گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ ناصر فیض- هم خسته ز بیرونم و هم خسته‌ام از تو هر قدر که از زیر بدم بدترم از رو از نسخه ی بی‌مصرف هر دکتر بی‌خیر شد خانه ی مسکونی من سیلوی دارو یک بار پس از مصرف بی‌دقت یک قرص تا صبح زدم روی تشک پشتک و وارو دیگر به حکیمان وطن نیست امیدی از بس متخصص زده بیرون ز ابرقو چون خاصیتی نیست در این قوم محال است امید بهی داشتن از شلغم و کاهو از اردک و مرغابی و گنجشک و حواصیل شد بیشتر آمار فلاطون و ارسطو یک عمر به تحقیق و پژوهش گذراندند شد حاصلش این نکته ی باریکتر از مو: صد سال اگر بر لب جویی بنشینی هرگز گذر عمر نبینی لب آن جو! از قصه ی سوراخ و دم موش گذشتیم حاشا که رعایت شود اندازه ی جارو! دور است سرِ آب در این بادیه افسوس ما را به بلم نیست به جز دسته ی پارو با اینکه دو بیت از غزلم غیر ضروری ست یک قافیه مانده ست مگر می روم از رو!