به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» حضور قرآن در آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی(مولوی) آنقدر پر رنگ و قوی بوده است که شخصیت بزرگی مانند شیخ بهایی، مثنوی را کتاب آسمانی مولانا خوانده است:
من نمیگویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
و بسیاری در طول تاریخ، مثنوی معنوی او را قرآن به لفظ پهلوی دانستهاند. در هر حال مولوی هم، در سه اثر اصلی و شاخص خود یعنی مثنوی که یک منظومه عرفانی تعلیمی است و دیوان شمس تبریزی که بزرگترین و عظیمترین مجموعه غزل عرفانی به زبان فارسی است و فیه ما فیه شاخصترین اثر نثر خود، به شیوههای گوناگون به قرآن و تعالیم این کتاب آسمانی اشارات بسیار دارد. گفتهاند: هرچند که مولوی هیچگاه حافظ قرآن بودن را به عنوان امتیازی برای خود پیش نمیکشد، اما چنانچه او را در این زمینه مثلاً با حافظ مقایسه کنیم، بدون شک مولوی را بیش از حافظ، حافظ قرآن خواهیم یافت.
آنچه مولوی خصوصاً در مثنوی خود درباره قرآن در نظر داشته است، توجه دادن مخاطبین خود به مغز و محتوای آیات الهی بوده است، نه پیش کشیدن محفوظات بسیار خود از قرآن. توجه مولوی در مثنوی آنقدر به تعالیم قرآن و احادیث پیامبر اسلام(ص) گسترده است که اشاره به همه ابیاتی که در این زمینه گفته است، قطعاً ممکن نیست. آوردن بخشی از یک آیه قرآن مجید و تفسیر کردن آن، شیوهای از پرداختن به تعالیم قرآن در مثنوی است:
«زین للناس» حق آراستست / زآنچه حق آراست چون تانَند رست
چون پی «یسکن الیها»ش آفرید/ کی تواند آدم از حوّا برید
که دربیت اول به آیه ۱۳ سوره آلعمران «زین للناس حبالشهوات من النساء، و البنین و القناطیر المقنطره... » و در بیت دوم به آیه ۱۸۹ سوره اعراف اشاره میکند. «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها».
نی که «لا تلقوا بایدیکم الی/ تهلکه» خواندی ز پیغام خدا؟
که اقتباس و حل آیه ۱۹۵ سوره بقره است: و «لا تلقوا بایدیکم الی تهلکه».
اندرین وادی مرو بی این دلیل/ «لا احب الآفلین» گو چون خلیل(آیه ۷۶، سوره انعام)
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید/ تا خطاب «ارجعی» را بشنوید (آیه ۲۸ سوره فتح)
گفته شد که مثنوی در کمتر مواردی از قرآن فاصله گرفته است و این خود عاملی است که مرزبندی میان قرآن و مثنوی را دچار مشکل میسازد. تا جایی که بسیاری از ابیات مثنوی را نمیتوان مستقیماً متوجه مفهوم قرآنی دانست و در همان حال جدا ساختن آنها از آیات و مفاهیم مربوطه نیز کاری است دشوار. شاید این دلیلی باشد بر اینکه مرحوم استاد فروزانفر مولویشناس بزرگ معاصر، درباره مآخذ قصص و تمثیلات و همچنین احادیث به کار رفته در مثنوی دو کتاب جداگانه تالیف کردهاند، اما درباره آیات قرآن دست به چنین تالیفی نزدهاند.
بنابراین آنچه غالب درونمایه مثنوی و پایههای استدلال مولوی را تشکیل دهد، افکار و اندیشههایی است برگرفته از قرآن. اما شکل تعبیر این اندیشهها در مثنوی همواره یکسان نیست، گاهی مفهوم آیهای را به فارسی میآورد، بیآنکه به صورت اصل آن اشارهای کند:
بحر را گویم که هین پر نار شو / گویم آتش را که رو گلزار شو(آیه ۶۹ سوره انبیاء)
مصطفی را وعده کرد الطاف حق / گر بمیری تو نمیرد این سَبَق
که نظر دارد به آیه معروف قرآن که میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون (آیه ۹، سورة حجر)
بهر طفلان حق زمین را مهد خواند/ در گواره شیر بر طفلان فشاند
که اشاره دارد به آیه ۶ سوره نبا: ألَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهادا
تلمیح به داستانها قرآن که با بسامد بسیار بالا در مثنوی مولوی به کار رفته است و تنها به ذکر دو نمونه ان اکتفا می شود:
آتش ابراهیم را دندان نزد/ چون گزیده حق بود چونش گزد
با سلیمان پای در دریا بنه / تا چو داود آب سازد صد زره
در دیوان شمس که ظاهراً اثر تعلیمی نیست و شاعر احوالات درونی خود را به شعر در آورده است، حضور قرآن به قدری است که پژوهشگران گفتهاند، حل برخی مشکلات دیوان کبیر یا کلیات شمس در حوزه تلمیح جز با آگاهی به داستانهای پیامبران در دیوان شمس صورت نمیپذیرد. جالب است بدانیم محققین این حوزه درباره داستانهای پیامبران در دیوان شمس عقیده دارند: "عقیده مولوی دایر بر این نیست که داستان پیامبران تنها یک حادثه تاریخی است که یک بار اتفاق افتاده و تمام شده باشد. بلکه به نظر او این داستان در وجود هر انسانی تکرار میشود. مولوی پیامبران و دشمنان آنان را نیز به مظاهر نیروها و استعدادهای موجود در وجود انسان تبدیل میکند و بعد معنوی جدیدی بدانان میبخشد".
هم آدم و آن دم تویی، هم عیسی و مریم تویی / هم راز و هم محرم تویی، چیزی بده درویش را
شدهای غلامِ صورت بهمثال بتپرستان / تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
درآ در آتشش، زیرا خلیلی / مَرَم ز آتش، نئی نمرودِ بد ظنّ
در فیه ما فیه که مولانا با زبانی ساده و صمیمانه مستمع خود را مورد خطاب قرار میدهد، جا به جا از آیات قرآن در تایید سخنان خود استفاده کرده است:
حق تعالی میفرماید: که من شما را و اوقات و انفاس شما را و اموال شما را و روزگار شما را خریدم که اگر به من صرف رود و به من دهید، بهای آن بهشت جاودانی است. (شاره به آیه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة: سوره توبه، آیه ۱۱۱).
امید از حق نباید بریدن که انه لا ییاس من روح الله. اومید سر راه ایمنی است. (قسمتی از آیه ۸۷ سوره یوسف)
سخن بیپایان است، اما به قدر طالب فرود میآید که: ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا به قدر معلوم. (آیه ۲۱، سوره حجر)