گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ علی مرادخانی؛ سلام آقا! تولدتان مبارک.
راستش یادم نبود امروز تولدتان است، از روزنامه ها و جراید فهمیدم. حتی هیچکدام از دوستان و آشناها هم صحبتی از میلاد شما نکرد. هر چقدر این روزها صحبت از غدیر و محرم است، هیچ کس اما خبری از میلاد شما نداد. انگار شما امام ما نیستید. انگار شما نوه امام رضای خودمان نیستید. انگار نه انگار که بابابزرگ عزیز امام زمان خودم مایید...
بی معرفتی ما قدیمی و کهنه است. نه فقط شما، بعضی دیگر از پدرانتان هم بین ما پیروانشان غریبند. نمی دانم مثلاً چند نفر می دانند که زندگانی امام کاظم چه شرایطی داشته. یا مثلا از امام باقر چه می دانیم. یا حتی پدر بزرگوارتان امام جواد یا پسر دلبندتان امام عسکری. راستش دانش آموز که بودم معلم مان گفت هر کس می تواند از زندگانی امام جواد پنج دقیقه صحبت کند بیاید، همین الان بهش جایزه می دهم. و هیچ کس نیامد. هیچ کس از بین پنجاه شصت تا جوان شیعه ی شما...
هر چقدر بی معرفتی در ما ریشه دوانده، همان قدر هم غربت در شما...
شما غریبید. غریب تر از امیرالمؤمنینی که چند روز دیگر دست ولایتش بالا می رود در غدیر خم. غریب تر از سیدالشهدایی که تا چند روز دیگر قرار است پیراهن مشکیش را بر تن کنیم.
شما غریبید. که اگر نبودید امروز لااقل نصف میلاد امام حسین برای هم دیگر پیام تبریک می فرستادیم. یا مثلاً چند روز پیش که شهادت پدر بزرگوارتان بود لااقل بر تن جماعت حزب اللهی پیراهن مشکی می دیدید.
الهی شکر که سایه ارباب بی کفن بر سر ما هست، الهی شکر که محبت علمدار کربلا توی دل ما جا خوش کرده اما...
اما مگر شما هم امام ما نیستید؟ مگر جامعه کبیره، سند هویتی شیعه امیر المؤمنین، میراث شما برای ما نیست؟ مگر شما بابای باب الحوائج نیستید. مگر گنبد حرم شما را با گلوله توپ کینه جملیشان، نابود نکردند؟ مگر شما نیستید که ضریح هم ندارید حتی...؟
چراستی مگر آن یکی دو سال پیش آن حرامی به ساحت قدسی شما توهین نکرده بود...؟
جو گیری ما را ببخشید آقا...
ما آن روزهایی که نامتان را به تمسخر گرفته بودند رگ غیرتمان-ظاهراً، فقط ظاهراً- بالا زد، اما بعد هیچکس نبود که از توهین هایی سراغ بگیرد که هنوز که هنوز است به سوی نام مبارکتان روانه است...
هنوز حرامزاده ها دارند شما را مسخره می کنند و ما اصلاً نمی بینیم انگار...
ما اصلا نمی شنویم انگار...
ما کوریم انگار...
ما کریم انگار...
ما خیلی ترسوییم آقا. اصلاً ترس ما باعث شد که آنها جرأت جسارت به شما را پیدا کنند. ما هنوز می ترسیم شما را نقی صدا کنیم. هیچ کداممان جرأت نمی کنیم اسم پسرمان را نقی بگذاریم. آخر شما که می دانید حتی خودِ من حزب اللهی هم وقتی اسم نقی را می شنوم لبخندی گوشه لبم می نشیند. که چه اسم ضایعی است این نقی. چه اسم جوادی است این نقی...
دور از محضرتان. خاک بر دهان من. صراحت من به خاطر این است که شما همه این ها را می دانید. شما اوج بی معرفتی هایی ما را می دانید و هنوز بر ما مهربانید...
هیچ. حرف من تمام. اما جان جوادتان ما را یادتان نرود...
جان نوه گل تان دعایتان را از ما دریغ نفرمایید...
جان پدر بزرگ جان تان برای ما دعا کنید؛ ما بچه های آخر الزمانیم؛ دارد در این دنیا بهمان سخت می گذرد...
آقا!
این روزها داعش...
اللهم عجل لولیک الفرج
واقعا متاسفم برای معرفت مون ....
سیدما مولای ما دعا کن برای ما
خیلی از مسائل این دنیارو اگه دربارشون صحبت نکنی فراموش میشن.
تلنگرتون هم زیبا و مناسب بود هم تلخ و بجا.
عالی بود.
یا امام علی النقی شرمنده ام آقا جان