به گزارش خبرنگار حوزه مقاومت و پایداری «خبرگزاری دانشجو»؛ سردار شهید محمود کاوه از فرماندهان شاخص دفاع مقدس در سال 1340 در مشهد متولد شد. او در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در 22 سالگی به فرماندهی تیپ 155 ویژه شهدا در غرب کشور منصوب شد که این تیپ بعدها به لشکر ارتقا پیدا کرد. شهید کاوه در تاریخ 10 شهریور ماه سال 1365 در حین عملیات کربلای 2 به شهادت رسید.
پاسداری از بیت امام خمینی (ره)
با پیروزی انقلاب اسلامی، شهید کاوه جزو اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران در شهر قم درآمد و پس از گذراندن یک دوره چریکی، به آموزش نیروهای سپاه و بسیج پرداخت. پس از آن، برای حفاظت از بیت امام در جماران در یک مأموریت شش ماهه عازم تهران شد. شهید کاوه شبها هنگامی که امام (ره) به نماز میایستاد، مشغول تماشای چهره ایشان میشد.
جایزهای که ضد انقلاب برای سر شهید کاوه تعیین کرد
شهید محمود کاوه، به کمک همرزمانش، با عملیاتهای پی درپی، ضد انقلاب را در کردستان منفعل و مستأصل نموده بودند تا جایی که برای زنده یا کشته او جایزه تعیین کرده بودند. ضد انقلاب به حدی به نام او حساسیت داشت که یکی از همرزمانش در عملیات آزادسازی شهر بوکان و سد بوکان، میگفت: «وارد تأسیسات سد بوکان که شدیم، دیدیم کفِ ورودی آن سد نوشتهاند «محمود کاوه» که هر کس آمد، اسم محمود را لگد کند و داخل برود، از بس که از محمود متنفر بودند».
دستور عقب نشینی بدون درگیری
هم زمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا که فرماندهی آن به عهده شهید ناصر کاظمی بود، شهید کاوه به عنوان فرمانده عملیات این تیپ شروع به یک سری عملیاتها و آزادسازی نقاط مختلفی در کردستان کرد. آوازه تیپ ویژه شهدا، طوری پیچیده بود که ضد انقلاب را متعجب کرد و آنها روحیه خود را از دست داده بودند و در مقابل حمله رزمندگان این یگان، فرار را برقرار ترجیح میدادند.
یکی از هم رزمان شهید کاوه در این باره میگوید: «یک بار دو نفر کومله را که شهید کاوه نور سیگارشان را دیده بود، تعقیب کردیم. یکی فرار کرد و دیگری را گرفتیم. از او پرسیدیم: این جا چه کار میکردید؟ گفت: شنیده بودیم قرار است کاوه بیاید، فرماندهانمان گفته بودند هر وقت رسید، خبر بدهید که مقر را خالی کنیم. در مورد کاوه، دستور برای کومله، عقب نشینی بدون درگیری بود».
آمادگی جسمانی
شهید کاوه، یک نظامی کامل و یک چریک زبده بود. او همیشه سعی در بالا بردن توان نظامی و میزان هوشیاری و چابکی و استقامت نیروها داشت. او همیشه برای تشویق بچهها میگفت: «موفقیت من در کوههای بلند کردستان، مدیون ورزش است». شهید سرتیپ حسن آبشناسان میگفت: «هر رزمندهای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود، باید به تیپ ویژه شهدا و پیش محمود کاوه برود».
دلیل نرفتن به سفر حج
با وجود این که نام شهید کاوه برای سفر حج درآمده بود اما به این سفر نمیرفت. یک روز مادرش از او پرسید: خب، مادر چرا نمیروی؟ کاوه جواب داد: «من اگر بروم و برگردم ببینم در همین مدت، ضد انقلاب حمله کرده و یک عده را کشته و یک جاهایی را هم گرفته، که نبودن من باعث همه اینها شده است، چه جوابی دارم به خدا بدهم؟ جواب خون این بچهها را چه کسی میدهد؟»
شهید کاوه در کلام رهبری
مقام معظم رهبری درباره تیپ ویژه شهدا و شهید کاوه فرمودند: «تیپ ویژه شهدا که ایشان فرماندهیاش را برعهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب میشد. او در عملیاتهای گوناگون شرکت داشت و کارآزموده میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب و تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان، اما برجسته بود. این جوان، جزو عناصر کم نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم. حقیقتا اهل خودسازی بود؛ هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی، و هم خودسازی رزمی».
مواجهه شهید کاوه با منافق مسلح
یکی از دوستان شهید کاوه نقل میکند: یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد میزد: «اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی، بیا بیرون دیگه». قصد بیرون آمدن نداشت؛ ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید میکرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت میکند بین مردم. چند دقیقهای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پلهها پرید بیرون. تا آمد نارنجک را پرتاب کند همان پاسدار پاهایش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت این کار را کرد که انگار عمری تیرانداز بوده است. دو سه سال بعد رفتیم تیپ ویژه شهدا. یک شب همین خاطره را برای کاوه تعریف کردم، گفت: این قدرها هم که میگویی کارش تعریفی نبود. پرسیدم مگر شما هم آنجا بودی؟ خندید و گفت: اون کسی که تو میگی خود من بودم.
روایت پدر شهید کاوه از رفتن او به کردستان
پدر شهید کاوه در خصوص رفتن او به کردستان میگوید: از سر شب حالتی داشت که احساس میکردم میخواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: بابا! خبرداری که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه میدی؟ گفتم: بله. اجازه میدم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم.
پرسید: میدونین اون جا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه. با خنده گفتم: میدونم، برای این که خیالش را راحت کنم، ادامه دادم: از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به امان خدا پسرم. گل از گلش شکفت. خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان الهیاش را خوب پس داد.
یکی از همرزمان شهید کاوه نقل میکند: یکی از بچهها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون میآمد. با خودم گفتم الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر میدانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون.
این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. دنبالش دویدم. در حالی که دلم میسوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، چیزی بگو. همانطور که میخندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده. همانطور که خونها را پاک میکرد، گفت: این جا کردستانه، از این خونها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر میگفت: بمیر، میمردم.
شهادت
شهید کاوه در شهریور ماه سال 1365 در عملیات کربلای 2 به شهادت رسید. او در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: «اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود، بدانید که به مسلمانهای جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود، آنها پیروز شده اند».