گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ کتاب «کمی دیرتر» سید مهدی شجاعی درباره ظهور امام زمان (عج) و آمادگی انسان های به ظاهر منتظر ظهور است که در سال 1390 توسط انتشارات نیستان منتشر شد. این اثر از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده و نگاهی متفاوت و نقادانه نسبت به جامعه منتظر امروز دارد؛ زمان این رمان را شاید بتوان زمان بی زمانی دانست که در آن انسان هایی به تصویر کشیده شده اند که در اصل ظهور امام زمان را نمی خواهند و فقط ظاهری منتظر دارند.
این رمان با یک اتفاق شگفت در جشن نیمه شعبان آغاز می شود؛ آن اتفاق هم این است که در مجلسی که به خاطر جشن نیمه شعبان برپا شده، در حالی که همه فریاد آقا بیا، آقا بیا را سرمیدهند، جوانی با صدای بلند ندای «آقا نیا»! را دم می گیرد و این شروع، مخاطب را تا آخر داستان همراه رمان می کشاند.
در بخشی از این کتاب آمده است:
شب نیمه شعبان، در مجلس امام زمان، درست زمانی که همه عاشقان و شیفتگانش، یکصدا و با شور و حرارت فریاد می زنند: آقا بیا! آقا بیا! اگر یک نفر از میان جمعیت با همان شور و حرارت و حتی با شدت و حدت بیشتری فریاد بزند: آقا نیا! آقا نیا! تعجب آور و غیره منتظره نیست؟
شما فکر می کنید که صدای آن یک نفر در میان جمعیت گم می شود یا شنیده نمی شود، ولی این طور نیست؛ یعنی این طور نبود یا به تعبیر دقیق تر این طور نشد. چرا؟
صدای شعار یا فریاد آقا نیا! آقا نیا! را ابتدا اطرافیان جوان شنیدند، حتی کسانی که نفس به نفس با او سینه می زدند مثل حاج احمد و حاج عباس و ...
البته بعدها حاج اصغر مداح ادعا کرد که او این جمله آقا نیا! را حتی از آنها هم زودتر شنیده و ماجرا دستش آمده و سعی هم کرده که با تجربه و ترفندهای خاص خودش سر و ته کار را هم بیاورد، اما خامی و بی تجربگی اطرافیان باعث شده که مجلس به هم بخورد و ماجراهای بعدی پیش بیاید. کارهایی مثل تهدید یا ایما و اشاره و چشم و ابرو و چسباندن بلندگو به دهن و بالا بردن بیش از حد صدا و تشدید شور و حال ملت و ...
و اگر همین دوستان نزدیک و اطرافیان وا نمی دادند و از سینه زدن و دم گرفتن و جواب دادن دست نمی کشیدند یقیناً حاج اصغر مجلس را با آبرومندی جمع می کرد و آب از آب تکان نمی خورد، ولی مداح بی همراه، همانند فرمانده بی سپاه است. چاره ای ندارد جز اینکه صحنه را خالی کند و میدان را در اختیار رقیب بگذارد. البته دوستان و اطرافیان هم مقصر نبودند. آنها از کجا می توانستند بفهمند که حاج اصغر چه فکر و نقشه و برنامه ای در سر دارد و اصلاً حفظ مجلس با چه شیوه ای عملی تر می شود.
می شود گفت که آنها با شنیدن این شعار نامربوط، اصلاً به هیچ چیز فکر نکردند، ابتدا مبهوت و متحیر شدند و بعد بی اختیار یا ناخودآگاه دست از ادامه سینه زنی کشیدند یا به تعبیر درست تر، رمقشان را برای ادامه دم گرفتن و سینه زدن از دست دادند و مثل چراغی که در آخرین لحظات پیش از خاموشی پت پت می کند، جوهره صدایشان ته کشید و زمین نشستند و با دهان باز به جوانک آقا نیا! خیره ماندند.
با سکوت و سکون سردمداران، طبیعی بود که بقیه هم حلقه به حلقه دست از دم گرفتن و سینه زدن بکشند و تک خوانی جوان با شعار آقا نیا! کاملاً بر مجلس غلبه پیدا کند.
هر چند که مدت تک خوانی یا پخش شعار آقا نیا! در مجموع به یک دقیقه هم نرسید، اما همان مدت کوتاه، حال مجلس را دگرگون کرد و باعث تعطیلی مجلس شد و ...