گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ حرم مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) به عنوان مقدسترین مکان مذهبی پایتخت، در طول تاریخ معاصر محل وقوع حوادث سیاسی و اجتماعی بسیاری بوده است. در این گزارش، به مناسبت سالروز وفات این یار صدیق اهل بیت (ع) نگاهی داریم به برخی از وقایع مهمی که در این مکان مقدس به وقوع پیوسته است.
ترور ناصرالدین شاه قاجار در كنار ضریح حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
«اگر دیده بصیرت باشد، ملتفت میشود كه در همان مكانی كه سيد را كشیدند و بردند در همان مكان، شاه گلوله خورد». جمله بالا را میرزا رضا كرمانی در محكمهای كه بعد از قتل ناصرالدین شاه برایش تشكیل دادند، بیان میكند. میرزارضا كرمانی(ره) پسر ملاحسین عقرایی، از مریدان سيد جمالالدین اسدآبادی(ره) بود. همسرش در بازجوییهای بعد از قتل شاه گفته بود: «میرزا شیفته سيدجمال بود و هنگامی كه سيد از ایران اخراج گردید، شب و روز میگریست و مانند دیوانگان شده بود».
میرزا رضا بعدها در استانبول به سيد جمالالدین پیوست و پس از چندی تحت تأثیر موضعگیریهای جدید سيدجمال بر علیه شاه، تصمیم گرفت به ایران برگشته و به قول خودش: «شجر ظلم كه تبدیل به درخت خشك بی ثمری كه زیرش همه قسم حیوانات موذی و درنده جمع شده بود»، را قطع كند.
میرزا رضا برای رسیدن به مقصود، به زحمت اسلحهای را تهيه میكند. او ابتدا به فكر ترور نایب السلطنه میافتد؛ زیرا از او ظلمهای فراوانی دیده بود، اما به این نتیجه میرسد که بهتر است سرچشمه ظلم را بخشکاند. البته او میدانست كه یكی از شگردهای حكام قاجار، تظاهر به دینداری است و به همین جهت، برای فریب مردم در مجالس دینی و زیارتگاهها حضور مییافتند. اینجا بود كه میرزا روزها و شبها در حرم به انتظار نشست تا شاه قدم به حرم مطهر بگذارد.
سرانجام این زمان فرارسید و آن هنگام بود كه شاه میخواست پنجاهمین سال سلطنت خود را با زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) شروع كند. میرزا پس از ترور ناصرالدین شاه دستگیر میشود. او در ضمن بازجوییها نحوه اقدام خود را این گونه توضیح میدهد: رفتم منزل و طپانچه را برداشتم. قبل از آمدن شاه از درب حرم حضرت امامزاده حمزه، رفتم توی حرم؛ تا اینكه شاه وارد حرم حضرت عبدالعظیم (ع) شد، ناصرالدین شاه به محض ورود به حرم، فرمان داد تا مردم را از حرم بیرون نكنند و خود به خواندن زیارتنامه مختصری مشغول شد. سپس به طرف امامزاده حمزه (ع) پیش رفت. در اینجا بود كه میرزا رضا نامهای را به طرف شاه گرفت. شاه به سوی او چرخید. دستش را كه برای گرفتن نامه پیش آورد، چشمانش به نگاه نافذ میرزا رضا دوخته شد و تكانی خورد و دستش را بر روی قلبش گذاشت. گلوله میرزا درست به وسط سینه شاه و در ارتفاع بالاپوش او شلیك شده بود.
صدراعظم شاه به سرعت دستور داد به عموم اعلام شود كه شاه فقط زخمی شده و او را به سرعت در کالسکه شاهی نشاندکه به نظر میآمد دستش را به علامت سلام دادن به ناظران بالا برده است. كالسكه سلطنتی به سرعت از حرم دور میشد در حالی كه ایران دیگر شاهی نداشت.
جلوگیری از انحراف نهضت مشروطه از آستان حضرت عبدالعظیم (ع) شروع شد
نهضت مشروطه خواهی برای قانونمند كردن امور مملكت و محدود كردن اختیارات شاه شروع شد لیكن از آنجا كه با الگوگیری از كشورهای غربی تحقق پیدا كرد، دچار انحراف گردید و آن چنان كه ملت میاندیشید مفید فایده واقع نشد. از جمله كسانی كه خیلی زود متوجه این انحراف شد، آیت الله شیخ فضلالله نوری (ره)بود. وی در تحقق مشروطيت نقش قابل توجهی داشت، اما به محض اینكه احساس خطر كرد، زودتر از همه تلاش خود را برای جلوگیری از انحرافات آغاز نمود، اما روشنفكرانی كه خود نقش بسزائی در ایجاد انحراف داشتند و نیز عوامل دیگر، موجب گردید كه نه تنها آیت الله شیخ فضلالله نوری (ره) در تحقق اهداف خود توفیق نیابد، بلكه مورد شماتت و دشمنی نیز قرارگیرد؛ به طوری كه وی برای رسیدن به مقصود، به حرم حضرت عبدالظیم (ع) هجرت كرد و به همراه عدهای از علما و طرفداران خود درجوار حضرت بست نشستند.
واقعه دستگیری و اخراج سيدجمال الدین اسدآبادی در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
از جمله وقایع مهم كه در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) روی داد و بسیاری آن را دلیل اصلی قتل ناصرالدین شاه قاجار میدانند، اخراج توهین آمیز سيدجمال الدین اسدآبادی و دستگیریاش در حرم، به دستور مستقیم شاه قاجار بود. سيدجمال الدین اسدآبادی معتقد به بیداری و اتحاد جهان اسلام بود و نقش برجستهای در نهضتی كه ملل مسلمان را به سوی وحدت و یكپارچگی سوق میداد ایفا كرد.
سيد جمال به بیشتر سرزمینهای اسلامی و بسیاری از پایتختهای بزرگ اروپایی سفر كرد و با افراد برجسته زمان خود مراودات سیاسی و گاه دوستانه یا خصمانه برقرار نمود. در این ايام بود كه ناصرالدین شاه در یكی از سفرهایش به فرنگ و طي ملاقاتی كه با سيد جمال در مونیخ داشت، با اصرار از وی خواست تا به ایران بازگردد.
سيد در معيت شاه قاجار به ایران بازگشت، اما صداقت لهجه و قاطعيت سيد جمالالدین در طرد بیگانگان از یك سو و ناتوانایی ناصرالدین شاه در اداره امور كشور و وابستگی دربار به انگلیس و روس از سوی دیگر، موجب شد وجود آن عالم گرانقدر و مبارز خستگیناپذیر تحمل نشود، بطوری كه شاه از او خواست تا تهران را ترك كند.
او به این نتیجه رسید كه مناسبترین راه برای بیداری مردم آن است كه به حالت اعتراض در جوار آستان مقدس حضرت عبدالعظیم (ع) متحصن شود كه این نیز باعث آشكارشدن خصومتش با شاه قاجار گردید و بدین ترتیب دور جدید برنامههایش را آغاز كرد. در این زمان مردم از هر دسته و طبقهای به ملاقاتش میرفتند و سيد جمالالدین در آنجا اقدام به ایراد خطابه و نوشتن مكتوباتی میكرد كه حكایت از حمایت سيد از خلع شاه قاجار داشت.
آستان حضرت عبدالعظیم (ع) كه اكنون به كانون شور و هیجان و هسته مقاومت علیه استبداد قاجاری تبدیل شده بود، دیگر برای شاه قابل تحمل نبود و چاره را در این دید كه به هر نحو ممكن، این عالم و مجاهد نستوه را از همجواری آن حضرت دور سازد. بدین جهت، محمد حسین خان یوزباشی را با چند سوار مأمور كرد تا سيد را از آستان مقدس خارج كنند، آنها نیز ابتدا كوشیدند كه با ملایمت دستور شاه را اجرا كنند، اما به دلیل مقاومت سيد، سرانجام او را كشان كشان از آستان حضرت عبدالعظم (ع) خارج ساختند. سپس سوار بر اسبی كرده، به تعجیل او را روانه عراق ساختند.
نقل شده: هنگامی كه سيد را بر اسبی بی پالان سوار كرده و پاهایش را زیرشكم اسب بسته بودند، به فراشان میگوید: به شاه این پیغام را برسانید كه «من و تو هر دو كارهای گذشته اجدادمان را تجدید كردیم، به انتقام دچار خواهی شد». چند سال بعد، یكی از مریدان سيد جمالالدین دقیقاً در جایی كه سيد را بعد از اقامت هفت ماههاش در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بر روی زمین كشیدند و دستگیرش كردند، ناصرالدین شاه قاجار را با گلوله از پای درآورد.
آیت الله سيدحسن مدرس در پناه حضرت عبدالعظیم (ع)
دوران قاجاریه، به خصوص سالهای آخر آن، یكی از تلخترین دورانهای تاریخ ایران به شمار میرود؛ به نحوی كه در هرج و مرج و بی قانونی و دخالت بیگانگان بینظیر است. در چنین شرایطی، صمصام السلطنه از مجلس شورای ملی به عنوان نخستوزیر رأی اعتماد گرفت اما پس از مدت كوتاهی، بی لیاقتی و ضعف شدید مدیریتی او برای همه روشن شد.
آیتالله مدرس هنگامی كه دید هیچ یك از تذكرات مشفقانه، تأثیری ندارد، پیشنهاد تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) را مطرح کرد و خود، به همراه گروهی از مردم در اعتراض به صمصامالسلطنه در حرم متحصن شدند. سرانجام، فشار مخالفان و نارضایتی عمومی، باعث سقوط كابینه صمصامالسطلنه شد و وثوقالدوله به نخستوزیری رسید.
مهاجرت علما از تهران و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
نفوذ بیگانگانی چون موسیو نوز بلژیكی كه در زمان مظفرالدین شاه اختیار امور را به طور علنی دردست گرفته بودند، استبداد عین الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه، تبعید علما و تحقیر بزرگان و عمل نكردن به وعده های شاه در تحصن تجار تهران به وسیله عین الدوله، آگاهی مردم از فساد دربار و درگیریهای مسجد شاه و مسجد سپهسالار، موجب شد كه آیت الله طباطبایی پیشنهاد مهاجرت به حضرت عبدالعظیم (ع) را دهد كه مقبول بیشتر علما واقع شد.
این مهاجرت، بعدها به مهاجرت صغیر شهرت یافت. نقش این تحصن در تاریخ بیداری و جنبش مشروطيت آنقدر مهم است كه تمام كسانی كه در تاریخ مشروطيت قلم زدهاند، اشارهای به آن داشتهاند. در اینجا از شرح حوادث و وقایع مهاجرت خودداری كرده و تنها به نكاتی میپردازیم كه به طور مستقیم مرتبط با آستان مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) بوده است.
1. تحصن علما از روز چهارشنبه شانزدهم شوال المكرم سال 1323 ق شروع شد و روز جمعه شانزدهم ذی القعده همان سال پایان یافت.
2. اكثریت قریب به اتفاق علما و طلاب تهران به این تحصن پیوستند.
3. از بین علمای اعلام، آیت الله سيد محمد طباطبایی( ره) و آیت الله سيد عبدالله بهبهانی(ره) رهبری متحصنين را به عهده داشتند.
4. عده متحصنين به بیش از دو هزار نفر رسید؛ بطوری كه شبها و روزهای جمعه در اطراف حرم و صحن ها جایی برای زوار نبود.
5. امیر بهادر، وزیر دربار كه مأمور برگرداندن علما به تهران شده بود، با دویست سرباز وارد صحن میشود تا آیت الله طباطبایی(ره) را به زور از حجرة خود خارج كند؛ اما طایفه «نفری»ها و خدام حضرت و اهالی ری كه مراقب اوضاع بودند، میگویند: تا ما زنده هستیم، نمیگذاریم آقایان را ببرند. وضعيت چنان بحرانی میشود كه بازار شهرری تعطیل میشود و مردم شعارهای وامحمدا! وا شریعتا! در اطراف صحن و حرم سر میدهند و آن چنان غوغا و هنگامهای برپا میشود که با مخابره تلفنی خبرها به مظفرالدین شاه، مأموریت امیر بهادر لغو میشود.
6. مجالس سخنرانی و افشاگری همه روزه در صحن مطهر برگزار میشود و وعاظ مشهوری چون: حاج شیخ محمد واعظ (ره) و شیخ مهدی سلطان (ره) در صحن منبر میرفتند و مردم را به وحدت دعوت میكردند.
در جلسه مهم و خصوصی كه ملك المتكلمین و نصره السلطان به نمایندگی از آزادی خواهان در یكی از حجره های اطراف حرم با سران متحصنين داشتند، پس از بحثهای طولانی به این نتیجه میرسند كه تنها راه نجات از این همه عقب ماندگی و ظلم و استبداد این است كه از شاه، مجلس منتخبین ملت و حكومت مشروطيت را بخواهید زیرا آیت الله طباطبایی (ره) با این نظر موافقت میكند.
در پایان جلسه مذكور آیت الله بهبهانی(ره) میگوید: «باید راهی را كه در پیش گرفته ایم به پایان برسانیم و ملت را از بدبختی نجات دهیم و هچنان ممالك راقیه مشروطيت را در ایران برقرار كنیم».
صورت نهایی خواستهای متحصنین كه در جوار حضرت عبداعظیم (ع) تنظیم و تدوین و به شاه ابلاغ شد، به طور خلاصه عبارت است از :
1. حذف مالیات جدید ( تومانی دهشاهی)
2. رفع تبعید از حاج میرزا محمدرضا ( از علمای بزرگ كرمان)
3. عزل و تبعید عسگر گاریچی متصدی خط تهران، قم
4. دایر گردیدن عدالتخانه در تمام شهرها
با اعلام پیروزی متحصنین در شانزدهم ذی القعده، هنگام قرائت نامه شاه خطاب به علماء فریادهای «زنده باد ملت ایران»، برای اولین بار در تاریخ این كشور از صحن مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) طنین انداز شد؛ به نحوی كه درباریان حاضر در مجلس را متحير و بهت زده نمود.