به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، محمدرضا سرشار، ادیب انقلابی و برجسته کشورمان، ضمن ذکر خاطره ای به سیاست های احمد مسجدجامعی انتقاد کرده است.
در سالهای حاکمیت دولت موسوم به اصلاحات، که بازارِ جوایزِ خصوصیِ - اغلب شبه روشنفکری - با هزینه بیت المال گرم شده بود، شش - هفت نفر از کسانی که در مطبوعات دوم خردادی یا روی خط ائتلاف و مُذبذب نقد داستان می نوشتند، با گذاشتن نام - اگر دقیق به خاطرم مانده باشد - «منتقدان مطبوعات» بر خود، تاسیس جایزه ای به همین نام را از طرف خود اعلام کردند؛ و سه - چهار سالی اقدام به انتخاب و معرفی کتاب داستان برگزیده سال - از دیدگاه خودشان - کردند. این چند نفر که در مجموع دارای گرایش دوم خردادی یا متمایل به آن هم بودند، عمدتا کتابهایی را که دارای سمت و سوی غیر و حتی بعضا ضد مذهبی و در یک کلام شبه روشنفکری بودند انتخاب و معرفی می کردند. یکی از این کتابهای منتخب آنان، داستان بلندِ نویسندۀ سالمندِ لائیک ضدِ انقلاب و ضد اسلام - حتی می توان گفت «ضد دین» - ی بود، که خودِ اثرش هم کاملا ضد اسلامی و ضد انقلابی بود. اما از آنجا که برخی از این به اصطلاح منتقدان مطبوعاتی به سائقه همخطی با دولت اصلاحات، در جشنواره های دولتی هم داور بودند، گاه موفق می شدند انتخاب به اصطلاح جشنواره خود را هم در آن جشنواره دولتی که داورش بودند، برگزیده کنند. همان گونه که در مورد این کتاب خاص، این کار را کردند. منتها این کتاب را که آنان در جشنواره خودشان به عنوان اثر «برگزیده» معرفی کرده بودند، در جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی (کتاب سال وزارت ارشاد) توانستند به عنوان کتاب «تقدیری» انتخاب کنند.
من در همان زمان با نوشتن نقدی تفصیلی، کاملا استدلالی و همه فهم در مورد این داستان و انتشار آن در ماهنامه «ادبیات داستانی»، نشان دادم که نویسنده در پوشش نمادها و نیز استفاده از نظیره سازی نمادین، چگونه کوشیده است اسلام، انقلاب، نظام و حتی شخصیتهای بزرگ و محبوبی چون حضرت امام خمینی را با ناجوانمردی خراب و به سخیف ترین صفات متهم کند. اما ظاهرا در دولت موسوم به اصلاحات و وزارت ارشاد آقای مسجدجامعی، گوش شنوایی برای این حرفها نبود!
من موضوع را در هیئت مدیره انجمن قلم ایران مطرح کردم. برخی دوستان عضو هیئت مدیره، با توجه به تجربۀ موفقِ مشابهی - در بخش شعر - در زمان وزارت آقای مهاجرانی، معتقد بودند با نوشتن نامه ای خطاب به آقای خاتمی - رئیس جمهور - از ایشان بخواهیم که در موضوع دخالت کرده، جلو اهدای جایزه به این کتاب را بگیرد. اما من، با این تصور و استدلال که آقای مسجدجامعی هم، اگرچه معاون آقای مهاجرانی در وزارت ارشاد و در حال حاضر وزیر ارشاد همان دولت است، اما از نظر تدیّن و تفکر، از آقای مهاجرانی سالم تر است، پیشنهاد کردم برای حفظ شأن و احترام او، مستقیما به خود وی نامه بنویسیم و موضوع را با خودش مطرح کنیم. بعد هم، برای اینکه هیچ حجت شرعی و عرفی و قانونی برای آقای مسجدجامعی باقی نماند، با موافقت دوستان هیئت مدیره انجمن قلم، به عنوان رئیس هیئت مدیره، نامه ای رسمی به آقای مسجدجامعی نوشتم، و این موضوع را به مشارالیه تذکر دادم. اما نامبرده نه تنها به این نامه پاسخ یا ترتیب اثر نداد، بلکه در آستانۀ زمان اهدای جایزه به این نویسنده ابتدا طی یک مصاحبه فرمایشی که آقای سایر محمدی - خبرنگار پای ثابت «کتاب هفته» آن زمان (به مدیر مسئولی آقای مسجدجامعی) و بعدا روزنامه دولتی «ایران» دولت آقای احمدی نژاد - با نویسنده مذکورانجام داد، برخی ایرادهای مطروحه در نقد من نسبت به کتاب او را به شیوه خاص خودش با وی مطرح کرد و جوابهای سست او را در پاسخ این سؤالها آورد ( در واقع یکطرفه به قاضی رفت و راضی برگشت)؛ و سپس در روز موعود در هفته کتاب، آقای مسجدجامعی، در اقدامی کاملا بی سابقه، به عنوان بالاترین مقام اجراییِ رسمیِ فرهنگی کشور، با دست خود، جایزه تقدیری کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی(!) نظام را به این نویسنده داد. و در واقع، به این طریق، از اهتمام و زحمات(!) او در نوشتن این داستان سخیف ضد اسلامی و ضد انقلابی و موهن نسبت به مقامات عالی کشور، قدردانی کرد!
لازم به ذکر است، احمد مسجدجامعی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات در دور دوم بود.