آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۹۴۷۹۳
یادداشت |

پاهایم در مشهد، دلم در کربلا

گاهی مسیر عاشقی از جاده نجف–کربلا نمی‌گذرد، بلکه از صحن انقلاب تا گنبد طلایی امام رضا علیه‌السلام امتداد دارد. این روایت روزهایی‌ست که دل برای کربلا می‌تپد، اما پا‌ها در مشهد آرام گرفته‌اند.
مجتبی داودیان
پاهایم در مشهد، دلم در کربلا

به گزارش گروه استان های خبرگزاری دانشجو؛ چند روز مانده به اربعین، وقتی اولین عکس‌ها و فیلم‌های زائران در مسیر نجف تا کربلا را دیدم، چیزی در دلم فرو ریخت. حس می‌کردم که امسال قرار بود میان همان جمعیت باشم، عمودها را یکی‌یکی پشت سر بگذارم و در غبار جاده با خودم زمزمه کنم «یا حسین».
کوله‌پشتی‌ام گوشه اتاق بود؛ وسایلی که آماده کرده بودم هنوز همان‌جا مانده بود. هر بار که نگاهم به‌شان می‌افتاد، انگار دستی قلبم را می‌فشرد.


صبح که بیدار شدم، با خودم گفتم: «اگر پایم به کربلا نمی‌رسد، دلم که می‌تواند برود.» ناگهان تصمیم گرفتم راهی حرم امام رضا علیه‌السلام شوم.
در مسیر حرم، حس می‌کردم قدم‌هایم سنگین است، نه از خستگی، بلکه از بغضی که گلویم را گرفته بود. وقتی وارد صحن شدم، نفس عمیقی کشیدم؛ هوای اینجا، مثل نسیم کربلا، آرام‌بخش بود.


امروز، از صبح در حرم بودم. با خودم قرار گذاشتم مسیر صحن‌ها را مثل مسیر اربعین طی کنم. از صحن انقلاب شروع کردم و با ذکر «یا حسین» آرام حرکت کردم. هر چند قدم، سلامی به امام رضا دادم و بعد در دلم سلامی به حسین.
خادمی که چای تعارف می‌کرد، استکان را در دستم گذاشت. بوی چای مرا به مواکب جاده برد. جرعه‌ای نوشیدم و چشم‌هایم را بستم… انگار میان خیمه‌ای در مسیر نشسته بودم و پیرمردی عراقی با لهجه شیرینش می‌گفت: «حسین یحبک».

امروز حس غریبی داشتم. خبر رسید دوستانم به کربلا رسیده‌اند. عکس‌هایشان کنار بین‌الحرمین را دیدم… گنبد طلایی، پرچم سیاه، ازدحام عاشقان. اشک بی‌اختیار روی گونه‌هایم جاری شد. رفتم و پشت پنجره فولاد ایستادم. دستم را به شبکه‌ها گرفتم و آرام گفتم: «آقا جان، سلام مرا به برادرت برسان.»

همان لحظه حس کردم که میان حرم حسین هستم؛ جمعیت را دیدم، بوی گلاب و عطر ضریح را حس کردم. شاید خیال بود، اما برای من واقعی‌تر از واقعیت بود.

صبح اربعین، قبل از طلوع آفتاب وارد حرم شدم. زائران زیادی آمده بودند؛ بعضی با پرچم مشکی، بعضی با لباس‌های ساده و کفش‌های پیاده‌روی. مداحی «السلام علیک یا اباعبدالله» در صحن پیچیده بود.


ایستادم رو به گنبد طلایی امام رضا و دلم را راهی کردم. این بار بغض نکردم، گریه هم نکردم. فقط حس کردم که وصل شده‌ام؛ از مشهد تا کربلا، از حرم برادر تا حرم برادر.


امسال پاهایم در مشهد ماند، اما دلم اربعین را زیارت کرد. و من مطمئنم روزی خواهد آمد که همین پاها هم جاده نجف تا کربلا را قدم بزنند.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار