
حامد کاشانی: امام حسین (ع) تنها امامی است که ترور نشده است / آدمی که الله دارد، بحران ندارد!
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، حجت الاسلام حامد کاشانی سخنرانی با موضوع “دینداری در بحران؛ ما و قرآن کریم” را به شکل سلسه گفتار در دهه اول محرم مطرح میکند که مفصل آن را می توانید بخوانید:
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما فرمودهاند در فتنهها به قرآن کریم پناه ببرید. اساساً خدای متعال در قرآن کریم دو مرتبه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی پشت و پناه عالم وجود و خاتم انبیاء قریب به این مضمون فرموده است که «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»، یعنی ای پیغمبر! تو پشت و پناهی بجز قرآن نداری.
این تعبیر خیلی سنگینی است! این کتاب برای پیغمبر ما رهنمای طریق است، و از آنطرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تجسّم عینیِ این قرآن هستند، اگر قرار بود این قرآن یک انسان باشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میشد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میشد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میشد.
ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله تهرانی را رحمت کند که میفرمود مگر میشود کسی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست بدارد و با وجود کتبیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قرآن کریم است انس نداشته باشد؟ اگر ما واقعاً کسی یا چیزی را دوست داریم، دوست داریم راجع به او بشنویم و بخوانیم.
قرآن کریم برای یکایک ما نازل شده است، مگر آیات قلیلی که دلیل داریم به هیچ وجه راجع به ما نیست.قصه های انبیاء علیهم السلام به ما مربوط است، یعنی روح آیات معانی مشخصی دارد، اصلاً انگار خدای متعال میخواسته که این کتاب را فقط برای من نازل کند، لذا وقتی قرآن کریم را میخوانیم، بعنوان یک کتابِ همینطوری نمیخوانیم، یا به این عنوان نمیخوانیم که اگر آن را بخوانیم ثواب دارد. این کتاب با ما حرف میزند. نهج البلاغه که گوشه ی کوچکی از کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را نگاه کنید که چقدر به قرآن کریم تشویق کرده است! ببینید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر به قرآن کریم تشویق کردهاند.
بحران نسبت به ما تعریف میشود
حال گوشهای از این آیات قرآن کریم برای آنجایی است که ما در ارتباط با حضرت رَبّ چه نسبتی داریم؟ من میتوانستم عنوان این بحث را «در محضر حضرت رَبّ» قرار دهم، ولی چون میخواستم به آیات و موضوعاتی محدود کنم که در قرآن کریم به آن پرداخته شده است، عرض کردم که در محضر قرآن کریم هستیم.
این حضرت رَبّ یعنی چه؟ یعنی آن مدبّری که او همهی کارها را تدبیر کرده است، او قصه را نوشته است، او نقش را تعریف کرده است، او همه چیز را مشخص کرده است، او کاربلد و اطمینانبخش و مورد اعتماد است و باید به او ایمان آورد. اینجا یقین کافی نیست، اینجا علم کافی نیست. «باور» یعنی پایبندی به آن علم، «باور» عمل بر مبنای آن علم است. این رَبّ همیشه هست، ایامی که جیب من پُرپول است و تن من سالم است و هیچ مشکلی ندارم و همه چیز ظاهراً مرتب است همانقدر به این رَبّ بصورت صد در صدی محتاج هستم که وسط بحران و زیر تیغ هستم.
چون اساساً بحران برای او معنا ندارد، بحران در نسبت با ما بحران است و برای او بحران نیست. بحران در نسبت ما بوجود میآید، هرچه کوچکتر باشیم بحرانها شدیدتر است، هرچه درستتر بزرگ شویم… راوی می گوید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا، هرچه به ظهر و عصر نزدیکتر میشد، چهرهشان برافروختهتر میشد! یعنی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که بحران ندارد! البته واضح است که نمیگویم سختی ندارد، ولی بحران و چالش و اضطراب ندارد، چرا؟ چون رَبّ دارد.
بحران به نسبت ماست، آدمی که الله دارد که بحران ندارد! خود این موضوع آرامشبخش است، منتها تفاوت این موضوع با مخدّر در این است که مخدّر بعد از خودش پشیمانی بهمراه دارد، چون مخدّر حول توهّم و دروغ و خیال است، ولی این حقیقی است، این یک پشتگرمیِ حقیقی است. آخرین نکته این بود که عرض کردیم از واضحات توجّه به رَبّ این است که ما به رَبّ حسن ظن داشته باشیم.
توجّه کنیم که معبودی بجز خدا نیست!
چون من در بحران بیشتر بیپناهی خودم را میفهمم و از تخیّل بیرون میآیم، اتفاقاً حضرت حق در قرآن کریم و ائمهی ما مفاهیم و معارف را در بحرانها به ما آموزش دادهاند.
چون آنجا دیده است… من که حدود بیست سال است منبر میروم، این بحث را امسال میگویم! چرا؟ چون الآن زمینهی شنیدن راحتتر است، چون نیاز به این موضوع حس میشود. درواقع این نیاز همیشه بوده است، اما چون الآن حس نیاز هست راحتتر میشود بحث را تبیین کرد، وگرنه این نیاز همیشه بوده است.
اینکه فرمود «قُولُوا لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» اگر یک لا اله الا الله بگویی تمام است؛ برای چه اینطور فرمود؟ چون هم چیز در همین است، منظور این نیست که لا اله الا الله را لقلقه بگویی و بعد به صد جا امید داشته باشم، اگر واقعاً باور دارم که لا اله الا الله… شما نگاه کنید، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»، آدمی که شهوتران است که لا اله الا الله قبول ندارد، او عملاً عبدِ نفسِ خود است، به خدای متعال پناه میبرم.
شیخی صفحهای درست کرده بود، پانزده کامنت منفی زیر پست او نوشته بودند، او به من میگفت سه شب است که نتوانستهام بخوابم! چرا اینطور بود؟ میگفت چون آبروی من رفت! آبروی تو دست کیست؟ اصلاً این شخصی که کامنت گذاشته است کیست؟ واضح است که بنده نمیخواهم بگویم کسی نسبت به افکار عمومی بیتوجّه باشد، اما اینکه کسی ناگهان از کاری که اشتباه نیست میترسد و میریزد و تمام میشود… لا اله الا الله! معبودی بجز خدا نیست!
آموزش دین در جنگ
حال بر سر سفره ی قرآن کریم آمدهایم، پای حضرت رَبّ. حضرت ربّ در جنگها به آموزش دین میپردازد، کمااینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگها به آموزش دین میپرداخت. بسیاری از خطبههای توحیدیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ صادر شده است.
اتفاقاً در میان درگیری که تیر و شمشیر میزند باید بفهمی که تخیّل نکن و توهّم نزن، پشتگرمی فقط یک کس است، رَبّ است. در بیرون از جنگ که همه با ما بودند، در جنگ است که معلوم میشود آیا فلانی به درد ما خورد یا نه. دشمن که دشمن است، روشن میشود دوست چقدر دوست است.
این کشورهای همسایه، از کوچک تا بزرگ کجا بودند؟ در جنگ روشن میشود، اینجا معلوم میشود، اتفاقاً اینجا میگویی من بیکس و کار هستم، پاسخ این است که رَبّ داری. زمانهای دیگر خیال میکنی که چیزهایی داری و نیاز نداری و علم داری و مشکلی نداری.
توحیدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ
خدایا! اگر ما در این دنیا نتوانستیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینیم، در آخرت، در بهشت، ما را محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مقیم بگردان. خدایا! اگر ما در دنیا جملات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشنیدیم، ما را در بهشت از این الذ لذّات، شنیدن سخنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متنعّم بفرما.
اگر ما یک تیم فوتبال یا یک تیم والیبال داشته باشیم، اگر کسی دو امتیاز از بقیه بگیرد لذّت میبریم.
مسلمین به جنگ میرفتند، ناگهان در بدر یک نفر سی و پنج نفر فرمانده را زمین زد! این موضوع خیلی اعجابآور است، نه اینکه فقط برای انسانها اعجابآور باشد، در اُحُد وقتی فقط چند نفر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کردند و جانباز شدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنها شد و مقابل هجمهی این تقریباً نهصد نفر… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پیامبری که سنگ به صورت او اصابت کرده بود و نمیتوانست از جای خود بلند شود حفاظت میکرد، قاعده این بود که باید در لاک دفاعی میرفت و از حملهی آنها دفاع میکرد، ولی نوشتهاند که حضرت به آنها حمله میکرد و آنها هم حمله میکردند!
اینکه آنها حمله کنند که طبیعی است، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که دامنهی عمل ایشان بخاطر حفاظت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کوتاه بود حمله میکرد! آنقدر که میگوییم «یَا مَن عَجِبَت مَلائِکَةُ السَّمَاءِ مِن حَمَلاتِهِ فِی الوَقَاء»، یعنی ملائکه تعجّب کردند! یعنی اعجابآور بود!
دشمنان میگفتند علی بوی مرگ میدهد و مَوتِ أحمَر (مرگ سرخ) است، اگر به او نزدیک شوی تو را دو نیم میکند، و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میترسیدند، برخی بخاطر حفظ جان خود شلوار از پای خود درمیآوردند!
شما نگاه کنید چه حس افتخاری عجیبی بین مسلمین بود و چقدر لذّت میبردند.
این آقا در بدر که آنطور صدمه دید و صدمه زد، از حال رفت. وقتی چشم خود را باز کرد چند جمله به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد، اولین جمله این است: «ألحَمدُلِلهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِکَ یَا رَسُولَ الله»، چطور خدا را شکر کنم که با شما به ما شرافت داد، من سرباز تو بودم، من فدایی تو هستم.
وقتی بعداً از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعریف میکردند و میگفتند آقا شما چقدر شجاعید و زور دارید، میفرمود: «نَجْدَةٌ أَكْرَمَنِي اَللَّهُ بِهَا»] خدا این شجاعت را به من داده است.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که درِ قلعهی خیبر را از جای خود کَنده بود میخواست خاطره تعریف کند، میفرماید: «لَمَّا فَتَحَهُ اللهُ بِیَدَی» آن زمانی که خدا لطف کرد و این قلعه را بدست من فتح کرد! برای همین ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر موحد است، فرمود: «وَ اَللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِيَّةٍ»، بخدا قسم نمیشود با این بازو و دست عادی دربِ قلعه را کَند، خدا این کار را کرد!
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کدام آیه را میفرماید؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با آیات زندگی میکنند. «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»! اینجا یک مرحلهی بحث این است که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ».
ماجرا چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بدر مشتی خاک از روی زمین برداشت یا دَمید و یا پرت کرد، این خاک به چشم همهی دشمنان رفت، این اعجاز است. یکی از عوامل پیروزی این کاری بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر سر دشمنان آورد.
اگر در یاد داشته باشید جلسهی قبل عرض میکردم که وقتی لجستیک و آمادگی را در جنگ حساب میکنید، شما یک پیغمبر دارید که اگر یک دست بلند کند این دشمنان زیر و رو میشوند، چرا فرار میکنید؟ برخی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را رها میکردند و به بالای کوه میرفتند! اگر تو امنیت هم میخواستی باید برمیگشتی و به نزدیکی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرفتی!
آنجا خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، آن زمانی که انداختی درواقع تو نینداختی، تو مخلوق من بودی. مؤمن هم به این موضوع دلگرم است که همه چیز بدست خدای متعال است، هم توهّم و تکبّر ندارد.
آنجا خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، آن زمانی که انداختی درواقع تو نینداختی، تو مخلوق من بودی. این شبیه همان چیزی است که وقتی نافع بن هلال بَجَلی سلام الله علیه تیر میانداخت، امام حسین علیه السلام دست بلند کرد و اینطور دعا کرد: خدایا! تیرهای او را به هدف بنشان. نافع بن هلال مؤدّب بود و همینطور با چشم بسته نمیزد، او سعی میکرد به هدف بزند، ولی دعای امام حسین علیه السلام هم پشت سر او بود.
تکبّر در مؤمن راه ندارد
اصلاً تکبّر در مؤمن راه ندارد، هر کسی که خواسته است از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعریف کند، گفته است که او خیلی تواضع داشت! چون حضرت خیلی بزرگ بود، حضرت آنقدر بزرگ بود که خودِ بزرگیِ حضرت هیمنه درست میکرد.
می گوید هم ما خیلی به او نزدیک بودیم و هم او خیلی خودش را به ما نزدیک میکرد، با این حال آنقدر ابهت داشت که نمیتوانستیم با او حرف بزنیم. مؤمن «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، وقتی مؤمن بفهمد که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، وقتی موشکهای او به هدف میخورد، «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»!
اینطور است دیگر! سوره مبارکه نصر برای فتح مکه است، دشمن اصلی هم زمین خورد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» ] وقتی دیدی مردم فوج فوج به دین خدا درمیآیند، اینجا «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»! یعنی تو نبودی، رَبّ بود! تو نزدی، او زد! تو انجام ندادی، او انجام داد! تو ابتکار نکردی، او ابتکار کرد.
لذا مؤمن اگر مؤمن به رَبّ باشد، نمیتواند متکبّر باشد، بلکه برعکس است. کسی که گیج است میگوید مگر ائمه نعوذبالله چه گناهی کرده بودند که اینقدر عبادت و استغفار میکردند؟ من که میدانم هیچ چیزی نیستم، اگر کسی به اشتباه از من تعریف کرد، من مدام شرمنده میشوم. «كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ»…
اگر ما این تعاریف را در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنیم، حضرت درون خود مقابل خدا آب میشود و میگوید: خدایا! من که عبد هستم، این تو هستی که مرا اینطور بعنوان عَلَمِ برافراشتهی عالم وجود بلند کردی، همه چیز دارم چون تو دادی. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ چیزی از خود ندارد. اگر کسی پنج روز به ما خدمت پنهانی کند و ما متوجّه شویم، قطعاً از او تشکّر میکنیم، اگر کسی در هفته دو مرتبه ماشین ما را تمیز کند و ما متوجه شویم، معمولاً کمادبترین آدمها هم تشکّر میکنند.
وقتی در محضر یک رَبّی هستم که همه چیز من از اوست… جلوتر خواهم گفت که این محبّت ما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از ربوبیت اوست، چون رَبّ بوده است، مربّی مولا را کنار ما قرار داده است که ما را حرکت بدهد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از همهی عالم بیشتر میفهمد و فهم هیچ کسی با حضرت قابل قیاس نیست، همهی سحرها از خوف و عظمت و کَرَم و بخشندگی خدا از حال میرفت، خودش را خالی میدید، خود را فقیر میدید. شما چقدر این عبارات را شنیدهاید، وقتی حضرت به خود نگاه میکرد، سحرها به خود میپیچید، «آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ»…
مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیگر باید چکار کند؟ اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی به نسبتِ خدا نگاه میکند، میگوید من هیچ هستم، «آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ»، دست من خالی است. اگر کسی به ربوبیت توجّه کند، طبیعیِ این امر «تشکّر» است، این امر طبیعی است که از کسی که همه چیز به ما داده است تشکّر کنیم، خدای متعال دار و ندارمان را به ما داده است، این اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به ما داده است، تازه شبهایی مانند محرّم، این امام را اینطور بخاطر هدایت ما به زحمت انداخته است، انگار انسان بیشتر بدهی دارد.
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، چیزی را به خودت و هیچ کسی اسناد نده، خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، بقیه باید خودشان حساب کار خودشان را کنند. آدمی که باور میکند «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، نمیتواند بترسد. یا این موضوع را قبول ندارد و یا نمیشود بترسد. در این عالم اتفاقی رخ نمیدهد.
سقف بهرهمندی از عمر
من عرض کرده بودم آدمی که از مرگ میترسد و فکر میکند کسی میخواهد جان او را تکان دهد؛ نترسید! شهید میشود. کسی نمیتواند عمر شما را تکان دهد. بزرگ عظیم الشأنی سؤال کرده بود أجل معلّق چیست؟ بنده عرض کردم من نمیخواستم بحث راحت الحلقوم را به جای پیچدار ببرم، اما پاسخ این است:
آیا ممکن است کسی عمر مرا کم کند؟ وقتی من معامله و تجارت میکنم، برای چه این کار را میکنم؟ برای اینکه سود کنم. اگر کسی بگوید شما در پنج سال آینده، در بهترین وضعیت، چقدر سود میبری؟ مثلاً میگویم پنج میلیارد تومان. آن شخص بگوید: این پانصد میلیارد تومان را بگیر و پنج سال معامله نکن.
حال چه کسی مخالفت میکند؟
یعنی بگوید اگر من صد برابر سقف آرزوهای تو را بدهم خوب است؟ آیا شما میگویید نه من میخواهم کاسبی کنم؟
آن چیزی که ما عرض کردیم ضرر نمیکند، که البته هنوز بصورت کامل وارد بحث ضرر نشدیم، این است که اگر هم در جایی عمر کسی با شهادت ده سال کوتاه بشود، اگر صد هزار برابر سقف بهرهمندی شما از این ده سال را در قیامت به شما بدهند، این همان است.
اینکه عرض کردم کسی نمیتواند عمر شما را کوتاه کند، منظور بنده بهرهمندی از عمر بود، ذیل اینکه ضرر نمیکنیم.
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، میگوید من خودم طراحی کردهام.
سوء استفاده از مفاهیم
توجّه داشته باشید که از «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هم میشود سوء استفاده کرد.
عایشه در جنگ جمل پایین آمد و چیزی برداشت و به سمت سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرت کرد، قبل از اینکه کسی چیزی بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَمَا رَمَيْتِ إِذْ رَمَيْتِ وَلَکِن إنَّ الشَّیطَانَ رَمَی»! تو نینداختی، شیطان انداخت! چون تو در جمل شکست خوردی، رمی الهی به هدف میخورد!
یعنی میخواهم بگویم میشود از همهی مفاهیم سوء استفاده کرد.
تلاطم نداشته باشیم
صدر این آیهی «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» چیست؟ «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ». نگو من این کارها را کردم! طرف میگفت من هیئت گرفتم، پانزده سال است که هر سال پنجاه جلسه هیئت میگیرم. گیرِ ما در همین ضمیرِ ملکیِ «م» است!
وقتی کمی صدا آمد، گفتی نمیدانم آیا میتوانم جلسه بگیرم یا نه! ما که در این عالم هیچ هستیم، ما که در این عالم آویزان هستیم، ما که معلقِ معلق هستیم و بجز رَبّ هیچ جای محکمی برای تکیه دادن نداریم، «میگیرم» یعنی چه؟ این توهّم است.
این میل را از کجا آوردهای؟ لذا نگاه کنید وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه چقدر زیبا بیان میفرمایند.
سقف حکمت سعدی این است که «مِنَّت خدای را عَزَّ و جَلّ که طاعتش موجبِ قربت است و به شکر اَندرَش مزیدِ نعمت. هر نفسی که فرو می رود مُمِدِّ حیات است و چون بر می آید مُفَرَّحِ ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب».
من از امام سجّاد علیه الصلاة و السلام عذرخواهی میکنم، قصد قیاس ندارم، وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه به خدای متعال عرض کرد: خدایا! تو که به من نعمت دادی، بعد آقایی کردی و مرا متوجّه کردی که به من نعمت دادی، اینکه فهمیدم تو به من فهماندی به من نعمت دادی هم نعمت دیگری است!
من در همان نعمت اول گیر کردهام! «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ». حال این یابو هم موشک میاندازد، آن هم «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»، اگر قرار باشد خدا مرا از اینجا ببرد، خودش فرستاده است. لذا مؤمن اگر بتواند تیری که قرار است به سینهی او اصابت کند را میبوسد.
واضح است که منظور دشمن غدار نیست، ان شاء الله این دشمن بپوسد، ان شاء الله دشمنان به یکدیگر مشغول شوند، من به ظالم کار ندارم، ولی مؤمن با ظالم طرف نیست، من میدانم که مقدّرات من در اختیار آن رَبّ است که برنامهریزی کرده است، من «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هستم، مولای من هم «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» هست، آن گبرِ ظالمِ وحشی هم همین است. لذا تلاطمها از بین میرود، آدمی تلاطم دارد که رَبّ ندارد و بیکس و کار است.
غربالِ انسانها در دنیا
انگار آیه 140 سوره مبارکه آل عمران با الآنِ ما صحبت میکند، اگر بخواهید این زد و خوردها را از منظر قرآن کریم نگاه کنید اینطور است، «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ» شما آسیب خوردید، «فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» آنها هم آسیب خوردند، زد و خوردی شد، چه کسی برای تو تدبیر کرده است که چه چیزی باشد؟ «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا»، گاهی دوست دارم شما پیروز شوید، گاهی دوست دارم آنها پیروز شوند!
تو خدای ما هستی و ما مؤمن هستیم! این یابو گبرِ ظالم است!
این مسلّم است که خدای متعال یارِ ظالم نیست، پس چرا نمیخواهد فقط ما پیروز شویم؟ چرا «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»؟ چرا همیشه بدر نیست و اُحُد هم داریم؟ چرا همیشه جمل نیست و صفین هم داریم؟ «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»!
میفرماید میچرخانم! چرا؟ «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» برای اینکه معلوم شود چه کسانی ایمان آوردهاند، معلوم شود شهدا (یعنی شاهدان ماجرا) چه کسانی هستند؛ «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» خدا ظالمین را دوست ندارد.
یعنی چون شما را دوست دارم این کار را میکنم.
شما میگویید چرا؟
آیهی بعدی میفرماید: «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»![12]
من مدام این گردونه را میچرخانم، برای اینکه اگر قرار بود از روز اول هر کسی همینکه ادعا کرد، پیروز میشدند، همه مانند هم میشدند. «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»! غربال است! تو را با آن چیزی که حساس هستی امتحان میکنم.
سه آزمایش سنگینِ امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام سه آزمایش سنگین شد، آسانترین آنها جانِ حضرت بود، سختتر از آن آبروی حضرت بود، امام حسین علیه السلام تنها امامی است که ترور نشده است.
من نمیتوانم این موضوع را زیاد تشریح کنم، اگر بخواهند انسان مهمی را به قتل برسانند، برای اینکه به گردن نگیرند ترور میکنند، او را با افتخار نمیکشند، کسی را با افتخار میکشند که مردم او را مهدورالدم بدانند، مردم وجود او را مزاحم زندگی بدانند. بیش از این تشریح نمیکنم.
امام حسین علیه السلام در راه خدا آبروی خود را هم داد، هلهله کردند، تکبیر گفتند، یعنی به امام نسبتِ بیدینی دادند و گفتند میخواهیم دین خدا را نجات دهیم.
آزمایش سوم هم ناموس حضرت بود. «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ»!
ما با رَبّ غَنی طرف هستیم
خدای متعال میفرماید این امور برای غربال کردن شماست، البته موارد دیگری هم هست. اگر شما همیشه پیروز میشدید عُجب شما را فرا میگرفت، اینطور از ربوبیت فرار میکردید، اینطور شما برمیگردید.
روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست که فرمود: اگر بندگان خدا عُجب نمیکردند، یعنی خودشان را خیلی نمیپسندیدند، خدای متعال کاری میکرد که بندگان گناه نکنند.
اما اگر گناه کند و سرشکسته شود و سر خود را پایین بیندازد و بفهمد که من بد هستم و او خوب است، من کسی نیستم و باید به او تکیه کرد، من چیزی ندارم و او همه چیز است، این ارزش دارد.
نگران پروندهی خودتان هم نباشید، این رَبّ کریم است، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ».
وقتی با او طرف هستی، همه چیز یک طرفه برای من و شماست، میگوییم این پروندهی سیاه را چکار کنم؟ میفرماید: پرونده بدست من است، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ».
اگر شما بخواهید کاسبی کنید، چطور خرید میکنید؟ یا فلّه میخرید که قیمت پایین باشد، یا یک به یک میخرید، یا سرهم خرید میکنید.
خدای متعال چطور حساب میکند؟ «وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ». میفرماید اجر اعمال شما را با بهترین عمل شما حساب میکنم، بعد «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ»، این را چندبرابر میکنم. با خدایی طرف هستیم که اگر بدانیم چه کسی رَبّ است، اصلاً تشویش نداریم.
همهی این تشویشهای ما برای این است که حق ما تضییع نشود، اما میفرماید شما با رَبّی طرف هستید که غنی است. البته هنوز ما وارد اسم «غنی» نشدهایم. شما هر معاملهای که میکنید و ضرر میکنید، برای این است که خود طرف روبرو محتاج است، شما را متضرر میکند، چون نیاز دارد، اما بینیاز که اینگونه نیست!
این رَبّ غنی است، که ما هنوز به غنی نپرداختهایم. ای کاش من درست شده بودم و بعد این حرفها را میزدم که این حرفها اثر کند، اگر کسی باور کند که خدا غنی است، آنوقت حال نماز او تغییر پیدا میکند.
چون قرار است مقابل کسی «الله اکبر» بگویم که هیچ نیازی به من ندارد!
ما در مقابل یک کارتنخواب یک نوع غذا میگذاریم، در مقابل میهمان عزیز غذا را بنحو دیگری سرو میکنیم، ولی هر دوی آنها به غذا نیاز دارند. شما مقابل رئیس آشپزهای عالم چه غذایی را جرأت میکنید سرو کنید؟ چیزی نداریم!
ما چه چیزی میخواهیم به غنی بدهیم؟ غنی به چه چیزی نیاز دارد؟ او رَبّ است، از طرف او همه چیز یک طرفه پُر است، از طرف ما هیچ چیزی برای ارائه وجود ندارد. بعد میفرماید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»، اگر به من قرض بدهید… درواقع اینجا خواسته است که ما را تربیت کند، ان شاء الله جلسات بعدی راجع به انفاق عرض خواهم کرد. خدای غنی به کسی که هیچ چیزی ندارد میگوید به من قرض بده! میگوید من این را به تو میدهم، تو قرض بده، بعد «يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ» من چند برابر به تو میدهم! مؤمن از محبّت این رَبّ مست میشود، و از این موضوع تعجّب میکند که کسی دلگی کند و چشم او به دنبال کس دیگری باشد.