواند عمر شما را کوتاه کند، منظور بنده بهره­مندی از عمر بود، ذیل اینکه ضرر نمی­کنیم.

«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، می­گوید من خودم طراحی کرده­ام.

سوء استفاده از مفاهیم

توجّه داشته باشید که از «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هم می­شود سوء استفاده کرد.

عایشه در جنگ جمل پایین آمد و چیزی برداشت و به سمت سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرت کرد، قبل از اینکه کسی چیزی بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَمَا رَمَيْتِ إِذْ رَمَيْتِ وَلَکِن إنَّ الشَّیطَانَ رَمَی»! تو نینداختی، شیطان انداخت! چون تو در جمل شکست خوردی، رمی الهی به هدف می­خورد!

یعنی می­خواهم بگویم می­شود از همه­ی مفاهیم سوء استفاده کرد.

تلاطم نداشته باشیم

صدر این آیه­ی «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» چیست؟ «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ». نگو من این کارها را کردم! طرف می­گفت من هیئت گرفتم، پانزده سال است که هر سال پنجاه جلسه هیئت می­گیرم. گیرِ ما در همین ضمیرِ ملکیِ «م» است!

وقتی کمی صدا آمد، گفتی نمی­دانم آیا می­توانم جلسه بگیرم یا نه! ما که در این عالم هیچ هستیم، ما که در این عالم آویزان هستیم، ما که معلقِ معلق هستیم و بجز رَبّ هیچ جای محکمی برای تکیه دادن نداریم، «می­گیرم» یعنی چه؟ این توهّم است.

این میل را از کجا آورده­ای؟ لذا نگاه کنید وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه چقدر زیبا بیان می­فرمایند.

سقف حکمت سعدی این است که «مِنَّت خدای را عَزَّ و جَلّ که طاعتش موجبِ قربت است و به شکر اَندرَش مزیدِ نعمت. هر نفسی که فرو می رود مُمِدِّ حیات است و چون بر می آید مُفَرَّحِ ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب».

من از امام سجّاد علیه الصلاة و السلام عذرخواهی می­کنم، قصد قیاس ندارم، وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه به خدای متعال عرض کرد: خدایا! تو که به من نعمت دادی، بعد آقایی کردی و مرا متوجّه کردی که به من نعمت دادی، اینکه فهمیدم تو به من فهماندی به من نعمت دادی هم نعمت دیگری است!

من در همان نعمت اول گیر کرده­ام! «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ». حال این یابو هم موشک می­اندازد، آن هم «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، اگر قرار باشد خدا مرا از اینجا ببرد، خودش فرستاده است. لذا مؤمن اگر بتواند تیری که قرار است به سینه­ی او اصابت کند را می­بوسد.

واضح است که منظور دشمن غدار نیست، ان شاء الله این دشمن بپوسد، ان شاء الله دشمنان به یکدیگر مشغول شوند، من به ظالم کار ندارم، ولی مؤمن با ظالم طرف نیست، من می­دانم که مقدّرات من در اختیار آن رَبّ است که برنامه­ریزی کرده است، من «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هستم، مولای من هم «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هست، آن گبرِ ظالمِ وحشی هم همین است. لذا تلاطم­ها از بین می­رود، آدمی تلاطم دارد که رَبّ ندارد و بی­کس و کار است.

غربالِ انسان­ها در دنیا

انگار آیه 140 سوره مبارکه آل عمران با الآنِ ما صحبت می­کند، اگر بخواهید این زد و خوردها را از منظر قرآن کریم نگاه کنید اینطور است، «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ» شما آسیب خوردید، «فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» آن­ها هم آسیب خوردند، زد و خوردی شد، چه کسی برای تو تدبیر کرده است که چه چیزی باشد؟ «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا»، گاهی دوست دارم شما پیروز شوید، گاهی دوست دارم آن­ها پیروز شوند!

تو خدای ما هستی و ما مؤمن هستیم! این یابو گبرِ ظالم است!

این مسلّم است که خدای متعال یارِ ظالم نیست، پس چرا نمی­خواهد فقط ما پیروز شویم؟ چرا «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»؟ چرا همیشه بدر نیست و اُحُد هم داریم؟ چرا همیشه جمل نیست و صفین هم داریم؟ «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»!

می­فرماید می­چرخانم! چرا؟ «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» برای اینکه معلوم شود چه کسانی ایمان آورده­اند، معلوم شود شهدا (یعنی شاهدان ماجرا) چه کسانی هستند؛ «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» خدا ظالمین را دوست ندارد.

یعنی چون شما را دوست دارم این کار را می­کنم.

شما می­گویید چرا؟

آیه­ی بعدی می­فرماید: «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»![12]

من مدام این گردونه را می­چرخانم، برای اینکه اگر قرار بود از روز اول هر کسی همینکه ادعا کرد، پیروز می­شدند، همه مانند هم می­شدند. «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»! غربال است! تو را با آن چیزی که حساس هستی امتحان می­کنم.

سه آزمایش سنگینِ امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام سه آزمایش سنگین شد، آسان­ترین آن­ها جانِ حضرت بود، سخت­تر از آن آبروی حضرت بود، امام حسین علیه السلام تنها امامی است که ترور نشده است.

من نمی­توانم این موضوع را زیاد تشریح کنم، اگر بخواهند انسان مهمی را به قتل برسانند، برای اینکه به گردن نگیرند ترور می­کنند، او را با افتخار نمی­کشند، کسی را با افتخار می­کشند که مردم او را مهدورالدم بدانند، مردم وجود او را مزاحم زندگی بدانند. بیش از این تشریح نمی­کنم.

امام حسین علیه السلام در راه خدا آبروی خود را هم داد، هلهله کردند، تکبیر گفتند، یعنی به امام نسبتِ بی­دینی دادند و گفتند می­خواهیم دین خدا را نجات دهیم.

آزمایش سوم هم ناموس حضرت بود. «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»!

ما با رَبّ غَنی طرف هستیم

خدای متعال می­فرماید این امور برای غربال کردن شماست، البته موارد دیگری هم هست. اگر شما همیشه پیروز می­شدید عُجب شما را فرا می­گرفت، اینطور از ربوبیت فرار می­کردید، اینطور شما برمی­گردید.

روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست که فرمود: اگر بندگان خدا عُجب نمی­کردند، یعنی خودشان را خیلی نمی­پسندیدند، خدای متعال کاری می­کرد که بندگان گناه نکنند.

اما اگر گناه کند و سرشکسته شود و سر خود را پایین بیندازد و بفهمد که من بد هستم و او خوب است، من کسی نیستم و باید به او تکیه کرد، من چیزی ندارم و او همه چیز است، این ارزش دارد.

نگران پرونده­ی خودتان هم نباشید، این رَبّ کریم است، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ».

وقتی با او طرف هستی، همه چیز یک طرفه برای من و شماست، می­گوییم این پرونده­ی سیاه را چکار کنم؟ می­فرماید: پرونده بدست من است، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ».

اگر شما بخواهید کاسبی کنید، چطور خرید می­کنید؟ یا فلّه می­خرید که قیمت پایین باشد، یا یک به یک می­خرید، یا سرهم خرید می­کنید.

خدای متعال چطور حساب می­کند؟ «وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ». می­فرماید اجر اعمال شما را با بهترین عمل شما حساب می­کنم، بعد «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ»، این را چندبرابر می­کنم. با خدایی طرف هستیم که اگر بدانیم چه کسی رَبّ است، اصلاً تشویش نداریم.

همه­ی این تشویش­های ما برای این است که حق ما تضییع نشود، اما می­فرماید شما با رَبّی طرف هستید که غنی است. البته هنوز ما وارد اسم «غنی» نشده­ایم. شما هر معامله­ای که می­کنید و ضرر می­کنید، برای این است که خود طرف روبرو محتاج است، شما را متضرر می­کند، چون نیاز دارد، اما بی­نیاز که اینگونه نیست!

این رَبّ غنی است، که ما هنوز به غنی نپرداخته­ایم. ای کاش من درست شده بودم و بعد این حرف­ها را می­زدم که این حرف­ها اثر کند، اگر کسی باور کند که خدا غنی است، آنوقت حال نماز او تغییر پیدا می­کند.

چون قرار است مقابل کسی «الله اکبر» بگویم که هیچ نیازی به من ندارد!

ما در مقابل یک کارتن­خواب یک نوع غذا می­گذاریم، در مقابل میهمان عزیز غذا را بنحو دیگری سرو می­کنیم، ولی هر دوی آن­ها به غذا نیاز دارند. شما مقابل رئیس آشپزهای عالم چه غذایی را جرأت می­کنید سرو کنید؟ چیزی نداریم!

ما چه چیزی می­خواهیم به غنی بدهیم؟ غنی به چه چیزی نیاز دارد؟ او رَبّ است، از طرف او همه چیز یک طرفه پُر است، از طرف ما هیچ چیزی برای ارائه وجود ندارد. بعد می­فرماید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»، اگر به من قرض بدهید… درواقع اینجا خواسته است که ما را تربیت کند، ان شاء الله جلسات بعدی راجع به انفاق عرض خواهم کرد. خدای غنی به کسی که هیچ چیزی ندارد می­گوید به من قرض بده! می­گوید من این را به تو می­دهم، تو قرض بده، بعد «يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ» من چند برابر به تو می­دهم! مؤمن از محبّت این رَبّ مست می­شود، و از این موضوع تعجّب می­کند که کسی دلگی کند و چشم او به دنبال کس دیگری باشد.

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار