گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ نشست نقد و بررسی سریال تلویزیونی «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» با حضور مهدی تحویلیان، مدیر تولید؛ احمد معظمی، کارگردان؛ حسین فلاح، کارگردان؛ سعیده عرب، بازیگر؛ ابوالفضل همراه، بازیگر؛ ارسطو خوشرزم، بازیگر و سیامک راشدی، دستیار کارگردان و بازیگر این پروژه در «خبرگزاری دانشجو» برگزار شد. مشروح قسمت سوم و پایانی این نشست را در ادامه میخوانید.
فلاح: من 10 اپیزود برای مجموعه شاید... ساختهام، البته در ابتدا علاقه چندانی به این مجموعه نداشتم چون در سریالهای الف ویژه و فیلمهای سینمایی کار میکردم. شایدها را میدیدم اما خیلی برایم جذاب نبود؛ اصلا کارگردانی برایم جذاب نبود. آقای تحویلیان را از سالها پیش میشناختم اما آقای سلطانی از نویسندگان مجموعه من را معرفی کرد و من هم خیلی مغرورانه گفتم عواملم را خودم میآورم و نمیخواهم از عوامل مجموعه شاید... کسی در این کار باشد. حاجی هم قبول کرد و گفت: هر جور خودت دوست داری.
تحویلیان باید مدیر شبکه بشود
یکی دو نفر از بازیگران از من پول نگرفتند و بازی کردند که برایم جای سوال داشت و وقتی از آنها پرسیدم متوجه شدم که خیلی به مجموعه شاید ارادت دارند. این ارادت را خود ما هم در طول ساخت مجموعه اول پیدا کردیم. آقای تحویلیان به نظر من مدیر بزرگی است و او را باید جزو مدیر شبکههای تلویزیون بگذارند. حتی اتفاق افتاده که با ایشان دعوایمان هم شده اما در حد ده دقیقه طول کشیده چون همه چیز برای کار بوده است.
بچهها در این پروژه همکاری زیادی داشتند؛ چون یک وقتیهایی برای آدم کار خوب از پول خوب خیلی بهتر است. ما یک شعاری داریم که میگوییم «یا کار خوب باشد یا پول خوب». اینجا کار خوب بود اما پول خوب نبود. بازیگران زیادی بودند که از مجموعه شاید... معروف شدند. برخی بازیگران هم معروف بودند و بازی کردند اما شاید برای آنها بازی در این سریال اهمیت نداشت؛ آن اپیزود هم اپیزود خوبی شد اما لطمهای که آن آقا به کار من زد قابل جبران نبود.
امیرحسین رستمی به خاطر مادرش در سریال شاید... بازی کرد
امیرحسین رستمی میگفت من دوست ندارم شاید بازی کنم اما به خاطر مادرم دلم میخواهد این کار را انجام دهم. یعنی در میان عوام به قدری بازتاب خوبی دارد که حتی بازیگرانی که دوست ندارند در شاید... بازی کنند تمایل دارند به خاطر خانوادهشان هم که شده حتی یک اپیزود کار کنند. خیلی وقتها بازیگران آمدهاند و رقمهای کلان بیست میلیونی و سی میلیونی پیشنهاد دادهاند بعد یا ما مجانی آنها را آوردیم یا یک دهم پولی که در ذهن داشتند را به آنها دادیم! برعکس این اتفاق هم بوده که برخی بازیگران یا به خاطر خود من یا آقای تحویلیان یا بازتابی که این مجموعه در جامعه داشته قرارداد خود را سفید امضا کردهاند.
مردم به ما اعتماد دارند و قصه زندگی خود را به ما میگویند
بسیاری از عوامل، در برخی کارهای الف ویژه کار کرده و پولهای آنچنانی گرفتهاند و اوضاعشان خوب شده است ولی این مجموعه به جهت مالی برای هیچکس چیز زیادی نداشت اما بازتابی که در جامعه داشت آن سریالهای الف ویژه نداشتند. لطف مردم به این سریال خیلی بالا بوده است. مثلا روزی در بانک بودم که خانمی فهمید من کارگردان سریال شاید... هستم و با اصرار شماره تلفنم را گرفت، بعد بستهای به من داد و گفت اتفاقی برای دوستم افتاده که میتوانید آن را تبدیل به فیلم کنید. سوژه به قدری جذاب بود که با آن خانم تماس گرفتم تا اطلاعات بیشتری درباره آن بدست بیاورم و دیدم که خانم میگوید این قصه زندگی من و شوهرم است. یعنی مردم به اندازهای به این مجموعه اعتماد میکنند که قصه زندگی شخصی خود را به ما میدهند تا تبدیل به فیلم کنیم.
دوست بازیگری را آوردم که گفت من به خاطر پول نمیآیم چون این مجموعه پول ندارد اما برکت دارد. ما مردم دلی هستیم و بدترین آدم هم بالاخره اعتقادی دارد. من اپیزودی کار کردم با این موضوع که آدمی در فکرش بود که گناهی را انجام دهد اما مرتب خواب پریشان میدید. بعضی از مردم به من گفتند: ما میخواستیم چنین کاری را انجام دهیم اما دیدن این اپیزود باعث شد این کار را نکنیم.
جز تحویلیان هیچکس نتوانسته در ایران مجموعه 200 قسمتی بسازد
در مورد تکراری بودن سوژهها هم باید بگویم مگر یک نویسنده چقدر میتواند ایده دهد؟ در یک جایی دیگر ایدهها ته میکشد. شما در تله فیلم 90 دقیقه زمان داری تا داستانت را تعریف کنیم و به درام بپردازی اما مجموعه شاید... 45 دقیقه است و در این زمان باید داستان خود را تعریف کنی که این مساله کار را سخت میکند اما متاسفانه بعضی از مسئولین متوجه این مساله نیستند. من شنیدم که آقای تحویلیان گفته دیگر شاید... را دیگر نمیسازد؛ اگر تحویلیان گفته نمیسازد حق دارد و اگر شبکه گفته نسازد که خیلی نامردی در حق او میشود. چون تا به حال هیچکس نتوانسته در ایران یک مجموعه دویست قسمتی بسازد. البته، اخیرا یک مجموعه صد قسمتی شروع شده که من میدانم پایان آن صد قسمت چه میشود.
آخرین اپیزود شاید... را من ساختم. در این اپیزود، لوکیشن ما در یک طلافروشی بزرگ بود که مقدار بسیار زیادی طلا داشت و ما مجبور بودیم دو روز از شب تا صبح آنجا کار کنیم. من به عنوان کارگردان میترسیدم که مبادا اتفاقی برای این طلاها بیفتد اما آن آدم هم عاشق این مجموعه بود که این امکانات را در اختیار ما گذاشت. مجموعه شاید... در تایمهای فشردهای فیلمبرداری میشد که این فشردگی تایم هم به نظر مدیران برمیگردد.
من دیدهام که آقای تحویلیان از جیب خودش پول میگذارد و منتظر شبکه نشده است. دلیل این فشردگی و حجم کار زیاد در فواصل کم همین بوده که پول نبوده و آقای تحویلیان برای این که کار زمین نماند از جیب خودش هزینه کرده است. حتی فکر میکنم که مبلغ زیادی را هم از شبکه طلب دارد. من چون خودم با شبکه 5 سر کارهای دیگر درگیری داشتم و حتی به شکایت کشیده میدانم قصه چیست. من 15 میلیون سه سال قبل طلب داشتم اما هنوز نتوانستهام بگیرم. تهیهکننده هم هنوز از شبکه پول نگرفته تا با ما تسویه حساب کند.
کسی که اعتقادی ندارد نمیتواند در مجموعه شاید... کار کند
وقتی آقای تحویلیان میگوید این مجموعه را کار نمیکنم یا این که این مجموعه را نمیخواهند به او بدهند در هر دو صورت یک اشتباه محض است؛ چون شاید... مجموعهای است که قوت پیدا کرده و پایه و اساس آن درست بوده که تبدیل به دویست قسمت شده است. درست است آقای تحویلیان خسته شده و ریش و سبیلش سر این کار سفید شده اما حداقل به جایی رسیده که همه میدانند اگر بخواهند سر این سریال بیایند دستمزد سریال الف ویژه را نمیگویند چون شاید... دلی است. کسی که برای دلش کار میکند میتواند در شاید... کار کند اما کسی که اعتقادی ندارد و به چیزی وصل نیست نمیتواند این کار را انجام دهد.
این مجموعه روی من هم تأثیر گذاشته است. به طوری که به آقای سلطانی گفتم که به آقای تحویلیان بگوییم که برای من آنقدر عزیز است و این مجموعه را آنقدر به لحاظ اعتقادی دوست دارم که حتی اگر بگوید مجانی بیا به خاطر این که به آدمهایی که دلشان میخواهد این مجموعه تعطیل شود ثابت کنم، مجانی هم برایش کار میکنم. آقای تحویلیان میتوانست مثل خیلی از تهیهکنندهها اول پولش را بگیرد و بعد کار را انجام دهد اما او همیشه کار را تحویل داده و پولش را هم نگرفته است.
مردم از سریالهای خارجی استقبال میکنند چون آنها از خط قرمزها رد میشوند
«خبرگزاری دانشجو» - چند درصد قصههای شاید... واقعیت داشت؟
فلاح: بخشهای عمدهای از آن برگرفته از زندگی واقعی مردم بوده است. این مجموعه در میان مردم جا باز کرده چون اتفاقاتی که در آن میافتد اتفاقات زندگی همه ماست و برای همین مردم آن را لمس میکنند. الان اتفاقاتی در جامعه ما میافتد که به دلیل برخی ممیزیها نمیتوانیم آنها را بیان کنیم و نمیتوان از خط قرمزها رد شد. دلیل استقبال مردم از سریالهای خارجی همین است که آنها خیلی راحت از این خط قرمزها رد شدهاند. یک سری موضوعات را نمیتوانیم مطرح کنیم اما نمیتوانیم از این اتفاقات بگذریم ولی مسئولین به راحتی از کنار این موضوعات رد میشوند چون احساس میکنند اگر ما این مساله را عیان کنیم بدتر میشود اما شما باید آگاهسازی و فرهنگسازی کنید.
اگر شما نتوانی راجع به این اتفاقات صحبت کنید در نتیجه نمیتوانید به آنها جهت بدهید. به همین خاطر است که هیچ اتفاقی در تلویزیون ما نمیافتد چون مجموعهها قصه ندارند. بعضی از مردم میگویند ما مجموعه شاید... را بسیار بیشتر از کلاه پهلوی دیدیم. از کلاه پهلوی نام میبرم چون هشت سال برای این سریال زمان صرف شد و هزینه شد اما برای کسی اهمیت ندارد که این هزینه از جیب بیتالمال میرود. شاید... با هزینه کمی که شبیه شوخی است ساخته میشود و بین مردم جا باز کرده اما کسی تشکر هم نمیکند. طبیعی است که همین میزگردها را میگذاریم و حرف میزنیم اما هیچ اتفاقی نمیافتد. من و شما همه میدانیم در تلویزیون چه خبر است و راجع به آن حرف میزنیم اما کسی که باید عمل کند و جلوی این اتفاقات را بگیرد کیست؟ او ظاهرا خیلی گرفتار است و فرصت این کارها را ندارد.
«خبرگزاری دانشجو» - یک مشکل سریال این بود که داستانهای آن در محدوده تهران میگذشت و یک سریال شهری بود که به روستاها و شهرستانها توجه کمی داشت. در صورتی که میتوانست با توجه به روستاها و شهرستانها سوژههای بیشتری را در اختیار داشته باشد.
تحویلیان: اینگونه نبود که شاید... فقط در تهران کار شده باشد. ما برای چند اپیزود به شمال و مشهد هم رفته بودیم اما بیشتر قصههایی که به ما تحویل دادند در تهران میگذشت. از طرف دیگر، کمبود بودجه هم به ما اجازه مسافرت به شهرهای دیگر را نمیداد. اگر هم لوکیشنهایی در روستاها داشتیم سعی میکردیم روستاهای نزدیک را انتخاب کنیم.
این مجموعه به انتها نمیرسد چون قصههای زیادی در جامعه وجود دارد
اولین بار که قرار شد شاید... را بسازیم یکی از دوستان میگفت ده اپیزود بیشتر نمیتوانید بسازید و بعد همه قصهها تکراری میشود اما گفتم یکی از فروع دین ما امر به معروف و نهی از منکر است. این قصه بعد از هزار و چهارصد سال دائم تکرار میشود. چقدر توصیه شده که دروغ نگویید ولی باز هم دروغ گفته میشود ما نباید بگوییم چون این قصه تکراری است دیگر آن را تعریف نکنیم. باید حتی اگر تکراری هم هست با ژانرها و به زبانهای مختلف گفته شود تا روی مخاطب تاثیر بگذارد. فکر نمیکنم این مجموعه به انتها برسد چون به قدری قصه در جامعه ما هست که تمام نمیشود. در جامعه مردم سوژه و قصه به ما پیشنهاد میدهند.
دکتری که از تلویزیون متنفر بود اما شاید... را نگاه میکرد
«خبرگزاری دانشجو» - چقدر از کارشناسان دینی کمک میگرفتید تا حساسیتهای مذهبی روی این کار پیش نیاید؟
تحویلیان: برادرم (اکبر تحویلیان، تهیهکننده مجموعه) خودش کارشناس دینی است. گاهی ممکن است برخی مسایل مثل مسایل پزشکی و دینی تخصصی شود که برای این موارد قبل از ساخت اثر مشاوره میگیریم. برادرم فرد آگاهی در زمینه مذهبی است اگر هم کم بیاوریم از اعلم آن علم سوال میکنیم. برخی قصهها بوده که پخش شده و از نظر پزشکی به آنها ایراد گرفته شده و ما هم سعی میکردیم آن اشتباهات را برطرف کنیم.
ما برای یکی از اپیزودها نیاز به یک محل سونوگرافی داشتیم و این لوکیشن را پیدا نمیکردیم. با منشی یک مطب که برای پیدا کردن لوکیشن حرف میزدم او گفت: حرف تلویزیون را نزن که دکتر از تلویزیون متنفر است. اما وقتی فهمید این لوکیشن را برای سریال شاید... میخواهیم گفت دکتر این سریال را بسیار دوست دارد. وقتی با دکتر صحبت میکردم او به من گفت: یک قسمت شاید... را اتفاقی دیدم که نکته آن خیلی جالب بود. این قسمت راجع به خانم حاملهای بود که با سونوگرافی میشود بچهاش معلول است و نمیداند او را سقط کند یا به دنیا بیاورد. این در ذهن من ماند که اگر با چنین موردی مواجه شدم من چه کاری باید انجام دهم. این آقای دکتر خیلی به ما کمک کرد.
از همه هنرپیشهها و عوامل پشت صحنه که دستمزد حقیقی خود را نگرفتند اما به دلشان برای این مجموعه کار کردند تشکر میکنم. از آقای معصومزادگان که رییس گروه فیلم و سریال شبکه تهران بودند، از معاونت سیما و روسای سازمان و شبکه تهران چه زمان آقای رجبی معمار چه زمان دکتر نجفی و آقای مقیسه که از سریال حمایت کردند، تشکر میکنم.
بازیگرانی که با این سریال شروع کرده و الان سوپراستار شدهاند یادشان رفته از کجا آمدهاند
فلاح: ما از بازیگرانی که دستمزد حقیقی خود را نگرفتند تشکر کردیم اما برخی از بازیگرها هم بودند که چند روز تو را سر کار میگذاشتند. خود من تعدادی از بازیگرها را به این مجموعه آوردم که بعضی از آنها الان سوپراستار هستند. اولین بار من آنها را به این مجموعه آوردم و التماس میکردند که تو را به خدا ما را ببر و ما درسش را خواندهایم اما سه سال بعد در جشنواره یادشان رفته است. من از اواخر دهه هفتاد، کارگردانها را به زور میبردم تئاتر ببینند تا بچههای بازیگر را شناسایی کنند اما همه آن بازیگرها فراموش کردند که یک روزی ما چه تلاشی برای دیده شدن آنها کردیم.
در مقابل، بچههایی هم با یک تلفن میگفتند هستند و حتی مجانی هم کار کردند. برخی از بازیگران خیلی کم لطف هستند و متأسفم که این اتفاق برای آنها نمیافتد که یک وقتهایی هم برای دلشان کار کنند و فقط برای پول کار نکنند. امیرحسین صدیق در اپیزود کپی برابر اصل نقش دو برادر دوقلو را بازی میکرد و بیست ساعت روی پا بود اما اصلا فکر نمیکردی بیست ساعت است نخوابیده. من هیچ وقت او را یادم نمیرود. بعضیهای را خودم وارد این حرفه کردم اما همهشان فراموش کردند که از کجا و به چه شکلی آمدند.