آخرین اخبار:
کد خبر:۲۱۵۳۰۸
اشعاری از مهدی سیار در وصف محرم؛

همین که نام مرا می‌برند می‌گریم ...

همین که نام مرا می‌برند می‌گریم/ از این به بعد من و آه و چشم تر شده‌ای/ چه نام مرثیه واری ست «مادر پسران» ...
همین که نام مرا می‌برند می‌گریم ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ به مناسبت نزدیکی به ماه محرم مهدی سیار اشعاری را در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده است. متن آن به شرح ذیل است:

 

همین که نام مرا میبرند میگریم

چارپاره ای برای بانو ام البنین(س)

 

دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم

دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!

دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!"

فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر

 

مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است

که چشم بد ز رخت دور بهتر از جانم!

بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای

اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم

...

شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی

شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد

شنیده ام که به آب فرات لب نزدی

فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد

 

بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من!

بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!

بگو که در غم تو رود رود گریه کنم

کدام دست تو را چید میوه دل من!

 

بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟

که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟

بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت

بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد

...

همین که نام مرا میبرند میگریم

از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای

چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران"

برای مادر تنهای بی پسر شده ای

 

چند شعر عاشورایی دیگر

 

سیب سرخی سر نیزه ست...

 

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم

باید امروز به غوغای قیامت برسم

 

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش

لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم

 

آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد

که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟

 

طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

 

سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز

اینچنین کال نمانم به شهادت برسم

 

نماز شام غریبان...

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو

تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو

 

از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای

تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو...

 

خون گوشواره ها زده بر گوشهایمان

صد بغض مانده جای گلوبند در گلو

 

تنها گذاشتیم تنت را و می رویم

اما سر تو همسفر ماست کو به کو

 

بی تاب نیستیم...خداحافظت پدر!

بی آب نیستیم ...خداحافظت عمو!

 

 ای کاش...

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!

 

ای کاش این روایت پرغم سند نداشت

بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

 

ای کاش گرگ  تاخته بر یوسف حجاز

مانند گرگ  قصه کنعان دروغ بود!

 

حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...کاش

برجان باغ داغ زمستان دروغ بود...

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار