گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ نمیدانم تا به حال توانستهای در چنین شب بزرگی که افتخار به دنیا آمدن معصوم دهم(ع) را به زمین دادهاند، در مکان سکون او حضور یابی و دل را به دریای کرامات او نهی.
من و ندانستههایم را به باد انتقاد مگیر، من از قاب کلمات برای تو میگویم از مشهد دلها از شهر امید و آرزو، شب گذشته تا به امروز حدود دو میلیون زائر برای دیدار یار خود از تمام ایران و برخی نقاط دور افتاده جهان آمدند به مشهد الرضا(ع) تا ببینند و بگویند و بشنوند از امام خود و راه را دوباره از سر گیرند.
بسیاری نیز به حرم خواهر بزرگوار ایشان رفتند و پیام تبریک خود را از آنجا به گوش سلطان ابالحسن الرضا(ع) رساندند و برخی نیز در محضر شاه چراغ برادر ایشان رفتند و دل را روانه کوی یار کردند.
برای باری دیگر شب پیش مشهد غرق شد در شادی و جشن و گلباران، در گوشه گوشه این شهر شادی بود و هیاهو؛ در سویی مراسم استقبال از کاروان های پیاده را می دیدی، در سمتی جشنهای مخصوص امام رئوف در حال برگزاری بود و بسیار دیده میشد کاروانی پیاده از مجاوران و زائران که با شاخههای گل برای گل باران حرم آقای خود آمده بودند.
با زائری همراه میشوم، تا حرم چند ایستگاه بیشتر راه نمانده؛ اما او از اتوبوس شهری پیاده میشود، گویا به خوبی میداند با این ترافیک بالا، پیاده زودتر حرم را در آغوش خواهد گرفت، نگاهش مدام بر گنبد نمایان آقا است.
جمعیت هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود؛ اما پیرزن از میان موج زائران در رفت و آمد راهی را به سوی حرم باز میکند و باز خیره به حرم یار است.
هر اندازه به حرم نزدیکتر میشود بر سرعت خود میافزاید، زیر لب مدام ذکر میگوید، تسبیحی سبز رنگ بر دستان چروکیده و پر محبت او نمایان است؛ چادر رنگی آبی با نقطههای سفید بر سر دارد چادرش را مانند بسیاری از مادر بزرگان دوست داشتنیمان بر کمر بسته و از شدت بار زمانه کمرش رو به جلو خم است؛ اما سرش رو به بالا و گنبد را رصد میکند.
چیزی به حرم نمانده و او در نزدیکترین قسمت به حرم قرار میگیرد، دیگر به وضوح زلالی اشک را در چشمان پاک پیرزن میتوان دید، او اشک ریزان دست را مدام بر سینه و امام رضا(ع) را صدا و با او حرف میزند.
وارد حرم شدن خودش قصهای است، در ابتدای ورودی خواهران برای بازرسی در میان انبوه جمعیت چشم بر خروجی داری که کی از این بند نیز خلاصی یابی و در آستان حرم دوست روح را پرواز دهی.
پس از بازرسی بسیار طولانی در حالی که تا اندازهای احساس خستگی میکنی به یکباره چشمانت بر گنبد زرد امامت میافتد و تمام سختی راه را فراموش و با او در حال گفتوگو میشوی، حرم غرق نور از حضور زائران و مجاوران است.
در هر گوشه می بینی دل شکستهای سر بر زانو دارد و با امام خود حرف می زند، همه با هم و در کنار هم، گویا از حال هم نیز باخبرند، در این موج عشق گویی تو هم قطرهای هستی که باید خود را با دیگران هماهنگ کنی و همه با هم ذکر رضا رضا بر لب نهیم.