بوي خوش هل و عطر جوانه گندم تازه كه به مشاممان ميرسد قدمهايمان را تندتر ميكنيم تا كام تلخ بي صبحانهمان را با چيزي از جنس جوانه گندم، هل و پسته شيرين كنيم...
گروه اجتماعي «خبرگزاري دانشجو»؛ بوي خوش هل و عطر جوانه گندم تازهكه به مشاممان مي رسد قدمهايمان را تندتر مي كنيم تا كام تلخ بي صبحانه مان را با چيزي از جنس جوانه گندم، هل وپسته شيرين كنيم. شيريني سوهان هاي ترد و طلايي قم با گرماي چاي تازهلاهيجان كه خوب كيفورمان كرد تازه يادمان مي آيد براي تهيه گزارشي شيرين به كارگاه كوچك سوهان پزي آمده ايم.
زير زميني كوچك اما تميز و روشن با چند پاتيل بزرگ سوهان، آميخته با صداي تالاپ تالاپ مشته هاي سوهان پزي، 8 دختر و پسر جوان سوهان پز و گرماي زياد هوا كه اجازه ورود خنكي پاييز به كارگاه را مي گيرد. اينها را كه روي هم بگذاري مي شود يك كارگاه كوچك سوهان پزي در دل قم.
از در ورودي كارگاه 10 قدم كه به سمت چپت بيايي درست روبروي قوطي هاي كوچك و بزرگ سوهان كه كيپ تا كيپ هم چيده شده اند 6 پاتيل بزرگ سوهان پزي مي بيني و جواني كاردك به دست. جوان مدام به 4 پاتيل روشن سوهان سر مي زند تا مبادا مواد اوليه سوهان ته بگيرد يا شل و سفت شود.
هادي، كارگر 28 ساله كارگاه سوهان پزي مي گويد: «بار سوهان آنقدر بايد به هم بخورد تا آماده شود بايد مواظب باشيم كه سوهان درست بپزد تا هم رنگ قشنگي داشته باشد و هم ترد باشد» بعد گوشه اي از مواد داخل پاتيل را با دست مي كند و و فوت مي كند. مي گويد: «بايد از سوهان چاشني بگيرم. اگر بار سوهان بعد از خنك شدن ترد و شكننده شد معلوم است كه رسيده و بايد فورا از پاتيل خارج شود و به دست گل كن برسد.»
هادي 8 سال است هر روز كه از خواب بلند مي شود بعد از نماز و صبحانه مختصر مي رود پاي پاتيل هاي ساخت سوهان. جوانه گندم و آرد و روغن حيواني و هل و پسته را با مهارت خاصي با هم مخلوط مي كند تا سوهاني ترد و مشتري پسند براي زائران قم درست كند. بعداز 8 سال كار ديگر خوب مي داند كه اگر دماي زير پاتيل اندكي بيشتر يا كمتر از استاندارد باشد سوهان يا مي سوزد يا شل و بد ريخت مي شود.
غنچه هاي سوهان گل مي شوند
پودر هل را كه مي پاشد روي سيني، خمير آماده شده سوهان را هم داخل سيني پهن مي كند و خمير را مي سپارد به دست جوان 18 ساله اي به نام صادق. اينجا صادق و همكارانش را گل كن صدا مي كنند چون غنچه سوهان را مثل يك گل باز و آماده مي كند. صادق پوشيده در روپوش سفيد سوهان پزي، خمير سوهان را با وسيله به اسم غنچه گير به اندازه هاي لازم در مي آورد بعد با چيزي شبيه يك گوشتكوب پهن روي خمير مي كوبد. اينجا به گوشتكوب پهن آماده كردن سوهان مشته مي گويند. درست مثل يك مشت بزرگ سنگين و پرقدرت.
هر روز ساعت 4 بعد از ظهر صادق از آقا جواد، مسئول كارگاه مرخصي مي گيرد تا برود مدرسه شبانه. صادق مي خواهد روزي براي خودش يك برقكار باسواد شود. مي گويد:« از 15 سالگي وارد كار سوهان پزي شدم. زياد بچه درسخواني نبودم. مدرسه را ول كردم اما الان پشيمانم. هر روز از ساعت 4 بعد از ظهر تا 8 شب مي روم مدرسه شبانه. دوست دارم رشته برق را ادامه بدهم و براي خودم كار كنم.»
دست هاي صادق لحظه اي آرام و قرار ندارد. بوي گندم و عطر روغن كرمانشاهي سال هاست كه ميهمان دست هاي صادق شده اند. مشته سوهان پزي را توي دستش مشت مي كند و محكم مي كوبد روي خمير سوهان. دست ديگرش پسته هاي خرد شده را روي خمير سوهان مي پاشد. از سختي كارش كه مي پرسم مي گويد: «روزي 10 ساعت سرپا ايستادن بعد از 3 سال كار خيلي برايم خسته كننده شده. مراحل كارمان طوري است كه نمي توانيم روي صندلي بنشينم و كار كنيم. بايد حتما سرپا باشيم خودتان كه بهتر مي دانيد پا درد و كمر درد به مرور زمان آدم را از كار مي اندازد.»
غنچه هاي خمير سوهان كه زير دستان صادق گل كن گل شدند كار را بايد سپرد به دست هاي محمد تا گل هاي سوهان را قالب زني كند. محمد با سه نوع قالب كار مي كند. خودش مي گويد: «قالب باقلوايي سوهان را به شكل مربع در مي آورد، قالب سكه اي هم كه شكل سكه است و قالب لقمه اي بيشتر براي مجالس استفاده مي شود. بعضي سوهان ها را هم قالب نمي زنيم و به همان شكل گل سوهان بسته بندي مي كنيم.»
گرماي كارگاه كلافه مان مي كند
گرماي زياد هواي داخل كارگاه محمد را خسته كرده قطرات ريز عرق روي پيشاني اش را پاك مي كند و مي گويد: «وقتي هر 6 تا پاتيل با هم كار مي كنند هواي اينجا خيلي گرم مي شود. حتي الان هم كه پاييز است و هوا خنك شده اينجا بازهم گرم است.» 7 ماه پيش گرماي زياد كارگاه و حساسيت محمد به روغن، پوست دستش را دچار اگزما كرده بود. خودش مي گويد: «بعد از چند هفته مداوا و استفاده از پماد پوستم خوب شد. دكتر مي گفت دستت به روغن و موادي كه با آن سرو كار داري حساس شده. با دستكش هم اصلا نمي شود كاركرد واقعا جلوي كارمان ما مي گيرد.»
سوهان ها كه گل شده و قالب زده شد، مي رسد به دست دختري به نام منيژه، هماني كه در ابتداي ورودمان با چاي تازه و سوهان به استقبالمان آمد. منيژه آرام و بي سروصدا كار مي كند. كار كردن در محيط هاي پر سر و صداي مردانه نتوانسته چيزي از آرامش و متانت منيژه كم كند. او مي گويد: «من به همراه دو دختر ديگر در قسمت بسته بندي كار مي كنيم. سوهان هاي آماده شده را وزن مي كنيم و در قوطي هاي يك كيلويي، 2 كيلويي و 500 گرمي قرار مي دهيم. بعد روي آنها را سلفون مي كشيم تا به دست مشتري برسد.
از كار و بارش كه مي پرسم مي گويد: من اينجا ماندگار نيستم. دوست دارم كاري متناسب با توانايي ام پيدا كنم دوسال منشي كتابخانه بودم مدتي هم در بخش مونتاژ وسايل برقي كار مي كردم حتي به صداو سيماي قم هم رفته ام و آزمون تست صدا دادم اما هنوز جوابي نيامده.»
رفتارمسئولان ادرات دولتي نااميدم مي كند
منيژه دانشجوي رشته مديريت دانشگاه ساوه است اما به خاطر دوري مسير امسال مرخصي گرفته تا دوباره شانس خود را براي شركت در كنكور و قبول شدن در يكي از دانشگاه هاي قم امتحان كند. مي گويد: «از ساعت 7 صبح تا 5 بعد از ظهر سرپا كار مي كنيم خودتان كه مي دانيد مدت زمان طولاني سرپا ايستادن و كاركردن بخصوص براي خانم ها خيلي اذيت كننده است. اما من راضي ام چون صاحب كارهايم خيلي خوب و با انصاف هستند.»
منيژه آنقدر در كارگاه سوهان پزي كار كرده كه اصلا بوي سوهان را متوجه نمي شود. مي گويد: «گاهي كه به حرم حضرت معصومه مي روم و از جلوي مغازه هاي سوهان پزي رد مي شوم بوي سوهان را مي فهمم اما به نظرم اينجا هيچ بويي ندارد شما كه آمديد بوي سوهان را فهميديد؟» او هنوز هم طعم چاي با سوهان بادامي را دوست دارد: «وقتي توي خونه هستم دوست دارم چاي تازه و سوهان بخورم. راستي از سوهاني كه برايتان آوردم خورديد؟ خوشمزه بود؟»
دل منيژه پر است از بي عدالتي هاي زمانه، از اينكه چرا بعضي چيزها هيچ وقت درجاي خود قرار نمي گيرند. از مراجعات پي در پي اش به آموزش و پرورش قم، صدا وسيما و چند مركز علمي آموزشي ديگر مي گويد، اما هيچ كدامشان كاري نداشتند براي دختري كه بايد هم درس بخواند و هم كار كند. خودش مي گويد: «گاهي اين رفتارها نا اميدم مي كند و مي گويم اصلا از ادامه تحصيلم منصرف مي شوم و درس نمي خوانم اما نه! بعد زود به خودم اميدواري مي دهم من آنقدر تلاش مي كنم تا هم در دانشگاه موفق بشوم و هم شغلي متناسب با خودم پيدا كنم.»
آقا جواد، مسئول كارگاه سوهان پزي مرد مهرباني است كه خودش هم پا به پاي بچه ها كار مي كند كارگرها از رفتار خوب آقا جواد خيلي راضي بودند. هادي مي گويد: «ما بايد روزي بيشتر از 400 كيلو سوهان توليد كنيم يعني به ازاي هر نفر حدود 50 كيلو. البته اگر به خاطر خستگي ميزان توليدمان كمتر هم باشد صاحب كارمان چيزي نمي گويد.»
آقا جواد تمام كارگرهايش را بيمه كرده و چند روز ابتدايي كار خودش به كارگرهاي جديد آموزش مي دهد او مي گويد: «ميزان سود كارگاه هاي كوچك سوهان پزي زياد نيست چون ما سوهان را مستقيما به فروش نمي رسانيم و مغازه دار كه واسطه كار است هم بايد سود ببرد.»
نزديكي هاي ظهر است كه كارگاه كوچك سوهان پزي را ترك مي كنيم حالا ديگر كارگاه سوهان پزي برايمان فقط جايي پر از سوهان هاي ترد و خوشمزه نيست. اينجا آدم هايي مثل منيژه و محمد و صادق كار مي كنند. هركدام با هزارن آرزوي بر آورده نشده و هزاران راه نرفته . شايد دفعه بعد كه به قم برويم منيژه رفته باشد سر درس و تحصيلش و صادق هم برقكار خوبي شده باشد، كسي چه مي داند.