گروه فرهنگی "خبرگزاری دانشجو"؛ علی مرادخانی ـ خانه خراب شدن خیلی بد است حتی تصور این که روزی ببینی سقف خانهات را خراب کردهاند، در و دیوار خانه ات را نابود کردهاند هم اتفاق تلخ و زجر آوری است اما چه تلخ است که این، حکایت شماست حضرت هادی!
همین چند سال پیش را یادتان هست؟ سوم اسفند ماه هشتاد و چهار بود. بیست و سوم ماه محرم. صبح که بیدار شدیم خبری آمده بود از صحن و سرای شما. از سامرا. خبر داده بودند تروریست ها به حرمتان حمله کرده اند. ترسیدیم. حرم شما. خانه خداست آنجا. چطوری می توانند این قدر نانجیب باشند که به حرم شما جسارت کنند...؟
حالمان بد بود آن روز. صبح مان خیلی تلخ شروع شده بود. داشتیم زیر لب لعنت می فرستادیم به آن نامردها. تا ظهر. تا اخبار ساعت14. مجری اخبار اعلام کرد گنبدتان کاملا تخریب شده. گلدسته هایتان حتی. می گفت دویست و خرده ای کیلو تی ان تی در قلب گنبدتان کار گذاشته بودند و آن را منفجر کردند...
دلمان آتش گرفت. حرم شما. حرم باباجان امام زمان. حرم بابابزرگ امام زمان. حرم امن نوه امام رضای خودمان. چطور دلشان آمد نانجیب ها...؟ نمی دانستند شما امام مایید؟ نمی دانستند ما روی شماها حساسیم...؟
اشک دوید توی چشم هایمان. از غربت تان. از غربت تان که غربت خود ماه است. از غربت اسم جدتان. از غربتی که هر کس نام علی را ببرد هنوز در این عالم مظلوم است. آن روزها خیلی ها یک پوستر کوچک توی مغازه هایشان چسباندند: امسال شیعیان عید ندارند...
وای خدا. چقدر غربت. چقدر مظلومیت. کجاست گنبد قشنگ شما...؟ کجا بود امام غائب ما که بیاید و بزند توی گوش آن نامرد های بی همه چیز...؟
گذشت. تا چند ماه. امید داشتیم به گنبد قشنگ تان که قشنگ تر از قبلی است. گنبدی که چشم دشمن های تان را در بیاورد. چند ماه بعد اما دوباره...
زانوی غم بغل گرفته بودیم حضرت هادی! داشتیم های های گریه می کردیم از تخریب دوباره حرم تان. که کاری از دستمان بر نمی آمد. که امریکایی ها آن قدر عراق را شلوغ کرده بودند که نانجیب ها فرصت جولان پیدا کنند. دوباره حرم شما. دوباره بمب. دوباره گنبدی که نابود شد...
دوباره بغض ما. دوباره غصه ما. دوباره اشک توی چشم ما...
گذشت. چند سال بعد که به پابوس تان مشرف شدم بیشتر آتش گرفتم. گنبد که نداشتید؛ منتظر بودم که بیایم و ضریح قشنگ تان را بغل بگیرم. آمدم ولی دیدم یک پارچه سبز و یک اتاق کوچک گذاشته اند زیر قبه تان. که ضریح تان هم نابود شده بود...
راستی چقدر غریبید شما پدر و پسر. حالا که گنبد و گلدسته تان و حتی ضریح تان نابود شده چقدر شبیه جد کریم تان شده اید. چقدر شبیه بقیع شده بود سامرا...
شما هم مثل امام حسن شده بودید، ولی صحن داشتید، خادم داشتید، زائر داشتید. حضرت کریم که هیچ... نه شمع و چراغی، نه صخن و سرائی...
باز گذشت. تا همین دیروز...
یکی از رفقا گفت: یادت هست 23 محرم چه روزی است؟ گفتمش: نه چه خبر است؟ گفت: سالروز تخریب حرمین عسگریین را یادت رفته؟ گفت: چرا هیچکس یادش نیست پس؟ گفت چرا حواس همه تان پرت شده به این طرف و آن طرف. مگر امام عسگری بابای امام زمان ما نیست؟ مگر امام هادی نوهامام رضای خودمان نیست؟ مگر اینجا ایران مملکت شیعه نیست؟ کجاییم پس امروز؟ چرا هیچکداممان یادمان نبود فاجعه امروز را...؟
ما خیلی بی معرفتیم حضرت عسگری! یادمان رفت حتی سالروز تخریب حرم قشنگ تان را. ما خیلی نامردیم حضرت نقی! که یادمان رفت گنبد و گلدسته ندارید. که یادمان رفت ضریح حتی ندارید. که یادمان رفت نام قشنگ تان را مدت هاست دارند دستاویز بی شرفی خودشان کرده اند...
ما خیلی بی معرفتیم...
ولی امیدمان به روزی است که پسر قشنگ تان، گل نرگس بیاید و ما را آدم کند...
راستی شنیده ام گنبد و بارگاه باشکوهی برای تان ساخته شده. شنیده ام حرمتان کلی خادم با غیرت دارد که نگاهشان رعب می اندازد توی دل همه دشمن هایتان. من ضریح جدیدتان را که در قم ساخته شده دیده ام. انشالله چند وقت بعد که در سامرا هم نصب شد نصیبم می کنی که بیایم و آن جا هم بینمش. می آیم و آن جا قربان صدقه ات می روم.
من میدانم. می دانم روزی می آید که فردا چشمم به دیدنتان "روشن می شود". من میدانم روزی دست های مهربان گل نرگس این ضریح جدید را متبرک می کند...
خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی ع
جانم به قربانتان یا حضرت هادی ع