به گزارش گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، این مسئله که جمعیت از مولفه های اساسی قدرت است، شواهد تاریخی جالبی دارد که دانشمند برجسته ای چون ویل دورانت نیز به آن اشاره می کند: "قلت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است. این نکته جالب توجه است که ژولیوس قیصر (۵۹ پیش از میلاد) به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه می داد و زنان بی فرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود" (1) اساسا همین حقیقت تاریخی بود که موجب شده بود در نیمه ی دوم قرن بیستم، شرق و غرب تفکر تنظیم خانواده را محکوم کنند. خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی در آن سال ها می گفت: "فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک تئوری آدم خواری است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایه داری) آن را اختراع کرده است" ژنرال دوگل نیز در زمان ریاست جمهوریش برای جلوگیری از مصرف قرص های ضدبارداری، مبارزه ی گسترده ای را سامان داد، بدان امید که مادران فرانسوی، فرزندان بیشتری به دنیا بیاورند.
اما به راستی چه رخ داد که غرب، برای جهان نسخه ی منحوس تنظیم خانواده را پیچید. برای فهم این قضیه می بایست به واقعه ی اجتماعی بزرگی که در اوایل نیمه ی دوم قرن بیستم از آمریکا شروع شد و مانند طوفانی مخرب تمام کشورهای صنعتی را درنوردید، اشاره کرد و آن نیست مگر فاجعه ی انقلاب جنسی.
پیش از وقوع این رویداد اجتماعی، در جامعه ی آمریکا خبری از فساد و بی بندوباری های سازمان یافته و گسترده نبود و وضع خانواده ی آمریکایی در خیلی از جهات شبیه به یک خانواده ی شرقی بود. یکی از نویسندگان آمریکایی جامعه ی پیش از انقلاب جنسی در آمریکا را اینگونه توصیف می کند: "در سال ۱۹۵۷، نود درصد مردم آمریکا اعتقاد داشتند فردی که از ازدواج سر باز میزند، یا مریض و روان رنجور یا بیبند و بار است. بیش از نیمی از زنان آمریکا در اواسط ۲۰ سالگی، متأهل بودند؛ مردم به حال زنانی که تا ۲۵ سالگی ازدواج نکرده بودند، تأسف میخوردند. در سالی که رئیسجمهوری، جان اف کندی اعلام کرد آمریکا، انسان را به کره ماه خواهد فرستاد (1962)، بیشتر زنان جوان آمریکا آرزو داشتند در ۲۱ سالگی ازدواج کنند، از کار انصراف دهند و ۴ فرزند داشته باشند" (2) اما به راستی چه اتفاقی می افتد که خانواده و اخلاق جنسی در آمریکا به وضع فعلی در می آید؟
ماجرا از این قرار است که در حوالی سال ۱۹۴۸، بنیاد راکفلر از تحقیقات یک حشره شناس آمریکایی به نام آلفرد کینزی که بعدها پدر انقلاب جنسی نامیده شد، حمایت کرد. کینزی که خود یک بیمار جنسی بود، از طریق نگارش دو کتاب توانست زمینه ی تئوریک فروپاشی خانواده ی آمریکایی را فراهم کند. تحقیقات وی مقدمات تغییر قوانین مرتبط با جرائم جنسی را فراهم آورد و پایه ای شد برای آموزش جنسی کودکان و جوانان غربی. وی در این دو کتاب از طریق آمارسازی های عجیب، بی اخلاقی ها و بیماری های جنسی از جمله خیانت و همجنسگرایی را شایع و عادی جلوه داد. کینزی در یکی از سخنرانیهایش که به پشتیبانی فدراسیون تنظیم خانواده (Planned Parenthood) برگزار شده بود، مدعی شد که ۹۵ درصد زنان باردار، مجرد هستند! پژوهش های وی تا حدی مغرضانه است که در کتاب ۸۲۴ صفحهای اش در مورد مسائل جنسی در زنان، حتی یک بار هم به واژهی مادری اشاره نشده است.
البته در مسیر نابودی خانواده در آمریکا، دو تسهیلگر عمده نیز به کمک برخی از سرمایه داران و دانشمندان غیرمتعهد آمدند؛ فعالیت جریان های فمینیستی و همچنین اختراع و تولید انبوه قرص های ممانعت از بارداری. بنا به تحلیل جامعه شناسان غربی، این قرص ها کمک کردند که زنان آمریکایی بتوانند بدون اندیشیدن به عواقب رفتارهای جنسی خود از جمله ابتلا به بارداری غیرمشروع، به رفتارهای جنسی غیراخلاقی بپردازند. در غرب، به تولید انبوه وسایل ضدبارداری، انقلاب وسایل ممانعت از بارداری (Contraceptive Revolution) می گویند که کمک بسیاری به فروپاشی خانواده در غرب کرده است.
نهایتا با تدارک تمهیدات لازم توسط سرمایه داران مطرح، انقلاب جنسی در آمریکا به ثمر رسید و این جامعه دچار دگرگونی های اساسی در بسیاری از ارزش ها و رفتارهای اجتماعی شد. در ذیل گوشه ای از عواقب وقوع انقلاب جنسی که مورد اعتراف سه تن از کارشناسان غربی است را برمی شماریم:
- "زنان و مردان آمریکایی به تدریج، ازدواج را به تأخیر انداختند، فرزندان کمتری به دنیا آوردند و آمار طلاق بیشتر شد. در همان سالی که قرص ضدبارداری وارد بازار شد، بیشتر مردم آمریکا در خانوادههای هستهای زندگی میکردند، زوجهای متأهل به طور متوسط، چهار فرزند داشتند و مادران در خانه میماندند. در سال ۲۰۰۰ (یک نسل پس از وقوع انقلاب جنسی)، خانوادهها به طور متوسط، دو فرزند داشتند، از هر دو ازدواج، یکی به طلاق میانجامید و تقریبا یک سوم کودکان آمریکایی در خانواده تک والدینی یا با زوجهای مجرد بزرگ و تربیت میشدند." (2)
- "بیش از ۵۰ سال از شروع انقلاب جنسی میگذرد و اکنون هیچ فرد آمریکایی زیر ۴۰ سال، زمانی را به یاد نمیآورد که سکس در تلویزیون از محرمات (تابو) محسوب میشد، زمانی را که با هم زندگی کردن به معنی ازدواج بود و زمانی که تقریبا همهی بچهها با هر دو والدینشان زندگی میکردند. واقعیت این است که این انقلاب یک بلا بوده است. پیش از آن که در دههی ۱۹۵۰ آداب و رسوم جنسی آمریکاییان ولنگار شود، تنها دو بیماری مقاربتی در ایالات متحده گزارش میشد. امروزه بیش از ۲۴ گونه بیماری مقاربتی در آمریکا وجود دارد" (3)
- "سالیانه19میلیون مورد جدید از ابتلاء به بیماریهای مقاربتی در آمریکا ثبت می شود که سیستم بهداشت آمریکا باید برای درمان آن هزینهای در حدود17 میلیارد دلاررا متحمل شود. اکنون به لطف انقلاب جنسی بیش از نیمی از کودکان آمریکایی که از مادران زیر سی سال متولد میشوند، نامشروعاند و تعداد نوزادانی که سالانه در آمریکا به واسطه عمل سقط جنین کشته میشوند،یک میلیون نفر می باشد، که تقریبا برابر باکل تلفات ایالات متحده در تمامی جنگهایش در طول تاریخ چند صد ساله خود است؛ جالب این که 86 درصدعملهای سقط جنین در آمریکا بیدلیل و صرفا به خاطر مصلحت جویی و راحتطلبی صورت میگیرد" (4)
بررسی های 2تا کافی نیست نشان می دهد وقوع انقلاب جنسی فاجعه ی جمعیت شناختی بزرگی را نیز برای آمریکا به ارمغان آورد و باعث شد نرخ باروری در آمریکا که در سال 1958 به 3.7 فرزند رسیده بود، در سال 1976 به عدد 1.74 برسد، یعنی این فاجعه ی اجتماعی، تعداد متوسط فرزند زنان را به کمتر از نصف تقلیل داد. (این روند کاهشی، همزمان با صدور انقلاب جنسی به اروپا، با تاخیری چند ساله در اروپا نیز تکرار شد و به عنوان مثال در فرانسه نرخ باروری کل از 2.9 در سال 1964 به 1.8 در سال 1978 رسید. در آلمان نرخ باروری از 2.5 در 1967 به 1.4 در 1977 و در ایتالیا نرخ باروری از 2.7 در 1964 به 1.7 در 1980 نزول کرد)
اما وقوع بحران در مسئله ی کلان و استراتژیکی چون جمعیت چه عواقبی را برای آمریکا به دنبال داشت؟ بی شک نمی توان نقش بحران جمعیت را در وقوع رکود اقتصادی آمریکا نادیده گرفت. رکودی که به رونق اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم در جهان سرمایه داری خاتمه داد و اساسا می رفت که سرمایه داری را برای همیشه نابود کند. لستر تارو (Lester Carl Thurow) اقتصاددان برجسته ی آمریکایی در این باب می نویسد: "در دهه ی 1960 اقتصاد جهانی با کسر نرخ تورم، سالی 5 درصد رشد می کرد. در دهه ی 1970 میزان رشد پایین آمد و به سالی سه و شش دهم درصد رسید. در دهه ی 1980 باز هم رشد اقتصادی جهان سقوط کرد و به سالی دو و یک دهم درصد رسید و در نیمه ی اول دهه ی 1990 رشد اقتصاد جهان می تواند فقط دو درصد باشد. سرمایه داری در عرض دو دهه، 60 درصد شتاب و نیروی حرکت خود را از دست داده" (5)
اما چه شواهد علمی وجود داشت که بحران جمعیتی از عوامل ایجاد رکود اقتصادی بوده است؟ برای پاسخ به این سوال می توان به نظر اقتصاددان های برجسته ی غربی اشاره کرد که در همان برهه ی تاریخی، جمعیت را نوعی سرمایه تلقی کرده اند که اگر کنترل شود به اقتصاد آسیب می زند. دو تن از این دانشمندان عبارتند از:
کنت آرو (Kenneth Arrow): وی که اقتصاددانی آمریکایی و برنده ی نوبل اقتصاد در سال 1972 است، می گوید: "جمعیت شکلی از سرمایه است. با کنترل جمعیت، رشد اقتصادی کنترل و محدود می شود. برنامه ریز اقتصادی، باید اقتصاد را متناسب با جمعیت تنظیم کند، نه عکس آن" (6)
پول ساموئلسون (Paul Anthony Samuelson): وی نیز که آمریکایی و برنده ی نوبل اقتصاد در سال 1970 است، ضمن مقاله ای اثبات می کند که: "بهترین عامل تحرک و تکامل اقتصاد، نرخ باروری انسانی است" (7)
البته آسیب رسانی نرخ باروری کم به اقتصاد یک کشور، اکنون اینقدر واضح و آشکار است که هیچ اندیشمند قابلی منکر آن نمی شود. چندی پیش روزنامه ی گاردین ضمن یادداشت جالبی با اشاره به افت نرخ باروری در آمریکا که اقتصاد این کشور را تهدید می کند، نوشت: "دلیلی که ما نیاز به نوزادان بیشتری داریم، برقرار کردن تعادل در سالخورده شدن جمعیت است. به عنوان یک حکایت هشداردهنده ی خوب، به ژاپن بنگرید: در سال 2014 در ژاپن، پوشک بزرگسالان بیشتر از پوشک بچه فروش داشت! میانه ی سن ژاپنی ها 45 سال است که سالخورده شدن جمعیت این کشور را نشان می دهد. شاید این کشور نیز به صورتی غیر منتظره، به رکود اقتصادی باز گردد. پوشک های بچه؛ یک شاخص مهم اقتصادی هستند!!" (8)
الغرض غرب هنگامی که خانواده و جمعیت زیاد و جوان را از دست داد، تازه به ارزش حقیقی این دو مزیت بزرگ پی برد و همین مسئله سبب شد که خانواده و جمعیت، به عنوان مولفه های اساسی قدرت در ادبیات اندیشمندان غربی نمود یابد. به عنوان نمونه هانتینگتون، اندیشمند معاصر آمریکایی و نظریه پرداز جنگ تمدن ها با بیان این که فساد در خانواده شامل افزایش نرخ طلاق، فرزندان نامشروع، حاملگی در سن نوجوانی و خانواده های تک والد و ... در غرب به شدت افزایش داشته می گوید: "آینده ی غرب و نفوذ آن بر جوامع دیگر تا حدود زیادی بستگی دارد به این که غرب در برخورد با این مشکلات که به برتری اخلاقی مسلمان ها و آسیایی ها منجر شده است، تا چه حد موفق باشد" (9) وی همچنین در مورد خطر جمعیت جوان کشورهای اسلامی سخن جالب و قابل تاملی دارد: "تمدن اسلامی ریشه در نوعی پویایی جمعیت دارد. رشد زاد و ولد که در اکثر کشورهای اسلامی شاهد آن هستیم، این چالش را متفاوت کرده، امروزه بیش از 20 درصد جمعیت جهان اسلام را جوانان 15 تا 25 ساله تشکیل داده اند" (10)
آری فروپاشی خانواده و به دنبالش کاهش فرزندآوری زنان غربی، که همسو با نگرش سکولار غرب در زندگی بود، وحشت اندیشمندان غربی را به دنبال داشت تا جایی که برژینسکی -استراتژیست برجسته ی غربی و مشاور امنیت ملی کارتر- می گوید: "سکولاریسم غربی اساسا یک موج فرهنگی است که در آن لذتگرایی، خوشگذرانی و مصرفگرایی، مفاهیم اصلی «یک زندگی خوب»را تشکیل میدهند... سکولاریسم عنان گسیخته که بخش اعظمی از غرب را فراگرفته است، در درون خویش نطفه ی خودویرانی فرهنگی را پرورش می دهد. به همین علت من نگران آن هستم که موقعیت ابرقدرتی آمریکا تا حدودی متزلزل باشد" (11)
همچنین ویل دورانت که عنادی آشکار با مذهب کاتولیک داشت، در کتابی که اواخر عمرش (1968) نوشت چنین آورد: "در کشورهای متحد آمریکا ضریب کم موالید آنگلوساکسونها، از نیروی سیاسی و اقتصادی آنها کاسته است. از سوی دیگر، ضریب بیشتر موالید در نزد کاتولیکهای رومی آمریکا، به نظر می آورد که در سال ۲۰۰۰ کلیسای کاتولیک رومی را در این کشور، نیروی مسلط بر حکومت های شهری و ایالتی سازد. در فرانسه و سوئیس و آلمان نیز جریان مشابهی در کارست و به احیای مذهب کاتولیک کمک می کند. شاید طولی نکشد که سرزمینهای ولتر و کالون و لوتر، دوباره به آغل گوسفندان پاپ تبدیل شود! سازمان و انضباط و اخلاقیات و ایمان و باروری برتر کاتولیکها هم ممکن است که سرانجام بر اصلاح دینی پروتستانها و روشنفکری فرانسه خط بطلان بکشد" (1)
نهایتا اندیشمندان غربی اعم از اقتصاددان ها، سیاست خوانده ها و سیاستمداران، به این نتیجه رسیدند که غرب برای حفظ هیمنه ی جهانی خود و فایق آمدن بر سلسله بحران هایی که پس از انقلاب جنسی رخ داده بود، دو راه بیشتر ندارد. نخست بازگشت به سبک زندگی خانواده محور که با توجه به عمق تغییرات صورت گرفته در غرب، محال می نمود و گزینه ی دیگر که اجرایی تر بود، ترفندی بود به نام انتقال بحران. به بیان ساده اش غرب اینگونه استدلال نمود که "ما خانواده و جمعیت را به عنوان دو مولفه ی اساسی قدرت از دست دادیم. راهی هم برای بازگشت به زندگی خانواده محور نداریم. پس چه کار کنیم؟! خب، بهتر است این دو مولفه ی قدرت را در حوزه های سیاسی رقیب از بین ببریم، چرا که وقتی جمعیت تمام دنیا پیر شود و خانواده ها در سرتاسر گیتی فروپاشد، دیگر مزیت هایی چون جمعیت جوان و خانواده ی مستحکم وجود نخواهد داشت که ما نگران آن باشیم" این نحوه از استدلال ترجمان ضرب المثل شیرین خودمان است که می گوید: "دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!" و این دسیسه ی بزرگ همان انتقال بحران است که گفتیم.
سرمایه داران و اندیشمندان غربی که زمانی برای به یوغ کشیدن زنان جامعه و تامین منافع کوتاه مدت خود، طرح نابودی خانواده در آمریکا را ریخته بودند، با مشاهده ی عواقب سوء این ندانم کاری، به دنبال پیاده کردن تجارب مرگبار خود در عرصه ی بین المللی رفتند، تا مگر انقلاب جنسی را در جهان همه گیر کنند. اینجا بود که کلیدواژه ی حقوق زن بیش از پیش برای ترویج افکار منحط فمینیستی و ایجاد فضای دوگانگی و رقابت بین همسران، به میدان کشیده شد و تنظیم خانواده یا همان باروری سالم، برای کاهش جمعیت و بسط فساد در دنیا مورد تاکید مجامع متعدد بین المللی قرار گرفت.
برای ملموس تر شدن این تحلیل، از پیاده شدن یکی از تجارب آمریکا در کشورمان مثال می آوریم. زمانی کمیته کار و منابع انسانی سنای امریکا اعلام کرده بود "در بین سال های 1981-1971، ایالت هایی که بیشترین بودجه را صرف وسایل تنظیم خانواده کرده بودند، بیشترین افزایش موالید نامشروع و سقط جنین را داشتند" (12) همین مسئله که وسایل ممانعت از بارداری با القای فرهنگ تنظیم خانواده، منجر به افزایش آمار سقط جنین می شوند، نمونه ای از تجارب آمریکایی بود که در ایران نیز پیاده شد. متاسفانه فرهنگ تنظیم خانواده از طریق کم ارزش نشان دادن وجود نوزاد، دامن زدن به خودخواهی های افراد و همچنین القای بی بندوباری، منجر به ترویج جنایت بزرگ سقط جنین در کشور ما شد تا جایی که در فاصله ی سال های 1377 تا 1392 با وجود آن که پوشش وسایل ممانعت از بارداری در کشور بیشتر شد، آمار سقط غیرقانونی قریب به سه برابر شد!
به هر حال با آشکار گشتن تدریجی عواقب وحشتناک انقلاب جنسی و به منظور انتقال این بحران ها بود که در در ظرف کمتر از سه سال وقایع بزرگی رخ داد:
- سازمان ملل به عوارض ناشی از رشد بیش از حد جمعیت پرداخت (1973)، همجنسبازی از لیست بیماری های روانی خارج شد (1973)، پروژه ی مطالعاتی شورای امنیت ملی ایالات متحده با مدیریت هنری کیسینجر (NSSM200) رشد جمعیت قاره ی آفریقا و کشورهای در حال توسعه را بر خلاف امنیت ملی آمریکا عنوان کرد (1974)، نخستین اجلاس کمیسیون جمعیت برگزار شد (1974)، با حمایت بنیاد راکفلر، در زمینه ی مشکلات افزایش جمعیت کار گسترده ی رسانه ای صورت گرفت (1974)، نخستین کنفرانس جهانی جمعیت در بخارست برگزار شد (1974)، کمیسیون مقام زن تدوین پیشنویس کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان را آغاز کرد (1974)، تنظیم خانواده از موضوعات محوری کمیسیون مقام زن شد و سال 1975 به عنوان سال جهانی زنان نامگذاری شد.
حال به نظر می رسد که با این توضیحات، علت توطئه ی غرب برای نابودی خانواده و جمعیت جوان در ایران روشن شده باشد. غرب برای کاستن از قدرت روزافزون جمهوری اسلامی، سالیان درازی است که سعی در تدارک انقلاب جنسی برای ایرانیان دارد و در این راستا جنگی تمام عیار علیه خانواده و جمعیت جوان را راهبری می کند. از شواهد جالب این تحلیل، ابراز خرسندی آشکار غربی ها در مورد برخی از وقایع ناگوار اجتماعی در کشور است که غرب را به ادامه ی قدرتمندانه تر این پروژه در کشور حریص کرده است. افشین شاهی -مدیر مرکز مطالعات اسلام سیاسی در دانشگاه بردفورد انگلیس- در مقاله ای که در مجله تحلیلی «سیاست خارجی» (Foreign Policy) منتشر کرده می نویسد: "کاهش میزان زادوولد در ایران، نشان دهنده ی پذیرش همگانی وسایل پیشگیری از بارداری و سایر اشکال تنظیم خانواده و همچنین زوال نقش سنتی خانواده است. بر اساس آمارهای رسمی، ۴۰ درصد بزرگسالانی که به سن ازدواج رسیدهاند، اکنون مجرد هستند و همزمان آمار طلاق سر به فلک کشیده و از ۵۰۰۰۰ مورد طلاق ثبتشده در سال ۲۰۰۰ به ۱۵۰۰۰۰ در سال ۲۰۱۰ رسیده؛ یعنی سه برابر رشد داشته است" وی در نهایت بر اساس این داده ها ادعا می کند که: "انقلاب جنسی ایران، رمق حکومت مذهبی را گرفته و آن را از تاب و توان انداخته است" (13) و این جمله ی کلیدی، همان آرزوی غرب است که برای رسیدن به آن، از هیچگونه دسیسه ای، دریغ نکرده است.
..........
اما به واسطه ی مجموعه تحلیل صورت گرفته، می توان به دو امر مهم پرداخت:
· نخست این که به راحتی می توان خیلی از وقایع گذشته و حال را تحلیل کرد و به سوال های بسیاری پاسخ گفت. سوال هایی از این جمله:
چه شد که رابرت مک نامارا –وزیر جنگ آمریکا- که به قصاب ویتنام معروف است، پس از کشتار میلیونی ویتنامی ها و پایان مسئولیت هفت ساله اش در وزارت جنگ، کتابی با نام "بمب ساعتی جمعیت" نوشت و برای دنیا از عواقب وحشتناک جمعیت زیاد سخن گفت؟ آیا برای جنایتکاری مانند او که شاهد وارد آمدن خسارت های فراوان جنگ ویتنام به آمریکا بود، وسایل ممانعت از بارداری، حکم وسایل کشتار بی دردسر مردم جهان را نداشت؟
به چه دلیل کشورهای غربی به دنبال تشویق خانواده هایشان برای فرزندآوری بیشتر رفتند و سیل مهاجرین را از کشورهای مختلف دنیا پذیرفتند ولی همزمان با آن، از طریق تشویق و فشار، تنظیم خانواده را به کشورهای در حال توسعه تحمیل نمودند؟ چرا پس از وقوع انقلاب جنسی در غرب، زنا، همجنسبازی، سقط جنین و تنظیم خانواده از حقوق بشر شمرده شد؟ چرا ازدواج و فرزندآوری قبل از بیست سالگی خلاف حقوق بشر به حساب آمد؟ چرا بلافاصله پس از جنگ تحمیلی، دکتر نفیس صدیق -معاون دبیرکل سازمان ملل و رئیس وقت صندوق جمعیت- به ایران آمد تا ایران را به کاهش جمعیت دعوت کند؟ چرا در سال 1375، رئیس کمیته رفع تبعیض علیه زنان به ایران آمد و مصرانه از مسئولین کشور خواست که به این کنوانسیون ملحق شوند؟ چرا اکنون سازمان انگلیسی ساز عفو بین الملل، طرح های مجلس شورای اسلامی برای افزایش جمعیت (که نه به دارند و نه به بار) را محکوم می کند و بر خلاف حقوق زنان ایرانی می داند؟ و چرا این سازمان نگران افزایش جمعیت و کاهش آمار طلاق در ایران است؟ چرا خانم میشله باچلت -معاون سابق دبیرکل و دبیر اجرایی نهاد زنان سازمان ملل- از تعطیلی طرح تنظیم خانواده در ایران ابراز نگرانی کرده و در مورد عواقب پیگیری طرح های افزایش جمعیت به وزیر سابق بهداشت -خانم دکتر وحید دستجردی- هشدار می دهد؟ (تاریخ دیدار 05/07/1391) چرا پیتر مک دونالد -رئیس اتحادیه بین المللی مطالعات علمی جمعیت- به ایران سفر می کند و در جلسه ای با نمایندگان مجلس به راهنمایی ایشان می پردازد؟!
چرا در سال گذشته قریب به ده نفر از مسئولین و دانشمندان مطرح جمعیتی دنیا به ایران سفر کرده اند تا ایران را از پیگیری افزایش جمعیت منصرف کنند؟ چرا در سال 2012، سازمان ملل در آمار نرخ باروری کشور دستکاری کرده، آن را افزایش می دهد و با دستاویز قرار دادن آمار جعلی مزبور، پیشبینیهای جمعیتی سال 2010 را مورد بازنگری قرار می دهد؟ چرا صندوق جمعیت سازمان ملل طرح خسارت زای تنظیم خانواده در ایران را موفق ارزیابی می کند و به سه نفر از پیشبرندگان طرح مزبور جایزه ی جهانی جمعیت را اهدا می کند؟
چرا این صندوق از طریق قرارداد غیرقانونی با معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری به دنبال جمع آوری بانکهای اطلاعاتی مرتبط با جمعیت و خانواده در ایران است؟ هزینه ی سرسام آور بیش از 150 شبکه ی ماهواره ای فارسی زبان، که عمدتا پیگیر نابودی خانواده ی ایرانی هستند، را چه کسانی تامین می کنند؟ وقوع انقلاب جنسی در ایران چه خیری برای غرب دارد که هرازگاهی، مطرح ترین رسانه های غربی از این آرزو سخن می رانند؟ و ...
· دوم آنکه به واسطه ی این تحلیل به وضوح می توان گفت که چه کسانی بر خلاف مصالح نظام اسلامی و در جهت اهداف دشمنان حرکت می کنند:
بی شک آنان که از ارائه ی آموزش جنسی در مدارس به بهانه ی مبارزه با ایدز سخن می گویند، کسانی که در مورد روابط نامشروع آمارهای عجیب و غریب داده، سیاه نمایی کرده، به عادی سازی این امور می پردازند (برای نمونه به گزارش 19/03/1393 مرکز پژوهش های مجلس مراجعه کنید)، کسانی که به فرهنگ ضمیمه ی وسایل ممانعت از بارداری توجه نمی کنند و همچنان می خواهند به شیوع گسترده تر این وسایل کمک کنند، کسانی که افکار منحط فمینیستی را ترویج می کنند و در قالب ترویج برابری جنسیتی به تخریب و تخفیف نقش والای مادری و همسری می پردازند، آنان که لزوم ازدواج جوانان در سنین پایین را نفی می کنند، کسانی که مسئله ی حجاب و عفاف را کوچک می شمارند، مسئولینی که دغدغه ی رعایت حیا و اخلاق در فضای مجازی را ندارند، همه و همه، خواسته یا ناخواسته به غرب کمک می رسانند تا خانواده ی ایرانی و جمعیت جوان کشورمان را نابود کند.
· البته بر اساس تحلیل فوق، علت خیلی از امور و وقایع را نیز نمی توان متوجه شد. از جمله این که:
چرا نهادهای امنیتی کشور اجازه می دهند که سمینار «پویایی جمعیت در کشورهای مسلمان» با حمایت صندوق جمعیت سازمان ملل و سفارت سوئیس در تهران، یزد و شیراز برگزار شود؟ چه کسانی و به چه حقی در زمینه ی کنترل جمعیت در ایران، تعهد بین المللی داده اند که اکنون عفو بین الملل مدعی آن باشد؟ چرا نهادهای امنیتی کشور می گذارند که رئیس فدراسیون بین المللی تنظیم خانواده(Planned Parenthood) که از مروجین جنایت سقط جنین و روابط نامشروع در دنیا است به ایران بیاید، به سخنرانی پرداخته و با یکی از مسئولان مجلس شورای اسلامی دیدار کند؟
چرا پس از گذشت بیش از 3 سال از نخستین تذکرات مقام معظم رهبری درباره بحران جمعیت، مجلس شورای اسلامی قانونی در راستای افزایش نرخ باروری تصویب نکرده و حتی قانون خسارتزای تنظیم خانواده (مصوب 1372) را نیز به صورت کامل لغو نکرده است؟ چه زمان تحریم بزرگ تنظیم خانواده که علیه خومان وضع کردیم را لغو خواهیم نمود؟ چرا مرکز پژوهش های مجلس از سنگ اندازی های مداوم خود در مسیر تصویب قوانین مناسب برای جلوگیری از سالخوردگی جمعیت، دست بر نمی دارد؟ چرا جریان مومن و انقلابی کشور، در قبال ادعای واهی و بی سند معاون وزیر بهداشت که گفته بود اطلاعات جمعیتی را اشتباه و ناقص به مقام معظم رهبری رسانده اند، عکس العمل درخوری نشان نداد؟ چرا مجلس شورای اسلامی به کسانی که معتقدند ایران در وضع عروسی جمعیتی است! 600 میلیارد تومان بودجه می دهد تا بحران جمعیت را برطرف کنند؟ چرا هنوز در وزارت بهداشت، برنامههای تحدید نسل با عنوان باروری سالم ادامه دارد؟ چرا در حالی که پوشش وسایل ممانعت از باداری در ایران بیشتر از کشورهای آلمان، اسپانیا، ایتالیا، ژاپن و استرالیا است، وزارت بهداشت بخشنامه کرده است که تا سال 1396 هرساله دسترسی به خدمات تنظیم خانواده بیشتر شود؟ چرا وزارت بهداشت برای آموزش نیروهایش در جهت سیاست های جدید جمعیتی هیچگونه عزمی ندارد؟ چرا باید ایران، رکورددار بالاترین آمار سزارین در دنیا باشد؟ چرا دکتر محمد اسلامی مشاور فنی دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، نماینده ی صندوق جمعیت در ایران (بخوانید مزدور آمریکا) را به یکی از مراکز بهداشت جنوب تهران می برد تا به او اطمینان بدهد که عقیم سازی های دائمی همچنان در کشور ادامه دارند؟ چرا پس از آشکار شدن دشمنی های فراوان صندوق جمعیت سازمان ملل با ایران و نظام اسلامی، این نهاد همچنان به فعالیتش در کشور ادامه می دهد و از کشور اخراج نمی شود؟ و ...
(دکتر اسلامی و هولکی اوز در بازدید از یک عمل وازکتومی در مرکز بهداشت نور سعادت، یک ماه بعد از سخن مقام معظم رهبری که فرمودند: "هر اقدام و تدبیری که می خواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد")
نهایتا یادآور می شویم که جنگ علیه خانواده و جمعیت جوان، جنگ حقیقی این روزهای ماست که اگر همت و بصیرت مسئولین و مردم نباشد، افق تاریکی را پیشاروی میهن اسلامی ما قرار خواهد داد. این جنگ نیز عمارها، آوینی ها و قاسم سلیمانی های خودش را می خواهد. منتظر قدوم مبارکشان می مانیم. حسین مروتی
منابع:
1) درسهای تاریخ، ویل دورانت و اری یل دورانت، مترجم احمد بطحایی
2) چگونه انقلاب جنسی، آمریکا را برای همیشه تغییر داد؟! نانسی ال کوهن، شماره ۱۰۵ ماهنامه سیاحت غرب، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
3) مقاله ی راز کینزی، سو الین براودر (روزنامه نگار کاتولیک) سایت باشگاه اندیشه
http://www.crisismagazine.com/2012/kinseys-secret-the-phony-science-of-the-sexual-revolution
4) اثرات انقلاب جنسی بر زنان آمریکا+ اسناد، مایکل اسنایدر، مشرق نیوز
http://www.infowars.com/25-signs-american-women-are-being-destroyed-by-the-sexual-revolution-and-our-promiscuous-culture/
5) لستر تارو، آینده ی سرمایه داری، مترجم عزیز کیاوند
6) محمودی، محمدجواد؛ احراری، مهدی؛ درآمدی بر اقتصاد جمعیت
7) صالحی، نورا...؛ یاداشت تاثیر جمعیت بر اقتصاد
8) http://www.theguardian.com/money/2014/dec/10/why-arent-there-more-babies-us-fertility-rate-declines-economists-baffled
9) هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی
10) هانتینگتون، تمدن اسلامی و چین، دو چالش پیش روی تمدن غرب
11) نظریه ی برخورد تمدنها (هانتینگتون و منتقدانش)، مترجم مجتبی امیری
12) ویلیام گاردنر، جنگ علیه خانواده
13) http://foreignpolicy.com/2013/05/29/erotic-republic/
حقیر که به امید خدا هم خودم در انجام فرمان امام خامنه ای رهبر عزیزم تمام توانم به کار خواهم بست هم نزدیکان و آشنایانم را تشویق خواهم کرد و آنها را از عواقب کاهش جمعیت آگاه خواهم کرد
به گفته رهبرمان امام خامنه ای دیگر نمی توان به این مسولین دل خوش کرد خود ما مردم باید دست بکار شویم و در پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی دریع نکنیم دیگر نباید منتظر عکس العمل مسولین بی کفایت بود همه ی ما مردم مسئول هستیم و هرکسی به هر نحوی می تواند فرمان رهبرمان را عملی کنیم ان شاءالله
لبیک یا امام خامنه ای