به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ طبق برخی نظریه های جامعه شناختی، ادبیات داستانی هر ملت نشان دهنده ی عزم آن ملت برای تحول و پیشرفت است. به عبارت دیگر با بررسی ادبیات داستانی، ضرب المثل های رایج و داستانک های هر ملت، می توان پی برد که آن ملت تا چه میزان میل به تحول و اصلاح روش های غلط زندگی در مسیر ارتقاء و پیشرفت را داشته و یا تمایل به حفظ وضع موجود و عدم ابتکار و نوآوری دارد. به عنوان مثال اگر در ادبیات داستانی ملتی در دوره ای خاص از تاریخ؛ سخن از کار و تلاش شخصیت های داستان و ایده پردازی ها و نوآوری ها باشد، نشان دهنده ی خواست عمومی آن مردم برای تحول و نوآوری و آمادگی برای کار بیش تر به منظور دستیابی به این تحول است. در مقابل اگر برآیند ادبیات ملتی در دوره ای خاص با داستان هایی شناخته شود که کاراکترهای آنها اسیر روزمرگی بوده و فعالیت آنان معطوف به وقت گذرانی و خوش گذرانی باشد، نشان می دهد که آن ملت هنوز انگیزه و اراده ای برای جهش و تحول ندارد.
با پیشرفت تکنولوژی طی اواخر قرن گذشته و فراگیر شدن استفاده از تلویزیون در سراسر جهان، فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی جایگزین ادبیات مکتوب شده و قصه گویی مکتوب و منقول، جای خود را به داستان سرایی مصور داده است. از همین رو سریال ها و فیلم های سینمایی نیز به جایگزینی برای ادبیات داستانی و نشانه هایی برای سنجش تمایل به پیشرفت در یک جامعه بدل شده اند.
از طرفی دیگر، رسانه ی مصور به دلیل تاثیرگذاری بسیار زیاد و موفقیت در جلب مخاطب عام، اگر هدفگذاری هوشمندانه و آگاهانه ای در پس آن وجود داشته باشد، خود می تواند به ابزاری برای تغییر ذائقه ی مخاطب و تشویق او به ابتکار، نوآوری و ایجاد تحول بدل شود.
شاید کنکاش در سبک زندگی، مفاهیم و ارزش های تبلیغ شده در سریال های پربیننده ی تلویزیونی طی ماه های اخیر، بتواند آیینه ای باشد برای پی بردن به آنچه لااقل در بخشی از خانواده های ایرانی می گذرد. همچنین دقت در این سریال ها می تواند نشان دهد که آیا آن چنان که گفته شد، برنامه ریزی هوشمندانه و عاقلانه ای برای ایجاد انگیزه و نشاط تحول در بین مخاطبان برنامه های رسانه ی ملی وجود دارد یا خیر.
سریال شعمدونی
سریال شمعدونی یکی از سریال های پرمخاطب ماه های اخیر صداو سیمای ایران بوده است. موقعیتهای کمیک این سریال کمدی که بر چارچوب شوخی ها و گاها لودگی های شخصیت های آن شکل گرفته بود، علاوه بر ارائه ی سبک زندگی نه چندان همگون با فرهنگ ایرانی – اسلامی؛ در کارکترسازی خود نیز دارای اشکالات فرهنگی فراوانی بود.
شخصیت «سعید» پسر جوان خانواده در این سریال که می تواند به عنوان نماد جوانان ایرانی تلقی شود، فردی بی هدف، ترسو، بیکار و تنبل تصویر شده بود که هیچ انگیزه ای برای تحرک نداشته و اگر مزاحمتی از طرف اعضای خانواده برایش ایجاد نشود، می تواند ساعت ها و شاید روزها بر روی تخت خود دراز کشیده و استراحت کند. این شخصیت حتی از عهده ی کوچکترین وظایف محوله هم برنیامده و با شکست مواجه می شود و به این ترتیب تصویری کامل از یک انسان بی مسئولیت و به معنای واقعی کلمه «بی عار» و تنبل را به مخاطب عرضه می کند.
ممکن است طراحان سریال، ارائه ی این تصویر از جوان ایرانی را چنین توجیه کنند که در پی نشان دادن تصویری کاریکاتوری بوده اند تا با هجو مشکلات شخصیتی او، مسئولیت گزیری و تنبلی جوانان را تقبیح کنند. اما آنچه بعد از پخش این سریال در بخشی از جوانان جامعه قابل مشاهده است، الگو گرفتن از شخصیت سعید و هم ذات پنداری با اوست به گونه ای که حتی تکه کلام ها و نوع ادای الفاظ توسط او هم بوسیلهی برخی از افراد جامعه تقلید می شود.
اشکالات فراوان این سریال تنها به این یک مورد خلاصه نمی شود بلکه سایر کاراکترهای سریال نیز انسان هایی بیمسئولیت تصویر می شوند که منتظر کوچکترین بهانه ای هستند تا کارشان را تعطیل کرده، محل کارشان را ترک و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند.
سریال پایتخت
سریال پایتخت اگرچه یکی از سریال های قابل دفاع تلویزیون در سال های اخیر بوده و رسالت خود را در مورد توجه به ارزش های دینی و ملی کشورمان به خوبی و به شکلی قابل قبول ایفا کرده اما متاسفانه به نظر می رسد فصل 4 این سریال که این شب ها و همزمان با ماه مبارک رمضان بر روی آنتن شبکه ی یک می رود، در برخی موارد راه را گم کرده و مسیر غلط دیگر سریال های هم ژانرش را در پیش گرفته است.
شخصیت دوست داشتنی «نقی» در پایتخت، در فصل جدید سریال تبدیل به انسانی بیکار و مسئولیت گریز شده که بیش تر وقتش را در منزل می گذراند و به این ترتیب بیننده تقریبا نشانه ای از فعالیت مفید اقتصادی از او نمی بیند. این مسئله زمانی هشداردهنده تر می شود که به یاد بیاوریم این شخصیت در فصول گذشته ی سریال، برای تامین آسایش خانواده اش حاضر به تحمل هر نوع سختی حتی کارگری ساختمان نیز بود.
در صحنه های متعددی از فصل 4 پایتخت، شاهدیم که درحالی که «نقی» به عنوان مرد و سرپرست خانواده خواب است، همسرش درحال آماده شدن برای رفتن به محل کار می باشد. یا اینکه «هما» از همسرش می خواهد که در نبود او به خوبی از بچه ها نگهداری کند. هرچند این مسئله با ذوق زدگی برخی افراد و رسانه ها با این استدلال که پایتخت 4 مروج مشارکت اجتماعی زنان است، مواجه شد؛ اما بی شک این افراد خواسته یا ناخواسته نسبت به این مسئله بی توجه بودند که تغییر جایگاه زن و مرد در خانواده چه ضربه ی مهلکی می تواند به کیان و ثبات آن بزند. البته نیازی به گفتن نیست که مشارکت اجتماعی «هما» می توانست همزمان با شاغل بودن همسرش نیز اتفاق بیفتد و نیازی نبود که شغل «نقی» درحد اشاره ای کوتاه و به چند دیالوگ درمورد همکاری اش با «ارسطو» محدود شود.
اگرچه نکات مثبت این سریال آن قدر زیاد هست که این قبیل ضعف ها که شاید ناشی از عدم دقت کافی باشد را به چشم نیاورد. بی شک پایتخت یکی از سریال هایی است که تاحدود زیادی در بازتعریفی از سبک ایرانی - اسلامی زندگی، موفق بوده است. تاکید سریال بر حرمت نهادن به سالمندان به خصوص پدر و مادر، ترویج زندگی سهل گیرانه و دوری از تجمل گرایی، تبلیغ روحیه ی همکاری و مشارکت و دستگیری از یکدیگر و ... امتیازاتی است که فصل های چهارگانه ی این سریال را در زمره ی کارهای قابل قبول تلویزیون قرار داده است.
دردسرهای عظیم
فصل دوم سریال دردسرهای عظیم اما، نه تنها از ضعف مشابهی رنج می برد بلکه برخلاف پایتخت چندان رنگ و نشانی از سبک زندگی ایرانی – اسلامی نیز ندارد و اگر چند نکته ی مثبت این سریال از قبیل مشارکت همسایگان در حل مشکلات را از آن بگیریم، این سریال حرف زیادی برای زدن ندارد.
شاید بتوان ادعا کرد که سریال دردسرهای عظیم، تابلوی تمام نمای ترویج فرهنگ غلط تنبلی است. کاراکتر «ارسلان» در این سریال که به ادعای دیالوگ های فصل یک آن، سی و چند سال سن دارد؛ یک فرد بیکار و همچنان وابسته به مادرش تصویر شده است. ارسلان جوانی در آستانه ی ورود به میانسالی است که نه تنها هنوز ازدواج نکرده و تشکیل خانواده نداده است بلکه هیچ شغل مشخصی هم ندارد و زندگی او در عاشق پیشگی و سر و کله زدن با مادرش خلاصه می شود.
در یکی از قسمتهای سریال، این مرد سی و چند ساله با حالتی تضرع گونه از مادرش می خواهد تا برای او یک اتومبیل مدل بالا بخرد تا دیگران او را «آقای مهندس» صدا بزنند! و مادر هم برای اینکه دل تک پسرش را نشکند، زیر بار این مسئله رفته و برای پسر نه چندان جوانش اتومبیل می خرد.
حال شرح کوتاه بالا را مقایسه کنید با فرهنگ اصیل ایرانی که براساس آن نه مردان میان سال سی و چند ساله، بلکه مردان خیلی جوان تر هم نه تنها نقش سرپرستی مادی و پشتوانه ی معنوی خانواده و فرزندان خود را ایفا می کنند، بلکه سرپرستی پدر و مادر پیر خود را نیز به عهده می گیرند.
«لطیف» کاراکتر نقش اول این سریال نیز اگرچه در چند دیالوگ به عنوان فردی شاغل معرفی می شود اما تنها چیزی که بیننده در سریال نمی بیند، شاغل بودن اوست. لطیف کسی است که تمام روز را بیکار است و آن قدر فرصت دارد که می تواند به دنبال دختر مورد علاقه اش افتاده و خیابان گردی کند.
نقش تلویزیون در تربیت جوانان مبتکر
مطالب فوق صرفا نگاهی کوتاه بود به آنچه این روزها در تعریف جوان ایرانی توسط مدیران و برنامه سازان صدا و سیما به مخاطب ارائه می شود. اگرچه نمی توان این مسئله را نادیده گرفت که سریال های تلویزیونی تاحدودی می تواند بازتاب واقعیت های جامعه باشد، اما حتی اگر فرهنگ غلط مسئولیتگریزی و بیکاری در بخشی از جوانان جامعه ی ایرانی رسوخ کرده و برای گروههایی از جامعه امری عادی تلقی شود، صدا و سیما به عنوان قدرتمندترین ابزار فرهنگ ساز در ایران باید نقش مصلح را ایفا کرده و تلاش کند تا ذائقه ی مخاطب را اصلاح کند نه اینکه خود به بزرگترین مبلغ و مروج این سبک غلط زندگی بدل شود.
به هرحال به نظر می رسد اگر همانگونه که بارها در بیانات و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب شنیده شده است؛ یکی از اهداف انقلاب اسلامی را حرکت در مسیر ایجاد «تمدن نوین اسلامی» بدانیم، تصمیم گیران سازمان صدا و سیما باید با یک هدفگذاری درست و منسجم، به سمت تشویق جوانان به نوآوری و ابتکار حرکت کرده و از تبدیل شدن به مروج زندگی انگل وار و بی خاصیت خودداری کنند.
بی شک ابزار بسیار قدرتمند صدا و سیما می تواند بهترین وسیله برای تربیت جوانان مبتکر و خلاق باشد که باید مقدمات جهش بزرگ علمی، اقتصادی، تکنولوژیک و فرهنگی ایران را برای تشکیل «تمدن نوین اسلامی» فراهم کنند.
ممنون که این متن رو نگاشتید
واقعا متاسفم حتی برای خودم که به جای یه کار مفید میشینم این برنامه ها رو میبینم.
چندوقت یه بار میاد بودجه بیت المال و وقت مردم رو هدر میده...بدون هیچ گونه فایده ای...