به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ اولین شبی را که برای زیارت قبرستان بقیع، همراه کاروان راهی صحن و سرای مسجدالنبی شدم به خوبی به یاد دارم. آرام آرام و با حال و هوایی خاص به سمت بقیع می رفتیم. روحانی و مدیر کاروان جلوتر از همه و ما نیز پشت سر آنان. حس زیبایی که نمیتوان به راحتی آن را توصیف کرد.
پاسی از شب گذشته و سکوت فضا را پر کرده بود. صحن و حیاط مسجد، با چراغهای زیادی که در قدم به قدم قرار گرفته بود، نورانی و روشن شده بود و چه دلنواز می درخشید. دوست داشتم در آن زمان، لحظه به لحظه تاریخ را در ذهن خود مرور کنم.
هر چه که جلوتر می رفتیم از تعداد چراغها کاسته و بر سکوت فضا افزودهتر میشد
به پایین پلهها رسیدیم، پلههایی که از دو طرف به یک مسیر منتهی می شد. همان جا ایستادیم و روحانی کاروان شروع به صحبت کرد. اینجا بقیع است، همان جایی که بسیاری آرزومندان زیارتش را از خدا طلب میکنند، همان جایی که بارها با حسرت از قاب تلویزیون آن را نگاه کردیم و اشک ریختیم. بعد به گوشهای از قبرستان بقیع اشاره کرد و گفت: از پلهها که بالا بروید، سمت راستتان مزار 4 امام بزرگوار، امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است. امامانی که هر چند در نزدیکی منزل جدشان رسولالله آرمیدهاند اما غربتشان کم از غربت روزهای اول بعثت رسولالله در میان جاهلان عرب ندارد. آن روز کافر بودند و بر رسول خداوند دشمنی میکردند و امروز به اسم، مسلمان اند و بر اسلام و وارثان اسلام ظلم روا میدارند.
روحانی کاروانمان نقشه قبرستان را شرح میداد و خدا میداند که با این شرح چه بر سر دلهای زائرانی که حتی نمیتوانستند قدمی جلوتر بروند تا مزار امامان خود را از نزدیک زیارت کنند، میآورد. هر چند که اگر نزدیک تر هم می رفتند در آن تاریکی قبرستان بقیع که ودیعه ای از ظلمت قلبهای وهابیت بود چیزی نمی توانستند ببینند.
پس از آن روحانی کاروان به گوشه دیگری از قبرستان اشاره کرد و گفت: اینجا مزار مادر حضرت ابالفضل العباس علیه السلام، حضرت امم البنین است، زنی که پیش از دوست داشتن پسرانش، فرزند فاطمه(س) را دوست می داشت.
زنی که در وصف او همین کافی است که ماجرای کربلا را بازخوانی کرد تا دریافت که تنها از چنان مادری میشد که چنین پسر و پسرانی زاده شود
با شنیدن نام ام البنین به یکباره به یاد کتابی افتادم که در گذشته آن را خوانده بودم. کتاب «ماه بی غروب» که در وصف حضرت ابالفضل العباس(ع) و زندگی سردار کربلا به قلم عباسعلی محمودی به رشته تحریر در آمده بود. در صفحات اولیه این کتاب در رابطه با ازدواج حضرت ام البنین(ع) و امام علی(ع) آمده است:
«زنی از برگزیدگان عرب، برای همسری من برگزین، که فرزندی دلاور برایم بزاید.» این سخن علی علیهالسلام بود که به برادرش عقیل فرمود.
عقیل که از علم انساب بهره بسیار داشت و از هر کسی بیشتر قبائل عرب را میشناخت، گفت: با فاطمه کلابیه ازدواج کن که در جهان عرب از پدران او دلیرتر وجود ندارند.
فاطمه کلابیه کیست؟
فاطمه دختر حزام که از مادری پاکدل و باتقوی به نام ثمامه بدنیا آمده بود، شرافت خانوادگی و اصالت ذاتی و پاکی فطری را با نیروی جسمانی و زیبائی اندام یکجا به همراه داشت. روان پاک و روح تابناک این بانوی پاکدامن که بعدها به «ام البنین» شهرت یافت چنان در آسمان ایمان می درخشید که پس از فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بلندترین مقام را در میان زنان مسلمان احراز کرد.
فضائل اخلاقی، کمالات انسانی، نیروی ایمانی، ثبات و پایداری، شکیبائی و بردباری، بصیرت و دانایی، نطق و سخندانی او را به شایستگی بانوی بانوان کرده بود.
اسدالغابه، نسب فاطمه ام البنین را از جانب پدر چنین ذکر می کند: فاطمه بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة العامری ثم الجعفری.
صاحب کتاب «ابصار العین فی انصار الحسین» که آقای خسروانی تحت عنوان جماعت حسینی ترجمه کرده نسب ام البنین را از طرف مادر چنین ذکر نموده است:
ثمامة دختر سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب.
در ادامه «ماه بی غروب» در رابطه با دیگر فضایل اخلاقی حضرت ام البنین آمده است:
فاطمه- ام البنین- از جانب مادر و از سوی پدر، ریشه دار بود، و این اصالت دو جانبه نه تنها او را از ژن های شجاعت، شهامت و نیرومندی برخوردار ساخته بود بلکه ادب و فضیلت را به ارث برده و علم و اخلاق را در کانون تقوی آموخته بود.
ام البنین ادیبی باهنر و شاعری سخنور بود، نیکو سخن میگفت و نیکو شعر میسرود. اندیشه بلند، روح حساس، عاطفه عالی و دقت و کنجکاوی که معمولا شعراء از آنها بهرهای دارند در امالبنین به حد کمال بود.
برای اینکه ام البنین را بهتر بشناسیم، بعضی از نزدیکان و خویشان این بانوی شریف و بزرگوار معرفی میشوند، تا روشن تر گردد که این بلبل در کدام گلستان پرورش یافته و چه گلهای زیبایی بر چهره این بانوی زیبا خوی، لبخند زده اند؟ «ثمامه» مادر ام البنین بود و مادر ثمامه، عمرة دختر طفیل نام داشت و طفیل مردی دلاور، شجاع، رشید و شیرافکن بود.
جد مادری ام البنین «ابوالبراء» است که او را «ملاعب الاسنه» می نامیدند، زیرا نیزه ها را به بازی میگرفت و مانند او دلاوری در عرب نبود.
دلیری و دلاوری خاندان ام البنین را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد و آن نام زیبای عباس است که بر شیر خشمگین و پر صولت و هیبت دلالت دارد و علی علیهالسلام هم این نام با مسمی را برای پسرش عباس برگزید، تا سنبل شجاعت و نیرومندی خاندان امالبنین باشد.
در رابطه با نحوه ازدواج امام علی(ع) و حضرت ام البنین(س) در قسمت دیگری از کتاب بیان شده:
عقیل، بعد از آنکه فاطمه دختر حزام را معرفی کرد، و اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ایمان استوار او را ستود و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پسندید، مذاکرات خواستگاری و ازدواج بعمل آمد و خانواده عروس که دامادی چون علی علیهالسلام مییافتند با آغوش باز و دلی سرشار از شادی و امید، از این پیشنهاد استقبال کردند و به زودی فاطمه افتخار همسری علی علیهالسلام را یافت و به خانه مولای متقیان گام نهاد.
ام البنین از زمان ورود به خانه علی علیهالسلام خود را کنیز فرزندان زهرا علیهاالسلام نامید
به حسنین و زینب و ام کلثوم علیهاالسلام گفت: من به عنوان همسر علی علیه السلام به این خانه نیامده ام، بلکه برای کنیزی شما، آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم خود را آماده ساخته ام.
این بانوی بزرگوار که از دل سخن میگفت و ظاهر بی آلایشش از صفای باطنش خبر میداد، همانطور که گفته بود مانند کنیزی از فرزندان زهرا علیهاالسلام فرمان میبرد و پاس احترام آنان را میداشت و از این خدمتگزاری تقرب به خدا را میجست.
این عرض ادب و ابراز اخلاص به پیشگاه مقدس حسن و حسین علیهماالسلام که استمرار داشت، موجب گردید که فرزندان او چون عباس علیهالسلام بسیار زود به مقام عالی برادران خود پی برند و پاس احترام ایشان را بدارند و همچنین در محضر حضرت زینب و امکلثوم بپا خیزند و اوامر آنان را که از سرچشمه توحید سیراب بودند اجرا نمایند.
ام البنین، نیکو میدانست و به چشم دل هم میدید که حسن و حسین فرزندان صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام از نور ولایت و فیض رحمت حق برخوردارند و چون علی علیهالسلام پیشوای امتند، از این رو هرگز به خود اجازه نمیداد که خود را به جای دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرض کند و فرزندان او را فرزندان خویش بنامد.
این صفات عالیه و انسانی است که ام البنین را از سایر زنان ممتاز کرده و او را بعد از زهرا علیهاالسلام در ردیف بهترین و شریفترین زنان جهان قرار داده است.
با مرور کردن گوشه ای بسیار ناچیز و اندک، از زندگی حضرت ام البنین(س) و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام در تفکر فرو رفته بودم که به خود آمدم و دیدم که مدیر کاروان بچه ها را صدا میزند تا همگی جمع شوند و به سمت هتل بازگردند.
روبه روی مزار ائمه بقیع ایستادم و سلامی عرض کردم و سپس رو به سوی مزار حضرت ام البنین(س) نمودم، دست بر روی سینه گذاشتم و بر مادری سلام کردم که به تأسی از بانویش فاطمه زهرا(س) غم غربت فرزندش، ابالفضل العباس (ع) در سرزمین عراق را به جان خرید تا پرچم حسین(ع) تا ابد بر فراز قله اسلام و آزادگی باقی بماند.
سپس با یاد حضرت زهرا(س) و حضرت ام البنین(س) از همان پایین پلههای بقیع روبه سرزمین کربلا ایستادم، دستی از روی ادب بر روی سینه خود گذاشتم و با تمامی وجودم زمزمه کردم:
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادالحسین و علی اصحاب الحسین(ع)
و در پایان نیز بر فرزند رشید ام البنین، فاطمه بنت حزام، حضرت ابالفضل العباس علیه السلام این چنین سلام دادم: اَلسّلامُ علیکَ ایُّها العبدُ الصّالحُ المطیعُ للهِ وَ لِرسولهِ و لِأمیرِلمؤمنینَ وَ الحسنِ و الحسینِ صلّی اللهُ علیهم و سَلَّم ، السلامُ علیکَ و رحمةُ اللهِ و برکاتُهُ و مغفرتُهُ و رِضوانُهُ و عَلی روحِکَ و بَدَنِکَ.