به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، امروز کافی شاپ های شهر پاتوقی شده برای دانشجویانی که می خواهند بدون هیچ گونه قید و بندی در کنار یکدیگر باشند و با هم صحبت کنند.
سودجویان که معلوم است خوب راه پول درآوردن را یاد گرفتهاند، در اطراف دانشگاهها و دانشکدههای شهرمان مغازهای را اجاره میکنند و با گذاشتن کلکسیونی از وسایل غربی آن را تزئین می نمایند.
جالب تر این است که کافی شاپها معمولاً در خلوتترین کوچهها و راهروهای شهر تأسیس می شود و تنها به خاطر فراهم کردن مکانی دور از قوانین اسلامی قیمتی سرسام آور از مشتریان خود که بیشتر دختران و پسران دانشجو هستند، دریافت می کنند. اگر جوانان کمی تأمل کنند می فهمند که نه تنها پول و سرمایه شان از بین میرود، بلکه شرف و انسانیت را هم از دست خواهند داد.
شاید وقتی سخن از انسانیت به میان آورده شود، گروهی غربگرا آن را انکار کنند و حرف از پیشرفت و تمدن (غرب) بزنند - البته افرادی هستند که چشم بسته به دنبال تاریکی میروند - ولی تنها یک دلیل برای از بین رفتن انسانیت کافی است و آن درد و رنج پدر و مادرانی است که برای تحصیل و پیشرفت فرزند و کشورشان صبح تا شب زحمت می کشند و آخر هم از خستگی خوابشان نمیرود، بعد عدهای این زحمتها و پول ها را در کافی شاپها با کشیدن سیگار دود می کنند.
شاید باورش کمی مشکل باشد، ولی پس از یک هفته رفتن به یکی از کافی شاپ های اطراف دانشگاه تهران، این بار نیز برای تهیه گزارش وارد چند تا از کافی شاپهای شهر در اطراف خیابانهای اصلی و مرکزی تهران شدم.
کافی شاپی که آن را از روی تخته سیاهی که به عنوان تابلو جلوی درب گذاشته شده بود، شناختم که البته معلوم نبود روی آن چه نوشته شده است و اگر بهتر بگویم معلوم نبود با چه خطی حکاکی شده بود.
خواستم وارد شوم که روزنامههای غربی از جنگ جهانی دوم که به شکل مچاله و پاره و سوخته در پشت شیشه کافی شاپ چسبیده شده بود توجهم را جلب کرد.
کمی نزدیکتر رفتم که ناگهان با لنگه دری مواجه شدم که در فیلم های ترسناک هالیوودی دیده بودم، لنگه دری نیمه سوخته و با دستگیره ای شاهنشاهی که شاید 20 کیلو وزنش بود.
خلاصه درب باز شد و وارد شدم، بوی دود سیگار تمام فضای کافی شاپ را پر کرده بود. در آنجا کارپتهای روی زمین با نوشتههای انگلیسی و قلب های شکست خورده، نقاشی شده بودند.
به هر زحمتی بود جایی برای نشستن پیدا کردم و لحظاتی بعد پیش خدمت که پسر جوانی بود، بالای میزم حاضر شد. هنوز گردنبند پسر جوان که یک صلیب که بدون اغراق شاید به اندازه یک آجر بود، از خاطرم بیرون نرفته است.
پیش خدمت با صدایی نازک خوش آمد گفت و لیست نوشیدنیها را روی میز گذاشت و رفت.
اینقدر فضا تاریک بود که نمیشد به راحتی لیست را نگاه کرد، بنابراین مجبور شدم از نور هالوژنی استفاده کنم که برای روشن کردن یک نقاشی (زنی که خود را در باد رها کرده بود)، تعبیه شده بود.
از نقاشی روی دیوار فهمیدم که در این مکان جایی برای حفظ شئونات انسانی وجود ندارد و این فکر زمانی به مرحله تأیید در ذهنم رسید که با نگاهی به اطراف دیدم حیا و حجابی در کافی شاپ وجود ندارد و دختران و پسران بدون کوچکترین تردیدی ارزشهای انسانی را زیر پای لگد مال می کنند.
از حرفهای اطرافیانم متوجه شدم که این کافی شاپ در ساعاتی مشخص لیست مخفی هم دارد که در آن مشروبات الکلی و گاهی مواد مخدر سنتی نیز سرو می شود.
واقعاً در تعجب بودم که اینها دانشجو هستند یا دانشجونما؛ چراکه جوانان داخل کافی شاپ به تنها چیزی که فکر نمی کردند زندگی واقعی بود و جامعهای که قرار بود فردا در آن قدم بگذارند.
جایم را عوض کردم و به آن سوی میز رفتم تا افراد پشت سرم را هم ببینم، ولی آن طرف هم دقیقاً قرینه بود با کمی تفاوت که دختران و پسران به جای سیگار از پیپ استفاده می کردند و دائماً پیش خدمت انواع تنباکوها را به آنان پیشنهاد می داد.
بهت زده بودم! دختران چنان به کشیدن سیگار تمایل نشان می دادند که اصلاً انگار نمیخواهند در آینده باردار و یا صاحب فرزند شوند. فکر نمی کردند که شاید عامل اعتیاد از طریق خون وارد بدن کودک شود و زمینه اعتیاد در کودک در دوران نوجوانی و جوانی به وجود بیاید. اصلاً این دختران فکر نکردند که با کشیدن سیگار باعث پیری زودرس خود شده و همین موضوع آنان را به هزاران بیراهه می کشاند؟ و هزاران سوال دیگر که در ذهنم نقش بسته بود که ناگهان صدای موسیقی حواسم را پرت کرد.
موسیقی به انگلیسی و توسط یک زن خوانده می شد و من از همخوانی جوانان متوجه شدم که شعر معروفی است، ولی باز هم فهمیدم که یک خواننده بیبند و بار آن را خوانده است؛ چراکه تعریف لباسهای برهنگی او توسط دختران در فضای کافی شاپ پیچیده شده بود.
خسته شده بودم از این همه بی حیایی پسران و دختران که وقت خود را به جای گذراندن در دانشگاهها و محافل علمی، درون یک دخمه که توسط غرب طراحی شده بود، میگذرانند و این دخمه هم هر روز آنان را مانند باتلاق درون خود میکشاند، البته با این تفاوت که دختران و پسران نیز با لبخند پذیرای این غرق شدن بودند.
حضور پلیس راه حلی برای جلوگیری از آسیبزایی کافی شاپها
امان الله قرائی مقدم، آسیبشناس اجتماعی دراین باره می گوید: فضای کافی شاپ ها رنگ غرب زدگی شدیدی پیدا کرده است و به مکانی برای آسیب زایی میان دختران و پسران تبدیل شده، بنابراین باید کنترل و نظارت بیشتری بر این مکانها از سوی پلیس و صاحبان کافی شاپها اعمال شود.
به گفته این جامعه شناس، کافی شاپها مکانی برای دوست یابی و روابط نادرست دختران و پسران شده که این دوستیها موجب افزایش آسیبهای اجتماعی، ازدواجهای نادرست و رشد طلاق میشود.
این آسیب شناس اجتماعی با بیان اینکه شاهد کمرنگ شدن معنویات و ارزشهای اخلاقی در جامعه شدهایم، میگوید: جوانانی که به ارتباطهای ناسالم روی میآورند سایر همسالان خود را به سوی روابط نادرست میکشانند و شاهد شیوع رفتارهای نادرست در میان جوانان معصوم جامعه خواهیم بود.
کافی شاپها تنها یکی از مکانهایی هستند که میتوان در آن روابط ناسالم را مشاهده کرد. امروزه دیگر اکثر محیطهای تفریحی و متأسفانه فضاهای آموزشی کشور به مکانی برای اختلاط و دوستیهای میان دختر و پسر تبدیل شده، اما آنچه که در این میان به تاراج میرود حیا و عفت دختر ایرانی است.
شئونات اسلامی در کافی شاپ معنا ندارد
حسام نژاد، یکی از دانشجویانی است که به این امر انتقاد دارد و می گوید: در فضای تاریک کافی شاپ موسیقیهای خاصی پخش میشود که هیجان دختران و پسران را بیشتر میکند.
وی میافزاید: کافی شاپها میتواند مکانی برای حضور اعضای خانواده و تفریح آنها باشد، اما هماکنون صحنههای زنندهای در این فضا مشاهده میشود که خانواده را نسبت به کافی شاپ بدبین کرده است.
این دانشجو با بیان اینکه در فضای کافی شاپ تابلویی مبنی بر اینکه «رعایت حجاب اسلامی در این مکان الزامی است» مشاهده میکنیم، میگوید: این جمله فقط برای فریب نوشته شده است؛ چرا که تنها چیزی که در فضای کافی شاپ وجود ندارد شئونات اسلامی است، به این ترتیب حریم حیا میان دختران و پسران در کافی شاپ معنایی ندارد.