آخرین اخبار:
کد خبر:۲۲۳۷۰۴
شاعران از ضامن آهو می‌گویند؛

فرمود تا حسین خراسانی ات کنند ...

وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد/ فرمود تا حسین خراسانی‌ات کنند/ معصومه را به همرهی خود کشانده‌ای/ تا قبله‌گاه زینب ایرانی‌ات کنند ...
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ امروز شهادت رضا(ع) است؛ خراسان و ایران را غم گرفته و شاعران در وصف نبودنش این چنین می‌گویند:

 

محمد سهرابی

 

انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند

صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند

هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجدهی سلطانی ات کنند

تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گرچه چراغانی ات کنند

وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند

زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند

معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند

 

استاد حاج غلامرضا سازگار


سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود
خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

 گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم
دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل
هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند
چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

مردگان روح را احیاگر جان می کند
هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر
چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

در مفام رافتت این بس که نام چون تویی
روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود
گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن
نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند
هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو
گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود

گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی
وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته
بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام
اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن
بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است
زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود
 همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش
خاک، مشک و سنگ، لعل و ریگ، مرجان می شود

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات
خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است
آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا
زائر ذات خدای حی سبحان می شود

آستان قدس تو دارالشفای عالم است
درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست
مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی
ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو
گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا
صبح عید وسال نو شام غریبان می شود

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا
خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای
هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد
شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو
قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود

 

سید حمیدرضا برقعه ای


در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است

در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است

سؤال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است؟

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گهرشاد است

بدون فنّ غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است

 

علی اکبر لطیفیان


دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است

وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچه هایتان کرده است

خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است

چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟

چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است

چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است ؟

میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است

تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است

سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

 

حمیدرضا شکارسری‌


نه می‌خواهم به تور ایتالیا و اسپانیا بیفتم‌
نه بادام‌ِ چشمهای چینی‌ها و ژاپنی‌ها را ویار کرده‌ام‌
و نه نسیم دُبی و استانبول به کلّه‌ام زده‌
نه هوس دوبیتی باباطاهر دارم‌
نه منار جنبان دلم را می‌لرزاند
نه مات‌ِ کیش‌م‌
نه موجی‌ِ خزر
فاتحه‌ی سعدی و حافظ را هم از همین‌جا
                                پست می‌کنم
خانم‌!
من فقط یک بلیت رفت‌ِ مشهد می‌خواهم‌
حتی‌الامکان بی برگشت‌ …

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار