گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - محمد گودرزی؛ برای یک انقلاب بزرگ مردمی، خصوصا آنگاه که جریان انقلاب در یک بستر عقیدتی و با انگیزههای اعتقادی صورت میگیرد و محرک مبارزات انقلابی و مقاومت در برابر دشواریها همین باورها و عقاید است، فرهنگ، عنصر اساسی و محوری به شمار میرود.محوریت فرهنگ در این زمینه جهات متعددی دارد؛
جهت نخستین اینکه فرهنگ بستر شکلگیری انگیزههای انقلابی است، یعنی جریان انقلاب و اشخاص انقلابی در بستر فرهنگ متولد میشوند و رشد میکنند.
جهت دوم اینکه فرهنگ عنصر اساسی در اشاعه جریان انقلاب است، چراکه تنها در بستر فرهنگ میتوان به زندگی و جان مردم نفوذ کرد و ساحات مختلف زندگی افراد را با جهتگیری انقلاب همراه و هماهنگ ساخت.
جهت سوم، متوجه اهداف انقلابی است؛ بدین ترتیب که در چنین انقلابی، اهداف فرهنگی متناسب با نظام عقایدی که پشتوانه و مبدا جریان انقلاب است، بخش مهمی از اهداف انقلاب را تشکیل میدهد. این سنخ از اهداف، نقش ویژهای در رونق گرفتن جریان انقلاب و افزایش جذابیت آن در تربیت نیرو ی انقلابی دارد.
جهت دیگر از این میان، تضمین بقای انقلاب، در صورت توفیق آن است. این جهت، که در ادامه بحث نیز به آن خواهیم پرداخت، مانند جهت دوم که به آن اشاره شد، زمینه رواج ارزشهای انقلابی و جهتدهی جریان زندگی مردم (خصوصا نسلهای بعدی انقلاب) در تناسب با همین ارزشها است.
جهت دیگری که در این درآمد به آن میپردازیم، از زاویه منفی بوده و به عبارتی، جهت سلبی در این زمینه است؛ از این جهت، فرهنگ زمینهای برای تقابل با جریان انقلاب و شکست آن از سوی دشمنان این جریان است. اهمیت این جهت نیز متوجه نقشی است که عنصر فرهنگ در زمینه تاثیرگزاری بر الگوی زندگی و جهتگیری ارزشی مردمان دارد. در بستر همین خاصیت فرهنگ است که دشمن میتواند با نفوذ در آن ارزشهای انقلابی خصم خود را خنثی کرده و با روشی نرم انقلاب مخالف خود را به زانو درآورد.
در این یادداشت برآنیم تا ابعادی از نسبت فرهنگ و انقلاب را بررسی و این نسبت را در مورد انقلاب اسلامی جمعبندی کنیم.
اهمیت عنصر فرهنگ در صورتبندی الگوی زندگی و نظام ارزشها
در پنج جهت از جهتهای اهمیت عنصر فرهنگ در جریان انقلابهای مبتنی بر نظام باورها، که در درآمد بررسی شد، سه مورد (دوم، چهارم و پنجم)، با یک خاصیت ویژه در مورد فرهنگ همراه است که بر اساس آن، ارزشهای انقلاب و الگوی اعتقادی و رفتاری متناسب با آن، میتواند تا عمق جان افراد و در جریان زندگی ایشان نفوذ پیدا کند، یا ارزشهای معارض با ارزشهای انقلابی رایج شود، و با رونق گرفتن اینگونه ارزشها، بنیان نظام عقیدتی پشتوانه انقلاب سست شده، و حتی دچار فروپاشی گردد.
همین خاصیت فرهنگ است که نقش راهبردی آنرا در مدیریت جامعه و نظامات سیاسی، مدیریت اجتماعی و تعلیم و تربیت، متمایز میسازد. در یک جامعه انقلابی، آنگاه که نظامِ مبتنی بر انقلاب وارد مرحله نظامسازی میشود، از یک اصل اساسی ناگزیر است؛ اینکه برنامه جامعی برای مدیریت روح زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی مردمانی که در سایه حاکمیت این نظام قرار دارند، متناسب با نظام ارزشهای خود صورتبندی و تدوین کند. سستی در این زمینه، یا تخلف از نظام ارزشهایی که پشتوانه انقلاب منتهی به این نظام بوده، انحراف جامعه از آرمانهای انقلاب یا شکست این آرمانها را در پی دارد؛ خصوصا اینکه ویژگی هر انقلابی این است که دشمنانی دارد، و دشمنان انقلاب هرگز در زمینه نفوذ فرهنگی سستی نمیورزند.
خاصیت استمرار در انقلابها و نقش فرهنگ در این جریان
از ویژگیهای انقلابهای سیاسی، اجتماعی ریشهدار و مبتنی بر نظام عقاید، خاصیت استمرار است؛ به این ترتیب که بازدهی انقلاب و موفقیت در رسیدن به اهداف تعیینشده آن، دفعی و کوتاهمدت نیست، بلکه این توفیقات در بستر زمان و در مراحل چندگانهای حاصل میشود. توفیق در مراحل اولیه، زمینه موفقیت در مراحل آینده است، و حفظ موفقیتهای پیشین خود از اهداف آتی انقلاب به حساب میآید. تجدید و گسترش موانع و عوامل مخرب و معاند در مسیر انقلاب، زمینه را بر جریان انقلابی تنگ میکند و همین عامل، تدبیر و مدیریت روزآمدی در زمینههای مختلف، از جمله در زمینه فرهنگ میطلبد.
در اینجا و برای روشن شدن ابعادی از این بخش از بحث، دو محور را بیشتر بررسی میکنیم. محور اول اینکه تحولات فرهنگی، با قید تحول پایدار (همراه با درونیسازی فرهنگی)، امری زمانبر است و با توجه به این واقعیت که فضای فرهنگ عمومی همراه با تغییر و جریان بوده و ساکن و راکد نمیمامند تا تحول در آن آسان باشد، لازم است طبق برنامهای حساب شده و با لحاظ موانع و شرایط جدید، پیش رود. یکی از مهمترین عناصر موثر در این زمینه، تغییر و جایگزینی نسلها در بستر انقلاب است. تغییر نسلها اگر با انتقال فرهنگ انقلابی همراه نباشد، جریان انقلاب، که بدون عنصر اساسی نیروی انسانی (یعنی افراد انقلابی) تهی و ابتر میشود، محکوم به شکست خواهد بود. از این منظر، انتقال انقلاب در تغییر نسلها، که در بنیادیترین سطح خود در بستر تعلیم و تربیت صورت مییابد، پیش از هر چیز، امری فرهنگی است. کوتاهی در این زمینه، با توجه به فعالیت خصم انقلاب در به دست گرفتن جریان فرهنگی در تربیت نسلهای جدید، یک چالش جدی برای هر جریان انقلابی و نظام حاکمیتی مبتنی بر انقلاب است.
محور دوم اما متوجه گستردگی مصادیق و مسایل در ساحت فرهنگ است؛ با این توضیح که زمینه فرهنگ زمینهای فراگیر و گسترده است و شمول آن در مصادیق و مسایل متعدد و متکثر، تدبیر و مدیریت آنرا دشوار میسازد. با این حساب، بازتعریف ارزشها و الگوی عمل در طیف گسترده مسایل فرهنگی، مطابق شاخصهای بنیادین انقلاب، زمانبر است و با گسترش این طیف فراگیر در بستر زمان، پیچیدگی امر هر روزه بیشتر میشود. بر این اساس، رسیدن به اهداف انقلابی در زمینههای فرهنگی، خصوصا در مواردی که با فضای فرهنگی پیشاانقلابی، یا با جریان فرهنگی رایج در فضای تبلیغاتی (از خارج) تعارض و تناقض دارد، نیاز به بازه زمانی وسیعی دارد، که گاه تا چند دهه گسترده میشود. این ویژگی (فراگیری حیطه فرهنگ)، هرچند مدیریت فرهنگی را دشوار میکند، اما از سوی دیگر یک فرصت ارزشمند برای مدیریت انقلابی به حساب میآید.
جمعبندی بحث در نسبت انقلاب و فرهنگ در بستر انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی، به عنوان انقلابی مبتنی بر یک نظام عقیدتی استوار، نمونه مناسبی برای تطبیق بحث ما در این یادداشت است. این جمعبندی را در پنج محور دستهبندی میکنیم؛
محور اول. خاستگاه و بستر مولد انقلاب اسلامی فرهنگ بوده و هویت فرهنگی این انقلاب از ویژگیهای ممتاز آن به شمار میرود. در بستر همین ویژگی است که جریان انقلاب، از نخستین روزهای نهضت تا به امروز، ماهیت مردمی خود را حفظ کرده و صدور نظام ارزشهای آن به جوامع دیگر میسر شده است. با وجود این نقطه قوت بسیار مهم، و ظهور و بروز نمودهای روشنی از تاثیر آن در جوامع دیگر، مدیریت فرهنگی در دولتهای مختلفی که در دوران پس از انقلاب متولی امور بودهاند، غالبا در بهره جستن از این ظرفیت فرهنگ انقلابی کمکار و کمتوجه بودهاند.
محور دوم. اهداف و آرمانهای فرهنگی این انقلاب، در جذابیت و مقبولیت عمومی آن (در چارچوب جامعه ایرانی و دیگر جوامع علاقهمند به انقلاب اسلامی)، نقش اساسی و محوری داشته و دارد. این ظرفیت ارزشمند اما در طول سالیانی که از انقلاب گذشته، در جریان رسمی مدیریت فرهنگی روز به روز رنگ باخته و کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در مواردی حتی نمونههایی روشن از تعارض جهتگیریها با اهداف و آرمانهای انقلاب در عرصه فرهنگ دیده میشود که نشان از سوء تدبیر و انحراف برخی متولیان از شاخصهای انقلابی دارد.
محور سوم. عنصر فرهنگ، به عنوان نقطه قوت انقلاب و نظام اسلامی، از سوی دیگر (بر اساس آنچه در جهت سلبی این عنصر بررسی شد)، نقطه اصلی در خصم دشمنان انقلاب است. این دوگانگی، با لِحاظ نکاتی که در بررسی استمرار جریان فرهنگی انقلاب بیان شد (تحول و تکثیر موانع و عوامل مخرب، تجدید نسلها و سرمایهگذاری دشمن بر روی انحراف نسلها از مسیر ارزشهای انقلاب و...)، اهمیت ویژهای در مدیریت و تدبیر فرهنگی دارد. در صحنه عملی، موفقیتهای ارزشمندی در انتقال ارزشهای انقلاب اسلامی در انتقال نسلها صورت گرفته که نمود بارز آنرا میتوان در صحنه دفاع مقدس، با نقشآفرینی معجزهگون نسل جوان انقلابی در این عرصه مشاهده کرد. پس از آن و در عرصههای علمی و فنآوری نیز میتوان استمرار این روند پربرکت را مشاهده کرد. این توفیقات ارزشمند اما نمیتواند وجود جریان پرقوت ستیز با تربیت انقلابی نسلها از سوی بیگانگان، و برخی از جریانهای داخلی همسو با بیگانگان، و موفقیت ایشان در بخش قابل توجهی از اهدافشان را پنهان کند. این واقعیت نگرانکننده وقتی بیشتر نمود مییابد که کمکاری آشکار دستگاههای رسمی در ایفای نقش فعالانه (و نه انفعالی)برای خنثیسازی عملیات دشمن و تقویت جریان مردمی فرهنگ انقلابی، گاهی تا مرز کارشکنی و مقاومت برخی از این دستگاهها در برابر توسعه فرهنگ انقلابی پیش میرود!
محور چهارم. پشتوانه آموزههای دینی و گنجینه ارزشمند منابع اسلامی (متون دینی، آثار شاخص ادبی، حکمی، اخلاقی و تربیتی)، زمینه را برای تدبیر امور فرهنگی و تدوین الگوی عمل برای مسایل متعدد و گسترده این عرصه فراهم میسازد. با این وجود اما موفقیتهای حاصل آمده در این زمینه چندان قابل دفاع نیست و کاستیهای بسیاری در سبک زندگی و الگوی فرهنگ عمومی وجود دارد. در طول سالیانی که بر دولتهای پس از انقلاب میگذرد، در مواردی حتی شاهد هستیم که ارزشهای معارض با فرهنگ دینی و انقلابی، نزد بعضی از متولیان فرهنگی و هنرمندان مورد اقبال ایشان، اقبال بیشتری دارند و فعالیت در بستر منابع و با موضوع و قابلهای اصیل دینی و انقلابی دشوارتر از زمینههای معارض با آن است!
محور پنجم. پیوستگی ارزشهای انقلاب اسلامی در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... یکی از نقاط قوت اساسی انقلاب و نظام اسلامی به شمار میرود؛ چه اینکه تعریف این ساحات و عناصر مربوط به آن در بستر آموزههای دینی، آسیبهای رویکرد سکولار به این حوزهها را مرتفع ساخته است. در این میان نفوذ و شمول ویژه عنصر فرهنگ در ساحتهای دیگر، یک فرصت اساسی برای توفیق در دستیابی به اهداف و آرمانهای انقلاب است؛ فرصت مغتنمی که دشمنان انقلاب از وجود آن بسیار رنج میبرند و برای خنثیسازی آن برنامه و تلاش گستردهای دارند. با این وجود اما در درون جامعه، تلاشهای تاسفبرانگیزی در جهت کمرنگ شدن ارزشهای فرهنگ انقلابی و کاهش یا حتی قطع نفوذ این عنصر ارزشمند در زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زمینههای دیگر مشاهده میشود. تاسفبرانگیزتر اینکه گاهی متولیان رسمی سیاسی و فرهنگی دولتها، در مقام بیان، در عرصه سیاستگزاری، و در مرحله عمل این به آسیاب این جریانهای سوء آب میریزند. نمونههایی از تمسخر، توهین، تهدید، و تحدید جریان مردمی (و در مواردی رسمی و دولتی) فعال در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... از سوی متولیان رسمی و دولتی در این عرصهها، زمینههای نگرانی جدی برای دلسوزان انقلاب فراهم میآورد. چگونه میشود که پایبندی به آرمانهای انقلابی و دلسوزی در حفاظت عملی از آنها، از سوی مقامی مسئول، یا نهادی دولتی، و مانند آن، با برچسب تندروی، کمسوادی، تحجر، عقبماندگی و مانند آن، مورد اهانت واقع میشود و تا مرحله انزوا و حذف پیش میرود؟!
سخن آخر
سخن آخر اینکه، جریان انقلاب، خصوصا در مورد انقلاب اسلامی، در همه زمینهها، سیاسی، اقتصادی، و خصوصا فرهنگی، یک جریان مستمر است که پیروزی در دهه فجر سال 1357، نقطه عطفی در مسیر بلند مدت آن به حساب میآید. در این جریان، اهداف و آرمانهای بلندی که در گنجینه آموزههای انقلابی رهبر کبیر انقلاب و سرداران بزرگ آن، مبتنی بر آموزههای اسلامی، ضبط است، خصوصا در زمینه فرهنگ اسلامی و انقلابی، مرزهای گستردهای دارد که فتح آنها همتی مستحکم و صبر و استقامتی در خور را میطلبد؛ یعنی انقلاب اسلامی در نقطهای تاریخی، یعنی بهمن 57، متوقف نشده تا جبهه فرهنگی با قطعنامهای تلخ از رزمندگان خالی شود، با این حساب انقلاب همواره ادامه دارد و همواره سرباز و سردار میطلبد و در مسیر خود خون میدهد، همچنان که خون داد، و خون خواهد داد. پس چه حاجت که بگوییم، در زمینه فرهنگ به انقلاب دیگری نیاز داریم؟ ما به انقلاب فرهنگی دیگری نیاز نداریم، انقلاب جریان دارد؛ آنچه ما نیاز داریم، رونق جریان انقلابی در فرهنگ است... همچنان که در سایت، در اقتصاد، در زمینههای علمی... جریان انقلابی باید خود را قوی کند، نیروی متخصص انقلابی تربیت کند، شجاعانه وارد عرصههای جدی شود، سنگرهای مختلف سیاستگزاری، اجرایی، و عملیاتی را در عرصههای رسمی و عمومی فتح کند... این بر عهده خود ما است؛ و البته مهم است تا مراقب باشیم، که هیچ قطعنامهای، رسمی یا غیر رسمی، انقلابی بودن ما را ابتر نکند!