گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ اصغر وصالی متولد سال 1329 در منطقه دولاب تهران است که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی اصغر نهادند.
در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند، سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد، اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت و در دادگاه به 12 سال زندان محکوم شد و اواخر سال 1356 پس از طی 5.5 سال حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 1359 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه بود و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را بر عهده داشت و در نهایت فرماندهی محور عملیاتی گیلانغرب را به عهده گرفت.
29 اردیبهشت ماه سال 1359 مصادف است با شهادت سردار علی اصغر وصالی تهرانی فرد.
به این بهانه پای خاطره گویی ابولفضل کاظمی، همرزم او نشستیم تا کمی از او برایمان بگوید:
اصغر یک آدم تمام عیار بود. در ادبیات ما به طلای با عیار 24 طلای خالص می گویند. آدم ها هم همین طور هستند، بعضی ها غل و غش دارند، ناخالصی دارند، اما بعضی ها خالص اند. اصغر یک مجاهد تمام عیار بود.
پدرش پهلوان زورخانه و استاد چرخ بود و معروف بود به «حسن چرخی». قبل از انقلاب اصغر و یک عده از دوستانش هیئتی را تشکیل دادند با هدف مبارزه با حکومت پهلوی و همان جا بود که با شهید رجایی آشنا شد.
قرار بود اصغر سال 53 و 54 یکی از ارکان ساواک را بکشد. او سرتیپ طاهری، رکن 2 ساواک را روبروی شیرودی فعلی می زند و بعد هم متواری می شود. سال 1355 او را دستگیر می کنند و پس از پنج ماه زندانی، حکم حبس ابد برایش صادر و او را به زندان اوین منتقل می کنند. در اوین تا چند ماه به دلیل شدت شکنجه های ساواک چهار دست و پا می رفته است.
شهید حاج مهدی عراقی تعریف می کرد در اوین گاهی با مارکسیست ها بحث می شد. یک روز بین وصالی و مسعود رجوی درگیری به وجود آمد و اصغر با سر زد تو صورت رجوی و جلوی آنها ایستاد.
پس از پیروزی انقلاب که شکنجه گرهای ساواک محاکمه می شدند، برای تهرانی – بدترین شکنجه گر ساواک - حکم اعدام صادر شد. تهرانی در صحبت هایش گفته بود: ما در کمیته مشترک از دست دو نفر خسته شدیم، یکی عزت شاهی و یکی هم اصغر وصالی که با وجود شکنجه های زیاد از موضعشان دست بردار نبودند. مثلا من پنجشنبه وصالی را به پنکه سقفی می بستم و می رفتم، شنبه برمی گشتم.
وقتی آقای خلخالی حکم اعدام تهرانی را داد، به اصغر گفت شما او را ببرید و اعدام کنید. اصغر گفت: من این کار را مردانه نمی دانم، اینکه کسی را بکشم که دست هایش بسته است. یک کلت به من و یک کلت به او بدهید تا مردانه مبارزه کنیم.
با پیروزی انقلاب سپاه پاسداران تشکیل شد که شامل 9 گردان بود. فرماندهی گردان 2 را به اصغر وصالی دادند. اصغر با گردان 2 به غرب (کردستان) رفت. من دیگه اصغر را ندیدم تا اینکه به پاوه رفتم. در آنجا دو شبانه روز نبرد داشتیم، نیروهای دشمن 4000 نفر و نیروهای ما تنها 120 نفر بودند. اصغر شجاعانه می جنگید.
آقای چمران می گفت: من در لبنان و بعلبک و سایر مناطق مجاهد زیاد دیدم ولی تا به حال آدمی به شجاعت و فرماندهی اصغر وصالی ندیدم.
یک شب یلدا در منطقه غرب بودیم که چمران گفت: ما نمی توانیم با این کوموله ها بجنگیم و بهتر است با آنها کنار بیاییم. اصغر گفت: ببخشیدا! ولی هرکس بخواهد با این ها کنار بیاید من خودم او را درازکش می کنم.
در مهاباد کوموله ها همسرش را ربوده بودند، اصغر با بیسیم به فرمانده کوموله - که اصغر را می شناختند - می گوید: «من اصغر وصالی هستم و خانمی هم که پیش شماست همسر من هست، اگر تا ساعت 4:30 او را آزاد نکنید، نسخه شما را می پیچم!» راس ساعت 4:30 یک لندرور آمد و همسر اصغر را پیاده کرد.
شهر گنبد با فرماندهی دکتر چمران و اصغر آزاد شد. سرتاسر کردستان خاطرات اصغر را دارد، بوکان، مهاباد، سقز، بانه، مریوان ... و مخصوصا پاوه.
اصغر گروهی تشکیل داده بود به نام دستمال سرخ ها. همه اعضای این گروه، دستمال سرخی به گردن شان می بستند. ذکرشان این بود که دستمال گردن شان باید با خون شان رنگین شود.
این قصه تا اولین عاشورای جنگ ادامه داشت. قرار بود مراسم عزاداری روز عاشورا با سخنرانی روحانی شهید شیخ محمود غفاری و مداحی شهید ابراهیم هادی در منطقه برگزار شود. بچه ها اصغر را دیده بودند و گفته بودند به مراسم بیاید.
اصغر وصالی و علی قربانی برای شناسایی قبل از عملیات به منطقه ای به نام «تنگه حاجیان» می روند، ظهر برای خواندن نماز آماده می شوند که ظاهرا قربانی جلو می ایستد، در حین نماز یک خمپاره وسط آنها به زمین می خورد و هر دو به شهادت می رسند. روز شهادت اصغر مصادف شده بود با چهلم برادرش اسماعیل.
اصغر وصالی و علی قربانی هر دو به قتیل عاشورا معروف اند.
***
مزارش در قطعه 24 بهشت زهرای تهران، کنار برادرش و در میان یارانش یعنی گروه دستمال سرخ ها است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
درود خدا و پیامبران و ملائک بر روح بلند این پیروان راستین اسلام ناب محمدی(ص).
اگه در مورد شهيد اصغر وصالي كتاب هم معرفي كنيد عالي ميشه!