گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» ـ محمد ایمانی؛ راز فراز و نشیب انقلاب چیست؟ ماجرای پیشرفتها و عقبگردها در نهضت صدر اسلام و انقلاب اسلامی 57 را چگونه باید تحلیل کرد؟ از کجا گره در داستان نهضت اسلامی میافتد و راز گشوده شدن گرهها کدام است؟
1- «انقلاب- ضدانقلاب» مهمترین دو قطبی پس از هر انقلاب است. با این وصف دو قطبیهایی نظیر «چپ- راست»، «اصولگرا- اصلاحطلب»، «حامی دولت- رقیب و مخالف دولت»، «معتدل- افراطی»، «هاشمی- احمدینژاد»، و قبیل آن صرفاً در متن آن تقسیمبندی کلی قابل بررسی است و اگر مایه خدشه، تحریف یا به حاشیه افتادن دو قطبی انقلاب و ضد انقلاب شود، آفت بزرگی است که متأسفانه بعضاً به جان فضای سیاست و مدیریت ما افتاده است؛ شبیه تقسیمبندی مجعولی که یک قرن پیش در جریان نهضت عدالتخواهی القا شد. با پادرمیانی روشنفکران و مطبوعات همسو با سفارت انگلیس، قطببندی اصلی میان انقلابیون و استبداد وابسته، به تقسیمبندی «حامی مشروطیت- مخالف مشروطیت» تغییر پیدا کرد و در حالی که برخی روشنفکران وابسته خود را انقلابی جا میزدند، برخی رهبران پیشگام نهضت نظیر مجتهد شهید شیخ فضلالله نوری(ره) را به خاطر زدن قید مشروعه به مشروطیت در صف حامیان استبداد وانمود کردند و شد آن بلا که شد. به فاصله 15 سال از دل شعار جمهوریت و تجدد، دیکتاتوری سیاه رضاخانی پدید آمد.
2- اگرچه «انقلاب- ضد انقلاب» دو قطبی اصلی است، اما ذیل عنوان انقلابیون عملاً دو طیف دیده میشوند. الف- قائلان به ایثار و از خود گذشتگی ب- قائلان به استئثار و «برای خودخواهی». طیف دوم هر چند همراه انقلابند اما به مرور، خود و قبیله و باند و جناح خود را به آرمانهای انقلاب رجحان میبخشند. این عقبگرد و ارتجاع، بستر بازتولید رفتارهای معارض انقلاب است و به همین دلیل انقلابیون مستأثر خواسته و نخواسته، محملی برای تجدید حیات انگلی ضدانقلاب میشوند. همین مستأثران هستند که با گفتار و رفتار خود، مرزهای دو جبهه اصلی را مخدوش و امکان تشخیص حق و باطل را برای مردم سخت میکنند. فتنههای حیرتزا در این مسیر شکل میگیرد و به «ضدانقلاب» جرأت و روحیه و امید میدهد؛ چه اینکه به اعتبار رفتار بد برخی مدعیان همراهی با انقلاب، زبان معارضان روی انقلابیون دراز میشود. آنچه بعضاً از زراندوزی و اشرافیگری و مسابقه تجمل و سوءاستفاده از موقعیتها و خودکامگی در دولتهای موسوم به سازندگی و اصلاحات و عدالت رخ داد، از این قبیل است. کشور در این 35 سال با دشمنانی بیرحم و مستکبر در مصافی بزرگ دست و پنجه نرم میکرد و کسانی در همین بحبوحه مشغول سهمخواهی و غنیمتاندوزی شدند.
رهبر معظم انقلاب 24 مهر 1391 در جمع بسیجیان استان خراسان شمالی با تذکر درباره تقابل ایثار و استئثار فرمودند: «ایثار در لغت نقطه مقابل استئثار است. استئثار یعنی هرچه که وجود دارد ما برای خودمان بخواهیم. گاهی در بعضی از دعاهای ائمه علیهمالسلام از مستأثرین شکایت شده است. مستأثرین یعنی آن کسانی که هرچه هست، برای خودشان میخواهند؛ دنبال منافع شخصی و دستاندازی به داشتههای دیگرانند. ایثار، نقطه مقابل این است؛ یعنی از سهم خود، از حق خود برای دیگران گذشت کردن، و به نفع دیگران از حق خود صرفنظر کردن. ما افراد بشر، دائم در کنار لغزشگاه داریم حرکت میکنیم. جاذبهها ما را به خود فرا میخواند. دنبال منافع شخصی حرکت میکنیم. منافع شخصی، ما را جذب میکند. گاهی به خاطر منافع خودمان، حاضریم حق دیگران را هم پامال کنیم. باید مراقب خودمان باشیم. آن قلههای بسیج که عرض کردیم، آنهائی هستند که جان خودشان را در کف دست گرفتند، رفتند برای دفاع از اسلام، برای دفاع از انقلاب، برای دفاع از امام، برای دفاع از کشور، برای حفظ مرزهای کشور جنگیدند. از خودگذشتگی، بالاتر از این؟ بیش از این؟ این، قله ایثار است. پایینتر از این، صرفنظر کردن و گذشتن از منافع کوتاه مدت مادی است که ما برای خودمان تعریف میکنیم. سعی کنیم از منافع شخصی به نفع منافع عمومی، به نفع اسلام، به نفع اهداف والا، صرفنظر کنیم. ... آنجائی که میبینیم رسیدن به یک حق شخصی معنایش این است که از حقوق دیگران عبور کنیم، از قانون عبور کنیم، از انصاف عبور کنیم، اینجا مهار و زمام نفس خود را به دست بگیریم؛ آنچه را که میتوانیم به دست بیاوریم، به نفع دیگران از آن صرفنظر کنیم؛ این میشود ایثار».
3- فساد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، چپ و راست یا اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد. فساد، ذاتاً مشمئزکننده است از هر کس و با هر تابلویی که میخواهد باشد. فساد نقطه مقابل انقلاب و آرمانهای آن است و بنابراین باید با آن بیملاحظه و مجامله برخورد کرد. یک اتفاق رنجآور این است که نوع مفسدان در قبیل دولتها، خود را پشت سیاستمداران و طیفهای سیاسی پنهان کردند. فساد اگر از جناح مقابل بود، هو میشد و ابزار بهرهبرداریهای سیاسی و انتخاباتی برای حذف رقیب از ریشه قرار میگرفت اما اگر متعلق به جناح خودی بود، سرپوش بر آن میگذاشتند. یا بدتر، به رسم تعصبات قبیلهای و عشیرهای از مجرم حمایت میکردند. تشکیل ستاد حمایت از کرباسچی در وزارت کشور دولت اصلاحات، زیر سؤال بردن تابعیت رئیس وقت قوه قضائیه به خاطر پرداختن به پرونده مفاسد شهرام جزایری و برخی نمایندگان آلوده به وی در مجلس ششم، بستن دهان رئیس فراکسیون دوم خرداد در همان مجلس از سوی برخی نمایندگان بانفوذ به خاطر انتقاد از فاجعه وزارت زنگنه و تخلفات شرکت نفتی پتروپارس (متعلق به بهزاد نبوی و اکبر ترکان) و بازتولید برخی از همین شیوهها در دولت دوم احمدینژاد و حمایت از امثال رحیمی و مرتضوی با وجود ارتکاب برخی جرایم، نمونهای از دهها رفتار عشیرهای و قبیلهای در ادوار مختلف است. این جفای بزرگی بود که در حق مردم و نظام و انقلاب صورت گرفت. کسانی پیدا شدند که با سوء استفاده از موقعیت سیاسی، مایه تهدیدآفرینی و فرصتسوزی شدند و دیگرانی با تعصبات باطل پشت همانها را گرفتند و دعواهای حیدری نعمتی راه انداختند.
4- ضدانقلاب به مفهوم استکبار خارجی و ادامه آنها در داخل. بیثباتسازی از راه بمباران امید و اراده و اعتماد مردم را در دستور کار قرار دادهاند. برای آنها مهم است که بتوانند در فضای رسانهای وارد شوند و اثر بگذارند. اتفاق نگرانکننده آن است که نفوذیها بتوانند وارد متن رقابتها و منازعاتی شوند که بعضاً بر اصول انقلاب و اولویتهای کشور رجحان یافته است. در این شگرد چنین القا میشود که هدف از کار رسانهای و حزبی، کمک به یک طیف در مقابل طیف دیگر یا دولت در مقابل مخالفان است. به عنوان مثال روزنامه بهار تظاهر به حمایت از عارف و اصلاحطلبان میکرد اما در واقع تبدیل به ارگان گروهک نهضت آزادی شده بود و سرانجام نیز به قلم یک عضو این گروهک -درست یک روز قبل از عید سعید غدیر- ولایت سیاسی امیر مؤمنان(ع) را زیر سؤال برد تا معلوم شود ماجرای شبیخون دشمن چه قدر عمیق و گسترده است. مشابه همین اتفاق از سوی روزنامه دیگری رخ داد که تظاهر به حمایت از دولت اعتدال میکرد و در حلقه مشاوران راه داشت اما صراحتاً از نشریه هتاک به پیامبر اعظم(ص) حمایت کرد. عوارض منفی جا بهجا و بد دیدن قطببندیها، اصلی شدن مسائل فرعی و به حاشیه رفتن مسائل اصلی، غفلت از کمین و نقشههای به روز شده دشمن، هدر رفت فرصتها و اصطکاک و تزاحمها، و گم شدن اولویت خدمتگزاری به مردم است.
5- قرآن به مؤمنان هشدار میدهد مانند آن انسان بیخرد نباشند که تا ظهر پشمها را میتابید و محکم میکرد اما ظهر به بعد رشتههای تابیده را وامیتابید و میگشود! «ولاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوهًٍْ انکاثاً». کدام شعار و خدمت برای کشور شریفتر از «سازندگی» و «عدالت» و «اصلاحات»؟ و کدام جفا بزرگتر از این که برخی صاحبمنصبان ذیل همین شعارهای زیبا و در میانهراه، عقبگرد زدند و به فکر اشرافیگری و امتیازطلبی و تکاثر قدرت و ثروت افتادند؟ چرا به جای اینکه اصول انقلاب و ارزشهای ملت خط قرمز باشد، برخی مجرمان و متهمان تبدیل به خط قرمز شماری از سیاستمداران و صاحبمنصبان شدند؟ پروندههای فساد و تخلفی چون کرسنت، استات اویل، ایران مارین سرویس، شهرام جزایری، مهآفرید خسروی، بابک زنجانی و بیمه ایران چگونه پدید آمد؛ جز به واسطه وارونه دیدن دو قطبیهای اصلی و ورود در دو قطبیهای انحرافی آمیخته با حب و بغضهای باندی؟! چرا وقتی محتشمیپور رئیس فراکسیون دوم خرداد از مدیریت وزارت نفت و تخلفات پترو پارس در مرداد 80 انتقاد کرد، بعداً مجبور شد بگوید هر که را اسرار حق آموختند- مهر کردند و دهانش دوختند؟ چرا با تخلفات برخی مدیران وزارت نفت دولت اصلاحات در پرونده کرسنت - با وجود پیگیریهای دبیر وقت شورای امنیت ملی (روحانی)- برخورد نشد و برخی از همانها در دولت یازدهم سرکار بازگشتند؟
ماجرای رشوههای دهها میلیون دلاری در قراردادهای نفتی دوره اصلاحات چه بود که حتی صدای چند عضو فراکسیون اصلاحات را درآورد اما با لاپوشانی اکثریت آنان همراه شد؟ چرا ارتشای صورت گرفته در پرونده استات اویل هنوز پیگیری نشده است؟ به کدام دلایل فلان شرکت نفتی وابسته به نایب رئیس مجلس ششم را در انگلستان ثبت کردند و با دور زدن قانون مناقصه- بهعنوان یک امتیاز هنگفت- 8 میلیارد دلار قرارداد به این شرکت نوپا سپردند و بعد هم مدیر عامل همان شرکت- که اتفاقاً همین روزها علیه رانت داد سخن میدهد- با گستاخی گفت «اگر رانتی را در دولت قرار دادیم و عدهای از آن استفاده کردند و ثروتمند شدند، حق نداریم یقه آنها را بگیریم»؟ آیا فساد هم قرمز و آبی دارد که اگر در دولت رقیب بود باید ریشه دولت را هم بسوزانیم اما در دولت خودی بود، لاپوشانی و حمایت کنیم؟! یعنی مثلا سودهای هنگفت و انحصاری بابک زنجانی در دولت سازندگی و در جریان فروش انحصاری ارز یا عکسهای یادگاری او با آقایان هاشمی یا روحانی ممدوح و مستحسن است و داستان فربه شدن و تخلفات امثال او را باید از وسط و فقط در دولت رقیب بازخوانی کرد؟! فلان رجل سیاسی اگر تملق رئیس دولت سازندگی را گفت یا مدیر دانشکده حقوق دانشگاه آزاد بود، عیبی ندارد و فقط تملق او به رئیس دولت عدالت و ارتشاء وی بد است؟ آیا از خود پرسیدهایم که چرا آن همه بهرهبرداری سیاسی از پرونده مفسد 3 هزار میلیارد تومانی صورت میگیرد اما سر بزنگاه پرکارترین همکار نشریات اصلاحطلب که جزو حاضرین در فیلم تبلیغاتی آقای روحانی بود، به دفاع از همان مفسد 3 هزار میلیاردی برمیخیزد و میگوید«باید به او نشان لیاقت داده میشد. او بااستعداد، دارای شم اقتصادی، نابغه و کارآفرین بود و روحیه چنین افرادی اساسا از زد و بند و اختلاس و کارهای خلاف بری است»!
6- سوء استفاده از موقعیت و فساد، قرمز و آبی ندارد. اختلاس 3 هزار میلیاردی همانقدر منزجرکننده است که واگذاری رانت 650 میلیون یورویی (بالغ بر 3 هزار میلیارد تومانی) به بهانه واردات خوراک دام. این شرافت نمایندگان اصولگرا است که اولین و مهمترین پیگیریکنندگان اختلاس در پرونده شرکت بیمه ایران بودند و با همراهی قوه قضائیه تا پای صدور حکم برای معاون اول رئیسجمهور در دولت دهم پیش رفتند. این شرافت است که یک نماینده حامی دولت در آبان 87 وقتی با پیشنهاد چک 5 میلیونی مدیر دولتی برای منتفی کردن یک استیضاح مواجه میشود، سیلی در گوش او میزند. معنای رفتار آقایان زاکانی، نادران، توکلی و علیاصغر زارعی این است که دولت همسو تا مرز وفاداری به اصول، محترم و مورد حمایت است. ای کاش این رویکرد یا رویکرد امثال آقایان محتشمیپور و (مرحوم) رشیدیان در مجلس ششم، تبدیل به یک الگوی رفتاری پایدار شود. کاش شعار فعالان سیاسی همان شعار صحابه همراه امیر مومنان(ع) باشد که به تعبیر شهید مطهری «اصولی بودند و اصولشناس. (در ماجرای سقیفه) گفتند صحابه شما محترمید اما حق محترمتر است.»
کاش رهنمودها و هشدارهای مهم رهبر معظم انقلاب خطاب به دولتمردان در دورههای مختلف تبدیل به اولویت استراتژیک میشد تا برخی حاشیهها بر اصول، تخلفپروری بر فسادستیزی، و سیاستبازی بر خدمتگزاری سایه نیفکند. (به راستی چرا امثال رحیمی و مشایی جایگزین دکتر داودی و دیگران شدند؟) و کاش مبارزه با فساد، تبدیل به نارنجک صوتی دودزا برای انحراف اذهان از برخی کمکاریها و کمفروشیها و فرار از مسئولیت یا برچسبی برای بستن دهان منتقدان برخی روندهای خطرناک فعلی نشود. کاش نوع فساد برای ما و سیاستمداران ما مایه اشمئزاز و انزجار باشد.