به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» آیتالله سیدعبدالله موسویان از شاگردان حکیم و مترجم بزرگ قرآنی، مرحوم آیتالله الهی قمشهای در برنامه ضیافت شبکه قرآن سیما به بررسی برخی از ابعاد زندگی و شخصیت این دانشمند بزرگ پرداخت.
ایشان علاقه بسیار زیادی به امام رضا(ع) داشتند و قصیدهای در وصف امام رضا(ع) سروده بودند که این چنین آغاز میشود: من بنده ام شهنشه ايمان را سلطان دين، شهيد خراسان را، تابنده مهر نه فلك عشقم تابندهام من آن شه ايمان را.
منتخبی از این قصیده رضویه را بر روی سنگهای مرمر حرم حک کردهاند. در یکی از سفرها که در محضر ایشان به مشهد مشرف شده بودیم ایشان دست من را گرفتند و می فرمودند من نمی دانم چه کسی این ابیات را از دیوان من درآورده و بر روی این سنگها حک کرده، اما بسیار خوشحالم که فهمیدم مقبول مولایم امام رضا(ع) شده است.
در روز ۲۳ ذی القعده، روز زیارت مخصوص امام رضا(ع) هم بود که به ناگاه حالی به من دست داد که انگار امری به من شد که برای آقای الهی قمشهای و در شرح احوال ایشان کتابی بنویسم. در این کتاب که به نام معشوقی نامتناهی است خاطرات آقا، و همچنین احوالاتی در رابطه با اساتید ایشان بیان شده است.
کیفیت آشنایی من با ایشان نیز در ابتدای این کتاب آمده است، افتخارم این است که در نوجوانی به خدمت الهی قمشهای رسیدم، ایشان از رجال بسیار بزرگ و بی نظیر دوران بود. در آن زمان مسجدی در محله ما وجود داشت، به نام باب الجنه، که پسر بزرگ آقا در آنجا رفت و آمد داشتند و به من گفتند که شما باید درس بخوانید و من شما را به پدرم معرفی می کنم و این گونه شد که با آیتالله الهی قمشهای آشنا شدم.
یادم می آید وقتی نامه پسر بزرگ ایشان را به درب خانه آقا بردم، اول خانمی درب را باز کردند و من گفتم که میخواهم ایشان را ملاقات کنم، چیزی نگذشت که خود آقا دم در آمدند و با تبسمی نامه را از دست من گرفتند. نامه را که خواندند فرمودند چشم قربان، قبول می کنم، البته فعلا سفری برای کوی مولا در پیش دارم، بروم، برگشتم در خدمتتان هستم و آن جا بود که مرا به شاگردی پذیرفتند. از سفر که برگشتند خدمتشان رسیدم. و بعدها با قطار با ایشان به مشهد می رفتیم.
حاجت آیتالله الهی قمشهای از امام رضا(ع) و برآورده شدن آن
یادم می آید زمانی که می خواستم برای رفتن به مشهد بلیط تهیه کنم، گاهی دو یا سه بار طول می کشید اما هر بار که می خواستم بروم، می گفتند که هنوز دعوتنامه نیامده است، تا در نهایت بعد از چند بار می فرمودند دعوت نامه رسیده است بلیط تهیه کنید، یک بار به ایشان عرض کردم آقا دعوت نامه برای شما چگونه میآید؟ در جواب می گفتند رؤیایی می بینم که در راه مشهد هستم.
خودشان تعریف می کردند که در سفر اول به مشهد دو ماه طول کشیده بود تا به حرم رسیده بودند، وقتی رسیده بودند به مشهد رفته بودند به ضریح چسبیده بودند و گفته بودند آقا من را اینجا نگه دار، دیگر دوست ندارم برگردم به اصفهان. بعد از آن همه امور ایشان درست شده بود و دیگر برنگشته بودند و تحصیلات خود را آنجا انجام دادند. ایشان هرگز عصبانی نمی شدند، بعضی وقتهامباحثات و درس و بحث ما چهار ساعت طول می کشید و حتی کار به جدل هم می کشید اما در نهایت رنگشان سرخ می شد و می گفتند الهی را نمی توانید عصبانی کنید و بعد تبسمی می نمودند.
یکی از بزرگترین حاجات ایشان گرفتن اختیار نفس سرکش در دست بود
در تقویمهایی که در آنها یادداشت می کردند، در ضمن اشعارشان این بیت را یافتم، دیدی که لطفش حاجت ما را روا کرد، داد اختیار نفس سرکش را به دستم. یعنی حاجتشان این بود که بر نفسشان غالب شوند. اسم ترجمه ایشان منتخب التفاسیر بود که هنوز هم روی برخی قرآن های قدیمی وجود دارد، پسر ایشان تعریف می کردند که ایشان از صبح تا دم غروب مشغول مطالعه بودند اما بعد از ظهر که خدمت ایشان می رسیدم می دیدم که بیش از یک صفحه ننوشتهاند به پدر می گفتم از صبح تا به حال همین یک صفحه را نوشتهاید؟ ایشان در جواب من بیان می داشتند پسرم این کتاب خدا و کلام خداست، مگر کار آسانی است که می خواهی آن را به زبان دیگری ترجمه کنی؟
الان که نگاه می کنم می بینم بسیاری از ترجمه ها دقیق نیستند، در صورتی که همین دقت ایشان باعث شده تا این منتخب التفاسیر را نوشتند اما متأسفانه در آن زمان کاغذ بسیار کمیاب می شود برای همین اکثر پرانتزهایی که ایشان اورده بودند حذف می شود. بهترین ترجمه ایشان و کاملترین آن همانی است که توسط سیدحسین میرخانی نوشته شده است.
ترویج ترجمه آیتالله الهی قمشهای توسط آیتالله بروجردی
کتابفروشان منزل آیتالله بروجردی میروند تا امضایی بر آن ترجمه بگیرند، اما آقا به حرف ناشران توجه نکردند، و می گویند خود آقای الهی قمشه ای از من بخواهند تا بنویسم. یک بار که آقا به قم می روند حاج آقا نظام الدین فرزند ایشان که از شاگردان آیتالله بروجردی بودند به ایشان می گویند که آقای بروجردی می خواهند شما را ببیند و به من گفتهاند شما که آمدید به قم ایشان را خبر کنم زیرا گفته اند که می خواهند به دیدار شما بیایند.
آقای الهی قمشه ای تعریف می کردند که من به پسرم گفتم که من خودم خدمت ایشان می رسم، و در نهایت نیز به دیدار آقای بروجردی می روند و در این دیدار آقای بروجردی جریان ناشران را تعریف می کنند و میفرمایند آیا شما اجازه می دهید که من تقریظ بنویسم؟ آقای الهی قمشه ای در جواب می گویند که من این کتاب را برای خدا نوشتهام و به غیر از خدا نمیخواهم کسی آن را ترویج کند.
آقای بروجردی با این جواب در فکر می روند، اما همان لحظه در مجلس شخصی در جمع بوده که می گوید آقای بروجردی ترجمه شما را به من دادند و من دیدم، تا حدی بهتر از بقیه ترجمهها است، در همین موقع آقای برجرودی بالافاصله در جواب آن شخص می گویند نخیر قیاس نفرمایید، ترجمه قرآن همین است که آقای الهی قمشهای انجام دادهاند، من کوچکتر از آن هستم که از ایشان تشکر کنم، اجر ایشان در نزد امام زمان(عج) است.