گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، در حاشیه جشنواره عمار گپ و گفتی داشتیم با محسن صفاییفرد مسئول واحد موسیقی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در رابطه با هنر انقلاب اسلامی و پژوهش ملی «تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر انقلاب» که این روزها در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در حال انجام است.
سال 88 سال رویش هنر انقلاب بود
«خبرگزاری دانشجو» - قریب به سی سال از دهه 60 که دوره شکوفایی هنر انقلاب بود میگذرد. اکنون در دهه نود هنر انقلاب کجا ایستاده است؟
صفاییفرد: بهتر است برای جواب به این سوال به سال 88 برگردیم. سال 88 سال پر رنگی در دفتر فرهنگ و تاریخ انقلاب است زیرا با وجود این که در این سال فتنه بزرگی رقم خورد اما نقطه رویش هنر انقلاب نیز بود. در این سال جرقههای اصلی برگزاری جشنواره عمار زده شد و نسل جدیدی از سینماگران جوان انقلاب ققنوسوار از دل آتش فتنه بیرون آمدند. الان کسانی که به عنوان برگزیدگان عمار معرفی میشوند بچههایی هستند که به لحاظ استانداردهای هنری صاحب حرف هستند و اینها از سال 88 به این سو دیده شدند.
فتنه 88 بیش از این که آتشش برای سوزاندن انقلاب کارگر باشد بیشتر برای شعلهور شدن هنر انقلاب موثر بوده و نسل جدیدی از هنرمندان را در فضای موسیقی و سینما بیرون داده است. ما در دهه نود داریم جهش دوبارهای را مزه مزه میکنیم که باید از آن مراقبت کنیم. هنر دهه نود این است که دهه شصت را سه دهه جلو ببرد. مطمئنم در سینما و موسیقی و شعر این رشد سه دههای واقعا آشکار است.
وقتی در گوگل نام حامد زمانی بالاتر از حامد بهداد است
«خبرگزاری دانشجو» - آیا دهه نود هم میتواند مخاطب گسترده دهه شصت را داشته باشد و مخاطبی که پای ماهواره نشسته حاضر شود پای هنر انقلاب بنشیند؟
صفاییفرد: باید چگونگی برآورد مخاطب ماهواره مشخص شود. اگر امروز شما حرف «ح» را در گوگل سرچ کنید بالاتر از هر کسی نام حامد زمانی میآید در حالی که قبلا نام حامد بهداد از همه بالاتر بود. این نشان میدهد این کاری که انجام شده مخاطب خود را دارد و توانسته در مقابل توهم رسانهای ماهواره بایستد. اشکال کسانی کهدر فضای رسانه هستند این است که در فضای رسانه خود محدود شدهاند و در مردمیترین حالت، اطرافیان خود را نگاه میکنند و میگویند همه ماهواره میبینند و کسی ما را نمیبیند در حالی که اینگونه نیست.
درست است الان رسانه ملی آنچنان که باید منتقل کننده آثاری که در فضای هنری توسط بچه حزب اللهیها خلق میشود نیست و یک مجری آشپزی در تلویزیون بسیار بیشتر از افرادی مانند آقای طالبزاده یا آقای جلیلی زمان در اختیار دارد. این نابرابریها وجود دارد اما کسی مانند حامد زمانی مخاطب کمی دارد؟ به میزانی که روی کیفیت آثار کار شده باشد به نحو باورپذیری افزایش حجم مخاطب قابل تصور است.
اگر اینگونه تحلیل کنیم که این مردم، مردمی بودند که فریدون فرخزاد و مرضیه و گوگوش و الهه گوش میکردند و فردین میدیدند، چگونه شد که «خمینی ای امام» گوش میدهند؟ مگر این اتفاق نیفتاده؟ نمیتوانیم منکر این اتفاق باشیم. باید ببینیم شرایط این تغییر چگونه بوده است و به شکل عمیقتری این احساسها و دریافتها را بسنجیم. به عنوان یک دانشجوی ساده جامعهشناسی میگویم جشنوارهای که بتواند 5 هزار نفر را به صورت خودجوش از مردم عادی و جوانان این سرزمین را بدون هیچ مزد و منتی پای کار اکران بیاورد این جشنواره به فرهنگ راه پیدا کرده و شایسته یک تحلیل فرهنگی است.
با جشنواره عمار از دهه 90 به دهه 60 پل زدهایم
هزاران نفر در سراسر کشور پای کار این جشنواره هستند که از دل یک آرمان و فرهنگ بیرون آمدهاند. سرمایه جشنواره عمار و هنر انقلاب مخاطب است و اکرانهای این جشنواره متصل به اکرانهای مردمی جهاد سازندگی در دهه 60 است. در دهه 60 ریل فیلمها را عقب جیپ جهاد میگذاشتند و روستا به روستا میبردند و در مسجد و مدرسه نمایش میدادند. ما از دهه 90 با عمار به دهه 60 پل زدهایم.
«خبرگزاری دانشجو» - جدا از جشنواره عمار، برخی از فیلمهایی در زمینه انقلاب ساخته و اکران میشوند مخاطبان چندانی ندارند. فیلمهای گامهای شیدایی، سی و سه روز و ... نمونههایی از این فیلمها هستند. این استقبال پایین را چگونه ارزیابی میکنید؟
صفاییفرد: به صرف انتساب هر فیلم و اثر هنری به یک فکر و جریان دلیل نمیشود که مردم از آن استقبال کنند. فیلمهایی هم در جریان مقابل وجود دارند که کم فروش هستند. با چند مثال نمیتوان این ادعا را داشت. در دو سه سال اخیر هم در باشگاه میلیاردیها چند فیلم از جریان روشنفکری و چند فیلم از جریان انقلاب حضور داشتند. از سوی دیگر، آن چند نفر صاحب صد رسانه سینمایی هستند و جریان مقابل تنها صاحب فیلمشان و گیشه و مردم هستند. چند مجله و برنامه سینمایی تلویزیونی هستند که دائما در حال بازتاب برخی فیلمها هستند.
پر فروشترین کتاب تاریخ نشر ایران تا امروز کتاب «دا» و پر فروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران هم تا امروز اخراجیها بوده است. ما باید اینها را تحلیل کنیم و ببینیم مخاطب چرا از این آثار استقبال کرده است. نمیتوانیم همه این مخاطبان را کنار بگذاریم و بگوییم مخاطب این آثار موقتی هستند و در شرایط معمولی مخاطب از فیلمهای آن طرف استقبال میکند. باید ببینیم چرا اخراجیها پر فروشترین فیلم شده است؟ میگویند پر فروش شدن اخراجیها به این دلیل است که پر بازیگر و طنز بوده است. تا امروز چندین فیلم با زبان طنز ساخته شده و پر بازیگر هم بوده، اما باز هم نفروخته است. همه واقعیت مردم هستند.
یک فیلم اگر یک میلیارد تومان بفروشد یعنی سیصد هزار نفر آن را دیدهاند اما اینها چه تعداد از مخاطبان سینمای ایران هستند و چگونه میتوانیم با این وضعیت به مخاطب عام فکر کنیم؟ اصلا این معیار نیست. ما امروز در جشنواره عمار که عنوان مردمی دارد افق جدیدی را از رفتن به سوی مخاطب پیدا میکنیم و به تلقی تازهای از مخاطب رسیدهایم. حال باید بپرسیم سازوکارهای این جشنواره و آسیبشناسی مخاطب چگونه بوده است.
نظریه هنر انقلاب نظریه «هنر – واقعیت» است
«خبرگزاری دانشجو» - چه عواملی باعث میشود سینمای مردمی جدیدی که دارد متولد میشود حفظ شود و به سرنوشت سینمای مردمی دهه شصت دچار نشود؟
صفاییفرد: تجربه دهه شصت الهامبخش است و باید ببینیم چرا موفق بود. به نظرم به دلیل درک تازهای از هنر بود که به صورت ظریف و ناپیدا مفاهیم دینی را در فضای هنری ما منتقل میکرد اما در این سالها انتقال معارف دینی و آرمانی در فضای سینمایی کمتر شده است. در دهه 60 وقتی سینما فعال شد که در همان زمان کتاب «عدل الهی» شهید مطهری 80 هزار نسخه تیراژ داشت. اما اکنون در دههای از افت سینما صحبت میکنیم که تیراژ کتابها پایین آمده است. در واقع، مخاطب فیلم و سینما و سایر عناصر فرهنگی به صورت شبکهای به هم متصل هستند.
در آن دوره، ارتباط دینی عمیق منجر به یک ارتباط فرهنگی عمیق میشد و هنرمند ما را به آرمانها و اعتقادات مردم متصل میکرد و باعث میشد هنر به جای این که به تخیل بپردازد خود را به واقعیت و عقلانیت وصل کند. به تعبیر آیتالله جوادی آملی هنر مطابقت با واقعیت است، یعنی نظریه «هنر – واقعیت»، نظریه هنر انقلاب است. اما در دو سه دهه گذشته در این نظریه رخنه به وجود آمده و در هنر از واقعیت فاصله گرفتهایم. در این سالها تصویر زندگی مردم از سینما کنار رفته و سینما به جای این که نمایاننده تصویر مردم باشد سازنده مردم شده و به جای این که مردمنمایی کند، مردمسازی کرده است.
ما در بخشی از این سینما خودمان را نمیبینیم. بعد از فیلم «به نام پدر» حاتمیکیا به ذهنم رسیده بود با بچهها به آقای حاتمیکیا نامه بنویسیم و به او به عنوان فیلمسازی که دهه شصت را تجربه و حالا تجدیدنظر کرده بود بگویم من متولد سال 64 هستم چند نفر از بچههای متولد سال 64 بیاورم که شرمنده هستند از این که پدرشان جبهه نرفته است و شرمندهاند فرزند جانباز نیستند؟ چند نفر بیاوریم که تو رضایت دهی قشری وجود دارد که میخواهد آن راه را ادامه بدهد؟
باور دینی اول انقلاب عدالتخواهی بود و این باوری بود که هنرمندان را به سینما وصل میکرد و اجازه میداد واقعیت جلوی دوربین نمایش داده شود. باید الان به فکر سازماندهی شرایطی بود که هنر – واقعیت به معنای دقیق کلمه با تجربهای که در دهه 60 داشتیم منهای آفاتی که در این دهه وجود دارد به وجود بیاید. یکی از چارههای کار این است که از شبکه اکران رانتی ضریبگذار و عوض شونده خارج شده و وارد شبکه اکرانی شویم که سازوکار جدیدی برای خود داشته باشد.
در دهه هفتاد و هشتاد بین هنر و واقعیت فاصله افتاد
نمیخواهم بگویم چیزی که تحت عنوان شبکه اکران مردمی در جشنواره عمار ایجاد شده کاملترین و درستترین است اما لااقل ایدهای است که میتوانیم آن را پیگیری کنیم. هنرمند باید با واقعیت و متن مردم ارتباط داشته باشد؛ متن مردمی که با مذهب و آرمانهای مکتب اهلبیت و با تفسیر درست قرآنی و ولایت پیش میروند. اینها کمک کرده که دهه شصت به آن موفقیت برسد اما دهه هفتاد و هشتاد تجربهای بود بین هنر و واقعیت فاصله افتاد.
«خبرگزاری دانشجو» - هنر واقعیتی که شما تعریف میکنید یک مقداری مبهم است. مثلا در جشنواره سینما حقیقت پر از مردم نگاریهایی است که زندگی مردم را به تصویر کشیده است. هنر واقعیتی که شما میگویید جشنواره عمار و هنر انقلاب مبنای کار قرار میدهند چه تفاوتی دارد؟
صفاییفرد: یک بار نادر طالبزاده گفته بود ما وقتی میتوانیم به سینمای ملی فکر کنیم که از فیلم معلوم باشد مردم و جامعه انقلاب کرده و یک دفاع مقدسی را پشت سر گذاشتهاند و از اینها مهمتر این که این مردم یک تمدنی داشتهاند. چیزی که در سینمای ملی ما گم است این است که فیلمها از مکان و زمان که عنصرهای اساسی واقعیت هستند خالی شده و ارتباطشان با زمان و مکان ممتد تاریخی بریده شده است. در این فیلمها معلوم نیست که شاه رفته، مردم کشته دادهاند و محله، محله شهید است.
میتوان واقعیت را به اجزایی تقسیم کرد که این اجزا سابقه و رنگ تمدنی دارند. از سوی دیگر، اثر هنری قابل تفسیر است. مثلا آقای خسروی نمایشنامهای را به نام میراث که اثر بهرام بیضایی بود بعد از انقلاب کار کرد. این نمایشنامه داستان خانهای بود که پدر بزرگی آن را بنا کرده بود اما حالا نوهها میخواستند این خانه کهنه را خراب کنند و با یکدیگر درگیری داشتند. در حین درگیری آنها بر سر ارث و میراث دزد به خانه میزند و همه چیز را میبرد.
محسن خسروی متن نمایشنامه را تغییر نداده بود اما یکی از دهها کاری که در دکوپاژ انجام داده بود این بود که وسط اتاق آن خانه تابلو فرشی با عبارت «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» آویزان شده بود و دزدها که آمدند ابتدا این تابلو فرش را بردند. معنی این کار اتصال به زمان و مکان و تصویر درست از هنر واقعیت است. در جشنوارهای مثل سینما حقیقت این تفسیرهای واقعی وجود ندارد و در برخی آثار این جشنوارهها این ربط زمانی و مکانی با قصه و مردم وجود ندارد هر چند این آثار هم درباره زندگی مردم ساخته میشوند.
كه چي؟؟؟؟؟
حامد بهداد كي هست كه بخواد باحامد زماني عزيز مقايسه بشه!!!!!؟
بعدشم اين هنرش براي انقلابه اون چي....؟