به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، عربستان سعودی پس از سه سال نبرد نیابتی آشکار در سوریه علیه محور مقاومت در حالیکه هیچ امیدی به پیروزی در این نبرد ندارد، این روزها بیشتر نگران امنیت و آینده خود است. چرا که حاکمان عربستان میدانند شکست در یک جنگ برای حکومت خاندان سعودی بسیار گران تمام خواهد شد و مردم معترض به استبداد خاندان عبدالعزیز بعید است که چنین ناکارآمدی را نیز تحمل کنند.
حاکمان ناتوان عربستان در ماه های اخیر بارها تحقیر شدهاند و به نظر میرسد که به تدریج دارند کنترل خود را از دست میدهند. بیتوجهی آمریکایی ها به نظرات آنها در حمله به سوریه و توافق هستهای با ایران و فشار آمریکا برای تعدیل سیاستهای منطقهای عربستان به همراه پارهای از مسائل دیگر موجب بیاعتمادی حکام سعودی نسبت به آمریکا و البته بیهویتی و ترسشان نیز شده است. عربستان و دوستانش در منطقه همیشه خود را مجری سیاست های آمریکا در منطقه دانسته و فکر میکردند که با اتکا به آمریکایی ها میتوانند امنیت و بقای خود را تامین کنند. این وابستگی به حدی بود که این چند کشور در طول سی و چند سال گذشته همیشه منتظر دستور آمریکا برای عمل بودند. ولی زمانی که دیگر از این دستور و کمک های مادی و فکری آمریکایی ها خبری نشد عقب ماندگان سیاسی عربستان تازه فهمیدند که استقلال و خود اتکایی مهمترین اصل مقوم یک کشور است! البته به نظر میرسد که تحولات اوکراین هم در وحشت زدگی آنها بیتاثیر نبوده باشد جاییکه آمریکاییها ایستادند و نگاه کردند!! و روس ها کریمه را ضمیمه خاک خود نمودند.
در اینجا احتمالا حکام عرب خلیج فارس از خود پرسیدهاند که اگر ایرانی ها بحرین را به خاک خود ضمیمه کنند چه میشود؟ پاسخ روشن است؛ آمریکایی ها پایگاه های خود را به قطر یا امارات منتقل خواهند کرد و دیگر هیچ! مجموعهای پیچیده از تحولات امنیتی منطقه باعث شده است تا حکام عرب خلیج فارس به دنبال تکیهگاهی مطمئنتر از آمریکا بگردند. حال عربستان و اقمارش روی خود را به سمت پاکستان چرخانده و آن را برادر بزرگتر خود یافتهاند.
چرا پاکستان؟
پاکستان با 195 میلیون جمعیت که 80 درصد آنها را اهلسنت تشکیل میدهند بزرگترین کشور سنی نشین منطقه به حساب میآید و البته از لحاظ نظامی دارای سلاح هستهای و ارتشی قدرتمندتر نسبت به دیگر کشورهای سنی است. پاکستان دارای 20 هزار حوزه علمیه اهل سنت است که بسیاری از آنها ایدئولوژی سلفی را ترویج میکنند. این حوزههای سلفی همیشه محل تامین نیروی انسانی جهادی عربستان برای جنگ های نیابتی چه در افغانستان دهه80 و چه سوریه در بحران اخیر بودهاند؛ افرادی متعصب و کاملا ایدئولوژیک. علاوه بر این نیروهای نظامی پاکستان نیز آموزشهای لازم را دیدهاند و وفاداری خوبی نیز به عربستان و جریان سلفی دارند. حکام عرب خلیج فارس بارها و بارها در مواقع حساس از نیروهای پاکستانی برای حفظ حکومت خود استفاده کردهاند. برای مثال نیروهای پاکستانی و خلبانان ارتش پاکستان در سال ۱۹۶۹ به عربستان در جنگ علیه یمن جنوبی یاری رساندند و از آن زمان ۱۰ هزار سرباز پاکستانی در خاک این کشور مستقر هستند. روزنامه پاکستانی "تریبون" نیز اخیرا فاش کرده است که از سال 2011 تاکنون حدود 10 هزار پاکستانی در نهادهای امنیتی بحرین فعالیت کردهاند.این روزنامه پاکستانی خاطرنشان کرده است که بحرین شمار زیادی از نیروهای بازنشسته نظامی و پلیس پاکستان را برای سرکوب معترضان در آن کشور به کار گرفته که به آن ها تابعیت بحرینی نیز داده شده است.[1]
عربستان و دیگر کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس در نظر دارند تا با اتحاد با پاکستان جبههای قدرتمندتر علیه ایران و محور مقاومت در منطقه به وجود بیاورند و به زعم خود توازن ایجاد کنند. به همین دلیل در ماه های اخیر تلاش بسیاری برای وارد کردن پاکستان به معادلات منطقهای به خصوص سوریه انجام دادهاند. رفت و آمد مکرر مقامهای عربی به اسلام آباد در نهایت به خرید سلاح برای معارضان سوری و رونمایی از موشکهای هستهای عربستان در حضور ژنرال راحیل شریف، فرمانده ارتش پاکستان که کنترل ذرادخانهای اتمی را در دست دارد، منجر شد. که البته مشخص است که توافقات بسیار بیشتری در پس این رفت و آمدها صورت گرفته که در آینده نمایان خواهند شد. اخیرا یکی از مقامات آمریکایی در اینباره گفته است که:«ما شنیدهایم که پاکستانی ها یک پایگاه نظامی هستهای در داخل عربستان و در خاک این کشور خواهند ساخت.»[2]
البته لازم به ذکر است که نواز شریف که از وی به عنوان پدر القاعده و طالبان نیز یاد میکنند، روابط بسیار گرمی را با این خاندان دارد. پس از آمدن مشرف بر مسند قدرت و برکنار شدن و زندانی شدن نواز شریف، وی با میانجیگری عربستان آزاد و به عربستان تبعید شد. شریف چند سال در عربستان زندگی کرد و یکی از شاهزاده های سعودی را نیز به همسری گرفته است و البته در زمینه های اقتصادی هم همکاریهای کلانی را با این خاندان آغاز نمود. حال که نواز شریف به قدرت برگشته است طبیعی به نظر میرسد که محبتهای خاندان سعودی را جبران کند و در قامت نخست وزیر پاکستان با آنها روابط بسیار نزدیکی را دنبال نماید.
تقابل با ایران
محور سلفی ایجاد شده حاصل تحقیر شدید عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس در نبرد استراتژیک شام است. اما در پاکستان نیز زمینه های جدی برای تقابل با ایران وجود دارد که مهمترین آنها رقابت بر سر افغانستان است. به عبارت دقیق تر ژنرال های پاکستانی که به دنبال سلطه بر افغانستان بعد از خروج آمریکا از آن هستند در این میان مهمترین رقب خود را ایران میبینند و تنها راه مقابله با ایران را حضور در صف دشمنان ایران در خاورمیانه عربی مشاهده میکنند. ژنرال های ارتش و مقامات بلندپایه ISI متقاعد شدهاند که برای پیروزی بر ایران باید آنرا در چندین جبهه درگیر نمود و از تمرکز قوای آن جلوگیری کرد. در این راستا آنها با عربستان هم داستان شده و جبهه واحدی را علیه ایران شکل دادهاند که البته نسبت به اتحادهای سابق علیه ایران قویتر به نظر میرسد. این محور جدید چند نقطه تلاقی را با ایران تعریف کرده است که عبارتند از:
1- شام
عربستان امید چندانی به پیروزی در سوریه ندارد اما مایل نیست نبرد در سوریه نیز کاملا به پایان برسد، شاید که در طول زمان فرصتهایی نیز بدست آمد اما مهمتر از آن درگیر بودن ایران در این منطقه سوق الجیشی است. آنها نمیخواهند ایران از این مهلکه خلاص شود. البته در این ماجرا باید نقش آمریکاییها را نیز در نظر گرفت. یکی مقام سابق آمریکایی در این باره میگوید: «در این مرحله نظامی بشار اسد پیروز خواهد شد. قطعا پیروزی وی نهایی نخواهد بود. این مرحله هم به پایان نمیرسد. و به او و به غیر از او هم اجازه پیروزی نمیدهند. هر کدام از دو طرف جنگ که احساس شود در حال شکست است، به او پول و سلاح می دهند تا موازنه فعلی برقرار باشد و کشتار ادامه یابد. بعد از این که همه اینها تمام شد حاضرم ریاست نشستی درباره سوریه را بر عهده بگیرم. وقتی که سوریه واقعا در شرف تجزیه واقعی باشد[3].» این سیاست قدیمی آمریکایی ها در زمان جنگ ایران و عراق و بعد از آن هم دنبال میشد که به برهه ای از آن مهار دوجانبه میگفتند. لذا عربستان و پاکستان حداقل درگیری را در سوریه لازم دارند، هرچند امید پیروزی چندانی نداشته باشند. در لبنان نیز وضعیت به همین منوال است محور ریاض- اسلام آباد از آرامش اوضاع در اینجا نیز سودی نمیبرند لذا ترجیح میدهند تا سایه ناآرامی بر سر لبنان نیز وجود داشته باشد.
2- افغانستان
افغانستان بعد از خروج آمریکا منطقه جدید منازعه قدرتهای منطقهای خواهد بود. هندیها و چینیها پیش از این زیر زمین را تصرف کردهاند. یعنی قرارداد های اقتصادی خود را بسته و منابع آن را در اختیار گرفتهاند اما دعوا بر سر روی زمین است به خصوص برای کشورهایی که تحت تاثیر حوزه امنیتی افغانستان هستند یعنی ایران و پاکستان. اما از جبهه بندی های منطقهای که بگذریم دست پنهان آمریکا در این منطقه در حال کاشتن نهالی آتش افروز است که تا سالهای سال مناطق وسیعی از آسیای مرکزی را در بر میگیرد. از همین جهت است که آمریکاییها به پاکستان اجازه فعالیت امنیتی در سطح منطقه را دادهاند و الا بسیار بعید است که پاکستان به خودی خودی دست به چنین اقدامات متهورانه ای بزند. پاکستان هم اکنون پیشرویهای نظامی در مرزهای افغانستان داشته که مورد اعتراض دولت افغانستان قرار گرفته است اما علیرغم دیدارهای سه جانبه مکرر میان مقامات آمریکایی، افغان و پاکستانی هنوز هیچ اقدام جدی صورت نگرفته که این خود نشان دهنده نقش آمریکا در تحرکات پاکستان است.
3- مرزهای شرقی ایران
یکی دیگر از نقاط برخورد محور جدید با ایران مرزهای شرقی ایران است که از سالها پیش به وسیله عربستان و ISI مورد تحریک قرار گرفته است. پولهای نفتی عربستان در مناطق مرزی شرق کشور دائما در حال غائله سازی است و مدیریت عملیاتی بسیاری از این عملیاتها در ردههای دستگاه اطلاعاتی پاکستان رقم میخورد. آنها این منطقه را پاشنه آشیل ایران میدانند و روز به روز بر آشوب در این منطقه خواند افزود.
4- اقلیت های شیعه
بخشی از فشار محور ارتجاع منطقه متوجه اقلیت های شیعه در کشورهایشان است مثلا پاکستان، عربستان و بحرین. این محور تلاش میکند تا با فشار بر اقلیت های شیعه از یک سو ایران رادر موضع انفعال قرار داده و وادار به واکنش نمایند و از سوی دیگر بر ترس خود اقلیت ها بیفزایند و مانع قدرتگیری آنها بشوند.
سخن پایانی: ایران و آینده تحولات منطقه
گسترش منازعات خونین خاورمیانه به منطقه جنوب و مرکز آسیا مسلما برای هیچ کدام از بازیگران منطقهای و بینالمللی خوشایند نخواهد بود. بخصوص آنکه این منطقه مرکزی خود دارای ظرفیتهای بالقوه فراوانی برای بحران است. دیدبان معتقد است وجود اقوام و مذاهب گوناگون، فضایی آکنده از جداییطلبیها و نارضایتیها را در منطقه به وجود آورده است. همچنین رقابت هستهای هند و پاکستان و چین و دسته بندهای نظامی در منطقه میتواند به تشدید بحران در این منطقه بینجامد. همه این مسائل نشان میدهند که جمهوری اسلامی ایران و دیگر بازیگران منطقه باید قبل از اوج گرفتن بحران در این منطقه حساس، برای مقابله با تهدیدها تمهیدی بیندیشند. در حالیکه آمریکاییها بار دیگر اقدام به فتنهانگیزی در منطقه میکنند، قدرتهای شرقیاز جمله ایران، روسیه، چین و هند باید دور هم جمع شده و مانع فعال شدن گسلهای عمیق قومی و مذهبی در این منطقه شوند و پاکستان را نیز مجبور کنند بر سر میز مذاکره بیاید و از بحرانسازی دست بردارد. از طرف دیگر این کشورها باید تلاش زیادی برای رشد ارزشهای مدنی در این منطقه بنمایند و ریشههای سلفیسم و وهابیت را از درون بخشکانند.
هر چند، طبق گفته یک مقام سابق آمریکایی: «عربستان می خواهد از ایران شیعه و نفوذ آن در منطقه و از هر نقش سیاسی شیعیان در منطقه خلاص شود»[4]، عربستان به دنبال یک بازی با حاصل جمع صفر در مقابل ایران است و میخواهد هر طور که شده جبران شکستهایش را در عراق، سوریه، لبنان و ... بنماید. اما مسلما درحالیکه متحدانش از پراکنده شده باشند، سعودیها نیز به یک پایان بازی رحیمانه راضی خواهند شد. بیتردید اگر ایران تصمیم بگیرد در مناطقی مثل بحرین و یا مصر دخالت کند اوضاع به کلی دگرگون خواهد شد. پاکستان نیز هیچگاه دولت با ثباتی نداشته است و دولت ها در پاکستان به همان سرعت که روی کار میآیند از دور نیز خارج میشوند. البته نواز شریف در هفته های آتی به تهران خواهد آمد و امید است که اسلام آباد به دنبال نزدیکی هر چه بیشتر تهران و ریاض باشد چرا که این نزدیکی بیش از هرکس بیشتر به نفع اسلام آباد است.
**********
[1]http://abna.ir/persian/602170/print.html
[2]http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1932171
[3]http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1932218/
[4]http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1932218