گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ با سید ناصر هاشمزاده، منتقد سینما و نویسنده فیلمنامههایی چون «سیب و سلما» و «بید مجنون» گپ و گفتی داشتیم درباره جشنواره عمار، سینمای دینی و چالشهایی که پیش روی این سینماست. مشروح قسمت اول این گفتوگو را پیش رو دارید.
«خبرگزاری دانشجو» - پیچیدگی سینما بیش از هنرهای دیگر است و کار آن سختتر از هنری مانند شعر است.
هاشمزاده: بله، پیچیدگی آن به این دلیل است که مجموعهای از هنرها را در بر میگیرد، اما سینما وحشتآور نیست و در عین حال قابل تصرف است؛ چون سینما یک بعد نمایش دارد. کتاب خیلی قویتر از سینماست اما سینما الان قدرتمند است. من بین کتاب و سینما، کتاب را ترجیح میدهم چون میدانم آخرین معجزه هم کتاب بود. برخی میگویند اگر پیامبر دیگری بیاید با معجزه سینما میآید، این افراد متوجه نیستند که با این حرف انگار میگویند خدا زود پیامبر را فرستاده، این سادهانگاری است. سینما خیلی مهم است اما پشتوانه همین سینما، قلم و ادبیات داستانی است. پشت سر سینمای امریکا و اروپا 4 قرن رمان نویسی وجود دارد و بهترین فیلمهای تاریخی سینما فیلمهای اقتباسی هستند.
راهبرد کلی سینمای ایران به سمت قبله نیست
«خبرگزاری دانشجو» - پس از انقلاب تلاشهایی برای نزدیک کردن سینما به هنر دینی صورت گرفت. این تلاشها تا چه اندازه موفق بوده است؟
هاشمزاده: در این سی سال دوستان فرهیختهای سعی کردند به این معنا نزدیک شوند و تجربیات با ارزشی هم در این زمینه داشتند و سینمای ما وامدار آنهاست؛ نسلی که با اندیشه دینی وارد سینما شدند و بچههای دینداری هستند. البته، ممکن است در برخی زمینهها مورد نقد قرار بگیرند اما بسیاری از کارهایشان قابل تقدیر است. سینمای ما ارزشهایی درون خود دارد و کلا مطرود نیست اما راهبرد کلی آن به صورتی است که گاهی انسان حس میکند رو به قبله نیست و این حس انسان را عصبی میکند و قسمتهایی از آن را نقد میکنیم اما دیگران فکر میکنند به تمام بخشهای این سینما نقد وارد میکنیم. خیر، این گونه نیست.
باید قواعد خودمان را در سینما ایجاد کنیم
«خبرگزاری دانشجو» - با توجه به این که تخصص شما در حوزه فیلمنامه است؛ در جایی گفته بودید برای فیلمنامه نوشتن باید خیال و وهم را هم به کار برد. اما چگونه میتوان اتفاقات تاریخ اسلام را با این خیال مخلوط کرد به گونهای که مشکلی پیش نیاید؟
هاشمزاده: من خیال و وهم را از هم جدا میکنم. من در حوزه فیلمنامه نویسی در این زمینه کار میکنم اما این کار سنگین است و امیدوارم اگر من نتوانستم افراد دیگری که قویتر هستند بیایند و قواعد خودمان را در سینما و فیلمنامه پیدا کنند. چون تا وقتی ما با قواعد دیگران و در زمین آنها بازی میکنیم باید اصول آنها را بپذیریم و نتایج آنها را هم بگیریم. باید زودتر دستورالعمل خود را بنویسیم اما دستورالعمل را نمیشود قبل از عمل نوشت، باید یک اثر به وجود بیاید و ما بر اساس آن اثر دستورالعمل بنویسیم. اما یک سری اصول را از هنر گذشته خود داریم که با تکیه بر آنها میتوانیم کار را پیش ببریم.
یکی بحث خیال است که هنر به امر مخیل میپردازد. البته باید توجه داشت که خیال غیر از وهم است. وهم زاییده حس است برای همین فیلمهای توهمی ترسناک هستند چون واهمه با ترس نسبت دارد و ترسهای کودکی ما هم به دلیل واهمههایمان بود. اما تخیل فراروی از عقل است نه کنار گذاشتن عقل. در واقع، توهم، با حس پریدن و تخیل، با عقل پریدن است.
حافظ گفت: هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز / نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
این کلک خیالانگیز، همان هنر است که هنرمند باید آن را فهم کند. حافظ فتوای هنری داده که هر که هنر را درک نکند نقاشی او حرام است؛ از طرف دیگر خودش هم حرام است حتی اگر مانند نقاشهای چینی باشد چون خیال را نفهمیده و به توهم رفته است.
سریال امام علی (ع) این تصور را ایجاد میکند که شهادت حضرت به خاطر قطام بوده!
ما گاهی توهمات خود را در شخصیتسازی در فیلم تجلی میدهیم اما تخیل امر دیگری است. مثلا ما میتوانیم در مورد شخصیتهای تاریخی تخیل کنیم اما تخیل موادی میخواهد که این مواد از جنس عقل و تحقیق و پژوهش هستند اما توهم است که میگوییم حالا یک صحنه هم میگذاریم که یک معتاد فلان کار را بکند یا قطامش را زیاد میکنیم. به این ترتیب، از اصلی که تخیل میتوانست به ما کمک کند دور میشویم.
البته، اثر امام علی هنوز هم یکی از بهترین آثار ماست اما من هنوز به قسمت قطام ایراد دارم چون یک تعلیل عقلانی پیش میآورد که قتل حضرت امیر به دلیل یک مساله آنچنانی بوده در حالی که مساله خیلی پیچیدهتر از آن قضایاست. گرچه نظر آقای میرباقری هم این نیست که مساله را به این امور سطحی تخفیف دهد. ایشان خواسته وجه نمایشی را قوی کند اما ما دراماتیزه کردن مسایل را در چنین چیزهایی دیدهایم.
سینمای امروز زاده فلسفه است
«خبرگزاری دانشجو» - با توجه به این که شما فلسفه خواندهاید بفرمایید ارتباط سینما با فلسفه چیست؟
هاشمزاده: سینمای جهان و هنر امروز دنیا زاده فلسفه است و بده و بستان زیادی با فلسفه دارد چون از روزگاری که ارسطو منطق را تدوین کرد به ویژه در منطق شعری یعنی در بوطیقا تا به امروز فلسفه هنر را معنا میکند. هنرمندان چه به صورت مستقیم چه غیر مستقیم نگاه به فلسفه دارند. البته، هنرمند حتما لازم نیست فیلسوف باشد بلکه از نظر و اندیشه اهل فلسفه استفاده میکند. در غرب اندیشههای نیچه و به ویژه هایدگر تاثیر زیادی در سینمای امروز و نگاه به سینما دارد اما نه این که فلان کارگردان نیچهای یا هایدگری باشد. نوشتهها و نگاهها منبعث از فلسفه است تا جایی که خود سینما به وسیله این تاثیرپذیری کارش به جایی رسیده که عدهای از نظریهپردازها فلسفه فیلم مینویسند.
همه آثار، یک تحلیل فلسفی با خود دارند اما به این معنی نیست که خود این فیلمسازان فیلسوف هستند. مثلا در آثار تارکوفسکی اندیشههای فلسفی موج میزند اما او میخواهد از این فلسفه برای نمایش استفاده کند که این خیلی مهم است چون دراماتیزه کردن امر عقلانی کار سادهای نیست یا مثلا برگمن بیش از همه به این مساله قائل است. او از خدا، انسان، اراده و تصمیم آدمی صحبت میکند که همه اینها مسایلی اندیشهای هستند اما این فیلمها، فیلمهای خاص هستند.
سینمای ایران از یک روانشناسی سطحی استفاده میکند
البته، سینمای عام هم از فلسفه تاثیر میپذیرد اما سینمای ایران با اندیشه کار زیادی ندارد و از یک نوع روانشناسی سطحی استفاده میکند که تاثیر بدی روی سینما گذاشته است. یعنی در شخصیتپردازی از یکسری کلیات این روانشناسی سطحی استفاده میکنند و کار به جایی میرسد که ما یک سری کلیشهها در فیلمها داریم. مثلا شخصیت فیلم به یکباره با خدا دعوا میکند یا نحوه رفتارش با پدر و مادر عجیب است. طوری که میبینیم رفتار یک خانواده ایرانی در سینمای ایران تجلی ندارد و مثل این که این رفتارها از جای دیگری آمده است. اینها استفادههای ناهنجاری از برخی برداشتهای سطحی است یا نحوه ارتباطات زن و مرد ایرانی نیست. نه این که این نوع ارتباطات وجود نداشته باشد اما واقعی نیست. ما بحث امکان را نمیکنیم بلکه بحث ما بحث واقع است؛ یعنی امری که نمایش داده میشود زندگی ما را تجلی میدهد یا نمیدهد.