«آلزايمر» را ميتوان در گونه سينماي متفاوت، حرفهاي و شبه هنري ايران جاي داد؛ سينمايي كه تلاش ميكند بهرههايي هر چند كوچك از جلوههاي زيبايي شناسانه تصويري به مخاطب ارائه دهد.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ فيلم سينمايي «آلزايمر» در كارنامه محدود و معدود فيلم هاي بلند سينمايي احمدرضا معتمدي كار خاصي به شمار مي رود؛ همچنان كه آثار پيشين او نيز از همين ويژگي برخوردار است و فيلم هاي تامل برانگيز و جالب توجهي هستند، هم «ديوانه اي از قفس پريد» و هم «قاعده بازي» و نيز «آلزايمر»؛ جالب آن كه هر سه اين فيلم ها در فضاهايي كاملا متفاوت و خاص ساخته و پرداخته شده اند.
«ديوانه اي از قفس پريد» يك فيلم تند اعتقادي درباره دوران پس از جنگ و تبعاتي بود كه بر بازماندگان جنگ تحميلي وارد آمد و بعد از آن فيلم «قاعده بازي» يك كمدي از نوع گروتسك است كه در فضاي سينماي ايران اثري كم نظير و كاملا خاص به شمار مي رفت و بالاخره فيلم «آلزايمر» كه باز هم رويكردي نسبتا متفاوت از رويكردهاي معمول و مأنوس سينماي ايران را دنبال مي كند.
در فيلم «آلزايمر» ما با يك شخصيت خاص كه دچار فراموشي و نسياني عجيب و غريب شده، روبروييم كه اين مسئله موقعيتي در ارتباط او و سايرين پديد مي آورد؛ فيلمي كه بخش قابل توجهي از موقعيت چشمگير و قابل توجه خود را مرهون و مديون بازي خوب مهدي هاشمي در نقش شخصيت اصلي فيلم است.
«آلزايمر» در واقع فيلم قصه گو به معناي كلاسيك و عام و سنتي آن نيست، بلكه فيلم فضا و روايت است؛ فيلم البته در كنار برخي ويژگي هاي خوب و ممتاز همچون بازي ها، طراحي صحنه، لباس و چهره و نيز كارگرداني، دچار نقصان ها و كاستي هاي قابل توجهي هم هست كه از آن جمله مي توان به ريتم فيلم اشاره كرد كه براي مخاطب عام كاملا خسته كننده به نظر مي رسد.
علاوه بر اين، نوع پرداخت فضاها و شكل انتظام فيلمنامه نيز كه همان طور كه اشاره كرديم از ساختار معمولي قصه گويي به دور است و براي مخاطب عام قدري ثقيل به نظر مي رسد و تا حدودي فضاي كلي فيلم را براي او گنگ و نامفهوم مي سازد؛ به نحوي كه اساسا ممكن است ارتباط گيري و درگير شدن مخاطب با فيلم را دچار آسيب جدي كند.
در فيلم «آلزايمر» نيز همچون ساير آثار قبلي احمدرضا معتمدي، با فضاي نسبتا بديع و متفاوتي روبرو مي شويم؛ گرچه معتمدي در فيلم دوم و سومش نسبتا از سينماي قصه گو فاصله گرفت و به فضاسازي نزديك شد، برخلاف فيلم اول يعني «ديوانه اي از قفس پريد» كه معتمدي با آن كه ميزانسن و ديالوگ پردازي خاصي را دنبال كرد، اما به سينماي قصه گو وفادار ماند و اصل قصه گويي كلاسيك را به هر نحوي كه شده، در فيلم صورت بخشيد و اين دقيقا اتفاقي است كه در دو فيلم «قاعده بازي» و «آلزايمر» كمرنگتر شده است.
«آلزايمر» را مي توان در گونه سينماي متفاوت، حرفه اي و شبه هنري ايران جاي داد؛ سينمايي كه تلاش مي كند بهره هايي هر چند كوچك از جلوه هاي زيبايي شناسانه تصويري به مخاطب ارائه دهد و در سينماي امروز ايران اين اتفاق تامل برانگيز و قابل توجهي است هر چند با ضعف ها و كاستي هاي متنوعي نيز روبرو باشد.