درست در همان سالی که خاتمی بدان افتخار میکند که سازمان ملل ایده او را پذیرفت و آن سال را به عنوان گفتوگوی تمدنها نامید، جرج بوش در سخنرانی سالیانه خودش در کنگره آمریکا ایران را به همراه عراق و کره شمالی به عنوان سه ضلع محور شرارت قرار داد.
مهدي محمدي در گفتوگو با خبرنگار سياسي «خبرگزاري دانشجو»، با تشريح سياست خارجه دولت اصلاحات موسوم به سياست «تنش زدايي» گفت: آنچه که به طور عمومی در مورد سیاست تنش زدایی گفته می شد این بود که تنشزدايي سیاستی است که قرار بود مشکلات ما را با بلوک های مختلف قدرت صفر کند، یعنی نوعی سیاست صفر کردن مشکلات با امریکایی ها و اروپاییها و اعراب و هر بلوکی که به هر دلیلی با ایران دارای تنش بود را مد نظر قرار داده بود.
وي افزود: این شاید هیچ ایرادی هم نداشته باشد؛ مسئلهای که وجود دارد و کمتر راجع به آن بحث شده این سوال است كه دولت اصلاحات چه روشي برای رسیدن به این هدف انتخاب كرده بود؟ و آیا روشي كه انتخاب كرده بود روش صحیحی بود و اساسا به آن روش دست پیدا کرد يا خير؟
اين كارشناس مسائل امور بينالملل ادامه داد: روشی که دولت اصلاحات برای تنش زدایی در پیش گرفت روشی است که خودشان به آن اعتماد سازی می گفتند، منظور هم از اعتماد سازی این بود که اولا اتهامات غربی ها علیه ایران را به رسمیت می شناختند و ثانیا تلاش می کردند با استفاده از مدلی که خود غربی ها ارائه كرده بودند به این اتهامات پاسخ بگویند.
امتياز دهيهاي دولت اصلاحات به غربيها تحت عنوان اعتمادسازي
محمدي در خصوص پیش فرضهاي دولت اصلاحات براي طراحي ديپماسي تنش زدايي گفت: پيشفرضهاي سیاست گذاران دیپلماسی دوره اصلاحات هم این بود که اعتمادسازی روشی است که جواب می دهد، یعنی ایجاد حدی از اعتماد بین ایران و غرب که به ارتقای روابط دو طرف منجر می شود، نمونه خیلی واضح و روشن این راهبرد در مسئله هستهای روشن می شود، در پرونده هسته ای، دولت اصلاحات پذیرفت که تنها مسیر حل و فصل آن مسیر اعتماد سازی است، برای اعتماد سازی اولا در اکتبر 2003 و فوریه 2004 و بعد در نوامبر 2004 تعلیق کامل تاسیسات هسته ای ایران را پذیرفت، در اکتبر 2003 یعنی پاییز 82 دولت اصلاحات یک سند بیش از 1000 صفحه ای در مورد اطلاعات برنامه ایران را به غرب تقدیم کرد، علاوه بر اینها بازرسی از نهادهای نظامی کشور را که فراتر از همه مقررات بین المللی است دولت اصلاحات پذیرفت و به رسمیت شناخت.
وي بيان داشت: فرض دولتمردان آن موقع این بود که اگر این فرایند در زمان طولانی انجام شود و مذاکرات تداوم پیدا کند نهایتا غربی ها اعتمادشان نسبت به برنامه هسته ای ما جلب و این برنامه بدون دردسر بینالمللی رفع خواهد شد، وقتي ما انتهای این فرایند را از نزدیک بررسی می کنیم مي بينيم كه در ماه اوت 2005 برابر مرداد ماه سال 1384 غربیها بسته اي را به ما ارائه كردند، در واقع این بسته محصول و نتیجه اعتماد سازی دو سال و نیمهای بود که انجام شده بود ما در اين بسته ديديم که هیچ چیزی در موضع غربی ها تغییر نکرده است، یعنی فرایند دو سال و نیمه اعتماد سازی ایران نه تنها اعتماد غرب به ایران را افزایش نداد، بلکه صرفا طمع غرب را نسبت به ایران افزایش داد و باعث شد مطالباتی که آنها روز اول داشتند روز آخر با جدیت بیشتری مجددا مطرح گردد.
اين كارشناس امور بين الملل اضافه كرد: به نظر من بسته 5 اوت 2005 نشان دهنده این است که راهبرد اعتماد سازی یک راهبرد اشتباه و شکست خورده بود، به این دلیل که غربی ها اساسا هرگز و تحت هیچ شرایطی آن اعتمادي را که لازمه تداوم برنامه حساسی مثل برنامه غنی سازی اورانیم باشد به ایران نخواهند داشت و تنها چیزی که طرف غربی خواستار آن بود این بود که برنامه را ما از اساس تعطیل کنیم؛ یعنی ما از نظر غرب برای این مسئله راه حلی به جز پاک کردن صورت مسئله نداشتیم و هیچ چیز دیگری را آنها به رسمیت نمی شناختند.
محمدي اذعان داشت: اشتباه دولت اصلاحات این بود که تصور میکرد این امکان پذیر است که حدی از اعتماد ایجاد شود که در آن غرب اجازه دهد که چنین مسئله حساسی (غني سازي اورانيوم) در ایران عملی بشود، در نتیجه به نظر میآید که ما در ابتدای دولت نهم در موقعیتی قرار داشتیم که می توانستیم به راحتی و با نظر قاطع و محکم در زمینه راهبرد اعتماد سازی تجدید نظر کنیم که این اتفاق نیز افتاد.
چرايي طراحي راهبرد «گفتوگوي تمدنها» از سوي خاتمي
وي با اشاره به طرح گفتوگوي تمدنها در دولت اصلاحات، گفت: راهبردی که دولت اصلاحات در پیش گرفته بود مثل تبدیل کردن خودش به بلندگوی گفت وگوی تمدن ها و سردادن شعار صلح در مجامع بین المللی بیش از اینکه راهبرد دیپلماتیک باشد، یک راهبرد رسانه ای و تبلیغاتی بود، در واقع دولتمردان اصلاحات تصور می کردند که از این طریق می توانند برای خودشان وجهه بین المللی ایجاد کنند، ضمن اینکه می خواستند این پیام را برای جامعه جهانی بدهند که از ادبیات انقلابی و ایدئولوژیک فاصله گرفته اند و مایل بودند ادبیاتی از در صحنه بینالمللی استفاده کنند که با ادبیات امام و رهبری که اساس آن مبتنی بر مفهوم استکبار ستیزی بود، فاصله داشته باشد.
تصورات غلط اصلاحطلبان از غربگرايي مردم ايران
اين كارشناس امور بين الملل ادامه داد: می خواستند بگویند که ما از این ادبیات فاصله گرفتیم، درواقع دولت اصلاحات میخواست بگوید که با کسانی که بعد از انقلاب در صدر نظام جمهوري اسلامي بودند، متفاوت است، اینها با رساندن این پیام به تغییر و تغیر طرف غربی خود احتیاج داشتند؛ زيرا فکر می کردند که تنها زمانی که غربی ها درباره ماهیت اصلاحات مطمئن بشوند با آنها وارد شراکت و همکاری خواهند شد ضمن اینکه اين پیش فرض را داشتند كه اگر بتوانند روابط را با غرب توسعه بدهند یعنی اعتماد غرب را جلب کنند آن وقت در داخل مردم به سمت آنها اقبال بیشتری نشان می دهند، علت هم این است که همیشه مردم ایران را غرب گرا تصور می کردند، تصور اصلاح طلبان از محیط زندگی مردم ایران این بود که مردم ایران غرب را دوست دارند و لذا هر کسی که بتواند رابطه با غرب را تسریع و تسهیل کند او را هم دوست خواهند داشت.
محمدي اظهار داشت: این راهبرد دولت اصلاحات نه فقط جدی گرفته نشد بلكه مورد تمسخر نيز واقع شد، درست در همان سالی که سيد محمد خاتمی بدان افتخار می کند که سازمان ملل ایده او را پذیرفت و آن سال را به عنوان گفتوگوی تمدن ها نامید- در سال 2002 میلادی - جرج بوش در سخنرانی سالیانه خود در کنگره آمریکا، ایران را به همراه عراق و کره شمالی در ميان یکی از سه ضلع محور شرارت قرار داد و حدود یک سال قبل در مارس سال 2003 به عراق حمله کرد، همچنين پرونده هستهای به عنوان نقطه آغاز اعمال فشار بین المللی به ایران درست در ژوئن 2003 یعنی دو ماه بعد از حمله به عراق گشوده شد و در آژانس مورد بحث قرار گرفت و سه ماه بعد از آن یعنی در سپتامبر سال 2003 اولین قطعنامه علیه ایران صادر شد.
وي در خصوص راهبرد تبليغاتي گفتوگوي تمدنها گفت: راهبرد گفتوگوي تمدنها حتی به لحاظ تبلیغاتی هم راهبرد شکست خورده ای بود، غربیها دولت خاتمی را به عنوان دولتی که قادر است راهبردهای انقلاب اسلامی و ساختار تصمیم گیری سیاست خارجه ایران را دگرگون کند، به رسميت نشناختند و همواره به عنوان یک دولت درجه 2 و دولتی که ادعاهایش بیشتر از تواناییهایش است با دولت خاتمی برخورد کردند. واقعا هم همین بود، یعنی دولت در توانایی های خود دچار سوء تفاهمهایی بود که دردسرهای مهمی برای کشور ایجاد کرد.
آدرس غلط ضعف ايران را اصلاحطلبان به غرب ميدادند
اين كارشناس امور بينالملل با اشاره به مسئله حمله آمريكا به ايران كه در زمان دولت اصلاحات، مطرح شد، بيان داشت: ایده حمله نظامی به ایران از اواسط دولت کلینتون همیشه روی میز بود و همیشه ادبیات آمریکاییها علیه ایران این بود که اگر ايران درخواستهای امریکا را نپذیرد همه گزینه ها روی میز است و منظورشان این بود که یکی از این گزینهها، گزینه نظامی است، در حالی که مشکل دولت اصلاحات این بود که هیچ وقت نتوانست برآورد و ارزیابی واقع بینانه از اینکه واقعا احتمال درگیری نظامی آمريكا با ايران چقدر جدی است، بدست بیاورد، در واقع دولت اصلاحات همیشه این خطر را بزرگتر از آنی که هست تصور میکرد، حتی بزرگتر از آنی که خود غربی ها آن را به عنوان واقعيت قبول كرده بودند، غرب ایده حمله نظامی به ایران را آنقدری که اصلاح طلبان آن را جدی می گرفتند، جدی نگرفت.
محمدي با بيان اينكه هدف طرح حمله به ايران از سوي غرب مشغولسازي ايران به مسائل حاشيهاي بود، افزود: مراجعه به واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که در سال هاي 2002 و 2003 راهبرد امریکاییها حمله به ایران نبوده است، بلکه راهبرد امریکا مشغولسازی ایران به موضوعاتی مثل موضوع هستهای برای حمله به عراق بود، علت اصلی هم این بود که امریکایی ها به دلیل اینکه به افغانستان در سال 2001 حمله کرده بودند و جبهه دومی به وسعت عراق را می خواستند باز کنند، اصلا و ابدا به لحاظ نیرویی در موقعیتی نبودند که یک جبهه سومی را در منطقه ایجاد کنند.
وي اظهار داشت: معلوم بود که راهبرد امریکا این است که بتواند ایران را مشغول سازد و هدف هم این بود که ایران نتواند از ظرفیتهای خود در عراق برای اخلال در کار امریکا استفاده کند، اسناد آن زمان امریکا نشان دهنده همین موضوع است، به طور مثال سندي كه از سوي لری فرانکلین، مسئول وقت میز ایران در امریکا منتشر شد – فرانکلین کسی است که به اتهام جاسوسی برای اسرائیل در امریکا محاکمه شد- اين مطلب را تصديق مي كند. فرانکلین در سندی که از او منتشر شده است می گوید « تئوری این بود که اگر بخواهیم به عراق حمله کنیم حتما باید به طور موازی طراحی برای ایران داشته باشیم و آن طراحی جنگ نبود، آن طراحی مشغول کردن ایران در پرونده هستهای، ایجاد ناآرامی در ایران و ایجاد درگیری برای ایران در موضوعات دیگر بود.»
اين كارشناس امور بينالملل مطرح ساختن حمله آمريكا به ايران در دوره اصلاحات را طرحي از سوي اصلاحطلبان دانست كه به واسطه آن، اين طيف امتياز دهي خود را به غربيها توجيه ميكنند، گفت: دولت اصلاحات برای اینکه بتواند امتیاز دهی خودش را به دشمن توجیه کند، خطر حمله نظامی را بزرگ می کرد، البته این مسئلهاي است که بعدها هم افراد دیگری خواستند بواسطه اين روش بعضی از امتیازات را به نظام تحمیل کنند، كه ناكام ماندند، در نتیجه مسلما آمریکایی ها در سال 2003 قصد حمله به ایران را نداشتند و راهبرد دولت اصلاحات کمكی به منتفی شدن حمله آمریکا به ایران نکرد.
محمدي با طرح اين سوال كه اگر امریکاییها بخواهند به ایران حمله بکنند تحت چه شرایطی این حمله را عملی می کنند؟ گفت: بر خلاف آن چیزی که جریان اصلاحات می گوید امریکا زمانی به ایران حمله خواهد کرد که احساس کند نیروی کافی برای مقاومت در داخل ایران وجود ندارد، آمریکاییها به عراق هم به همین صورت حمله کردند یعنی در سال 2003 بعد از 12 سال کار اطلاعاتی و خریدن تمام افسران ارتش عراق تازه تصمیم به حمله به اين كشور گرفتند، اگر واقعا کسانی كه خطر حمله آمریکا به ایران را جدی ميکنند در داخل ایران هستند و پیغام ضعف به بیرون می فرستند، مطمئنا متهمان اصلی شکل گیری جنگ آمریکا علیه ایران هستند و بدون شک در راس این فهرست جریان اصلاح طلب قرار دارد.
وي گفت: این جریان اصلاح طلب بود که از وندالیسم حرف زد، وندالیسم یعنی شکستن، یعنی ما در ایران آمادهایم که یک دشمن خارجی به ما حمله کند و ما را شکست دهد تا ما از دست این سیستمی که داریم رها بشویم و این مقالهای بود که سعید حجاریان آن را در روزنامههاي اصلاحطلب نوشت.
اين كارشناس مسائل سياسي با بيان اين مطلب كه نتيجه عقب نشيني دولت اصلاحات از آرمانهاي انقلاب گستاخي غربيها براي گرفتن امتياز بيشتر از ايران بود، عنوان كرد: جریان اصلاح طلب در ایجاد این سوء تفاهم در ذهن طرف غربی كه می تواند با اعمال فشار به ایران امتیاز بگیرد، بزرگترین و تاریخی ترین تقصیر را بعد از انقلاب داشت و اگر هم یک روزی آمریکاییها به ایران حمله می کردند دقیقا به سبب وجود چنین کسانی در ایران بود، غربيها امیدوار بودند كه توان نظامی مقاومت را سست کنند و اگر حمله نکردند دقیقا می دانستند که جریان اصلاح طلب در ایران کاره ای نیست و کسان دیگری در کشور هستند که آنها هرگز و تحت هیچ شرایطی از مقاومت کوتاه نمی آیند و در نتیجه بازدارندگی در مقابل حمله دشمن ایجاد می شود.